یادداشت

خودشان می رفتند می آوردند‏

من اولین اولاد آقا هستم. البته بعد از اخویم آقا مصطفی که فوت کرده اند، من اولین اولاد‏‎ ‎‏بودم و خیلی به من علاقه داشتند؛ یعنی فوق العاده احترام به من می گذاشتند. در اتاق‏‎ ‎‏ایشان که می رفتم، می نشستم، اگر مثلاً یک لیوان آب می خواستند برای دوایی یا چیزی‏‎ ‎‏به من نمی گفتند. من یک وقت می دیدم آقا بلند شدند، می پرسیدم آقا چه کار دارید،‏‎ ‎‏بگذارید من بیاورم. خودشان می رفتند لیوان آب را می آوردند، دوایشان را می آوردند.‏‎ ‎‏عقیده شان این بود که مثلاً من سنم بالاست و مادر چند بچه هستم.

«برداشت هایی از سیره ی امام خمینی (ره) ؛ جلد 1، صفحه 57»

راوی: صدیقه مصطفوی.



خودشان می رفتند می آوردند‏؛ 11 دی 1278

دیدگاه ها

نظر دهید

اولین دیدگاه را به نام خود ثبت کنید: