بسم الله الرحمن الرحیم
سخنی با نیروهای انتظامی
من امروز یک کلمه با شما آقایان و عزیزان که از قرار مذکور از اطراف کشور آمدهاید و روسای کلانتری و رئیس شهربانی، یک کلمه عرض میکنم. و بعد برای مسائلی که باید همه در آن شرکت داشته باشند بعض مطالب عرض میکنم.
شما میدانید که وضع شما و تمام عزیزانی که در سرتاسر کشور برای نظم شهرها مشغول فعالیت هستند با زمان طاغوت فرق دارد. آن روز ملت به شهربانی نظر دیگر داشت؛ و امروز ملت نظر مساعد، نظر برادری، نظر دوستی و پشتیبانی از شما میکند. شما امروز قوای انتظامیِ مملکت اسلامی هستید؛ و رهبر همه شما و همه ما وجود مبارک بقیه الله است. باید ماها و شماها طوری رفتار کنیم که رضایت آن بزرگوار را- که رضایت خداست- به دست بیاوریم. شما در سرتاسر کشور با تعهد باید از داخل، شهرها را حفظ کنید. امروز با شما ملت هم موافق هستند و پشتیبان شما هستند. و شما با پشتیبانی ملت میتوانید که این شرارتهایی که گاهی در سطح شهرها میشود جلویش را بگیرید با نصیحت، و الّا با قدرت. کسانی که بخواهند اخلال کنند در هر امری از امور- چه در سخنرانیهایی که از طرف شخصیتها میشود و چه در اجتماعات مطابق قانونی که با اجازه وزیر کشور اجتماعات حاصل میشود- باید شماها مواظب باشید، و سپاه پاسداران هم که در شهرها هستند با شما هماهنگ باشند برای جلوگیری از اینکه در این اجتماعات یک دسته اشرار وارد نشوند و بخواهند درگیری ایجاد کنند؛ و همین طور در خیابانها یک دستهای از اشرار بخواهند درگیری ایجاد کنند و ناراحتی برای مردم. به حسب قاعده و قانون، شما وظیفه دارید و سپاه پاسدارها هم که در شهرها هستند وظیفه دارند که با شما کمک کنند، و مردم هم از شما پشتیبانی کنند که این طور شرارتها و این طور درگیریهایی که موجب تشتت قوا میشود، موجب ضعف قوا میشود، و با یک برنامهای مشغول هستند برای شرارت، انجام نگیرد. با قدرت، قوه و با پشتیبانی همه مردم از این طور امور باید جلوگیری بشود تا در یک سطح آرامی مردم مشغول به کارهایشان باشند. و بعضی از این اشرار که مشغول ترور هستند یا مشغول انفجار بعضی جاها هستند باید اطلاعات حاصل بشود و پیگیری بشود، و اینها معرفی بشوند به دادگاهها، و دادگاهها آنها را مجازات کند به آن مجازاتی که اسلام برای آنها تعیین کرده است. و آن مجازات سختی است.
وحدت نیروهای مُسلّح در حفظ جمهوری اسلامی
برادران من! شما امروز برادر هستید با اهالی مملکت. و کشور شما در معرض این است که کفار و اشرار بخواهند که این جمهوری اسلامی را به هم بزنند با اینکه- ان شاء الله- نمیتوانند. لکن باید شماها در داخل شهرها و ژاندارمری، در بین شهرها و ارتش، در سراسر مرزها با کمال توجه مراقب باشند؛ مراقب اشرار داخلی، و مراقب اشرار خارجی. کشور مال همه شماها هست. امروز روزی نیست که هر طایفهای مثلًا شهربانی، برای خودش مستقلًا در مقابل ژاندارمری بایستد؛ ژاندارمری در مقابل شهربانی؛ ارتش در مقابل هر دو؛ و هر دو در مقابل اینها؛ و پاسداران و سایر قشرهای مسلح در برابر اینها. امروز روزی است که یک مقصد در کار است. و این مقصد همه شماست. یک مطلوب در کار است. و آن مطلوب همه شماها هست. و او حفظ جمهوری اسلامی که حفظ اسلام است و حفظ کشور اسلامی. در یک همچو موقعیتی مقابله بعض گروهها، با بعض گروهها خصوصاً گروههای مسلّح- نظامی و انتظامی- موجب فساد بزرگ میشود، و موجب این میشود که خدای نخواسته انسجام از بین رود، و با رفتن انسجام حتماً آسیب خواهد واقع شد. شما همه موظفید که با هم و با سایر قوای مسلّح همدم باشید، هم نفس باشید. خصوصاً در این موقع استثنایی که همه ماها و همه شماها و همه افراد کشور موظفاند که با هماهنگی جلو اجانب را و آنهایی که میخواهند باز آن مسائل سابق را پیش بیاورند و کشور ما را برسانند و به آن حال اول خدای نخواسته و همه چیز ما را از بین ببرند.
بیمه کشور در سایه اتّحاد همه قوا
و شما باید بدانید که اگر خدای نخواسته این جمهوری اسلامی شکست خورد، شکست برای همه مسلمین در همه اعصار است. اگر امروز جمهوری اسلامی مقاصد خودش را پیش برد و دست قدرتهای بزرگ را از کشور خودش تا ابد قطع کرد و این تفالههایی که مانده است از رژیم سابق آنها را به قبرستان فرستاد و جمهوری اسلامی را آن طوری که خدای تبارک و تعالی امر و مقرر فرموده است مستقر کرد، این معنا موجب این میشود که کشورهای اسلامی و خصوصاً کشور شما بیمه بشود و هیچ کسی نتواند آسیب برساند. و این امر در سایه اتحاد همه قواست. همه قوای مسلّح باید با هم متحد باشند. نباید هر قوهای گمان کند که من خودم علی حدّه هستم امروز همه ما در این موقع استثنایی باید یک گروه را به حسب واقع تشکیل بدهیم. و آن گروه ضربت [است] در مقابل ابرقدرتها.
و من امیدوارم که شماها موفق باشید به اینکه هر مقداریتان که در داخل شهرها هست، در داخل شهرها نظام را و انتظام را به طور کامل ایجاد کنید. با قدرت کامل جلوگیری کنید از نابسامانیها و از شرارتها. و هر کدام شما که در جبههها هستند، که در این موقع استثنایی باید هم، همه قوا در جبههها باشد، آن مقداری که میشود باشند، آنها هم در آن جا هماهنگ باشند تا اینکه- ان شاء الله- به پیروزی برسیم؛ به پیروزی نهایی که سعادت همه ملت است در دنیا و در آخرت. و آن چیزی که من برای همه قوای مسلّحه باید عرض کنم همین معناست، منتها نسبت به همه است. ما نباید در مرزها که مشغول هستیم و دوستان ما، عزیزان ما در آنجا دارند فداکاری میکنند این مساله اصلش طرح بشود که من سپاهی هستم، و آن ژاندارمری هست، و آن ارتشی هست، و آن پاسبان هست. طرح این مساله اصلًا در یک همچو موقع استثنایی یک طرح باطل است. و از قراری که من شنیدهام، از همین ستون پنجم اشخاصی هستند که وارد میشوند در مرزها و در بین افرادی که در آنجا هستند، گروههایی که در آنجا هستند، هر طایفهای را از طایفه دیگر میخواهند جدا کنند. سپاه پاسداران را میخواهند از سایر قوا جدا کنند، در بین آنها میروند یک حرفهایی میزنند از ارتش. و ارتش را میخواهند از اینها جدا کنند، در بین ارتش میروند یک صحبتهایی میکنند به ضد سپاه پاسداران. در صورتی که سپاه پاسداران و ارتش و ژاندارمری و شهربانی همه با هم هستند. و باید اعتنا نکنند به این دسیسههایی که مشغول هستند برای به هم زدن اوضاع. اگر امروز در مرزهایی که عزیزان ما مشغول فداکاری [هستند] یک همچو مسائلی در آنجا طرح بشود، که مثلًا پاسدارها چه میکنند و این مخالف با نظم ارتش است و به اینها بگویند ارتش چه خیالی دارد، و اینها را بخواهند مقابل هم قرار بدهند، بدانید که این ضربهای است که اجانب به ما میخواهند بزنند با دستهایی که در داخل دارند و دستهایی که در خارج دارند.
جوانهای عزیز ما که مشغول فداکاری هستید و همه متعهد و فداکار برای اسلام هستید، بدانید که کلمه افتراق بین شماها، بین قوای مسلّحه و مقابل قرار دادن این قوّه با آن قوّه، این همان طرح شیطانی قدرتهای بزرگ است که در داخل به دست اشخاص فاسد- که مع الاسف نفوذ دارند در بسیاری از جاها- دارد انجام میگیرد. و این طرح اگر انجام بگیرد، نه شما خدای نخواسته باقی خواهید ماند و نه پاسدار و نه کشور. توجه بکنید به اینکه اعتنا نکنید به این مسائل.
عدم دخالت قوای مسلّح در امور سیاسی
از اموری که من برای همه قوای مسلّح لازم میدانم؛ عدم دخالت در امور سیاسی است. شماها یک مردم صحیح، یک مردم صادق و صافدل هستید؛ و بعضی از سیاسیّونی که نفوذ پیدا کردند از طرف اجانب در بعضی از جاها یک مردم شیطانی هستند و میخواهند با همان مسائل شما را وارد کنند و در سیاستهای شیطانی، و افتراق بین شما بیندازند. شما خودتان را از این امور کنار بکشید، و ابداً گروه گرایی نکنید. شما همه لشکر امام زمان هستید و همه گروه واحد، و این گروه واحد جُنْد خدا [است و] لشکر امام زمان. ابداً اعتنا به مسائلی که طرح میشود در آنجا نکنید. چنانچه شماها همه با هم متحد بشوید و هماهنگ، و همه قوا با هم هماهنگ بشود و همین طور اسلحهها در اختیار همه قواها قرار داده بشود و همه [کنار] هم جنگ بکنید، در ارتش و سایر قوا اختلاف نباشد، پیروزی شما نزدیک است.
محکومیت چماق داری به هر شکلی
و یک کلمه هم با کسانی که قلم دستشان است و بیان در اختیارشان. و آن این است که شما همه و همه ملت میدانند که همه ما باید کوشش کنیم در اینکه وحدت ایجاد کنیم؛ در اینکه هماهنگی بین جناحها و گروهها ایجاد کنیم. من باید عرض کنم که بعض از زبانها از چماق بدتر است! چماقکشی و چماق بازی از بدترین چیزهایی است که در آخر سلطنت محمد رضا درست شد. از باب اینکه ضعیف شده بود، میخواست با چماق خودش را تقویت کند. و بعد از انقلاب و در بین انقلاب باز همین چماقها، حتی در حوزه علمیه قم هم به کار رفت و [در] خیابانها [ریختند] شیشه هارا شکستند، و خیال کردند با چماق میشود یک چیزی پیدا کرد.
و حالا هم همین مساله هست: لکن آن چماق زبان و چماق قلم بالاترین چماقهاست که فسادش صدها برابر چماقهای دیگر است. آنهایی که میخواهند صحبت بکنند، و خصوصاً در این چند روز زیاد هم هستند، باید توجه بکنند به اینکه قبل از اینکه میخواهند صحبت بکنند، بنشینند و با خودشان فکر بکنند ببینند که این زبان چماق است و میخواهد به سر یک دسته دیگر کوبیده بشود، یا اینکه این زبان زبان رحمت است و برای وحدت؟ چنانچه مالک نفس خودشان هستند- این امر مهم که مالکیت شخص بر نفس خودش است، حضرت موسی- سلام الله علیه- یک همچو ادعایی کرد، و او بحق بود، که به خدای تبارک و تعالی عرض کرد که من مالک هیچ کس نیستم الّا مالک خودم و برادرم «1»- این یک ادعای بزرگی است که شایسته پیغمبران است. ماها مالک خودمان نیستیم. مالک برادرهایمان هم نیستیم. مالک فرزندانمان هم نیستیم. مالک دوستانمان هم نیستیم. عمده مالکیتِ خودش است بر خودش. انسان وقتی میخواهد صحبت بکند [باید] زبان مملوک او باشد و او سلطنت بر زبان خودش داشته باشد؛ نه اینکه شیطان بر نفس او و بر زبان او تسلط پیدا کند، و حرفها و چماقها و اسلحههایی باشد که از اسلحه صدام برندهتر است.
کمال بزرگ؛ حق خواهی برای حق
باید اشخاصی که میخواهند صحبت کنند ببینند که آیا حق را میخواهند برای حق؟
بزرگتر چیزی که انسان اگر آن را داشته باشد کمال بزرگ دارد این است که حق را برای حق بخواهد. از حق خوشش بیاید برای اینکه حق است. و از باطل متنفر باشد برای اینکه باطل است. اگر حق به دست دشمنش هم اجرا شد، این مالکیت را داشته باشد بر نفس خودش که آن حق را تعریف کند. و اگر باطل از فرزندش یا دوستانش وجود پیدا کرد، این مالکیت را داشته باشد که از او تنفر داشته باشد و اظهار تنفر کند. کسانی که حق را برای حق خواهند اندکاند، بسیار اندک. کسانی که باطل را برای باطل بودنش بُغض بر آن دارند و تنفر از آن دارند اندکاند، و بسیار اندک. انسان خودش هم نمیتواند بفهمد که چه کاره است. انسان باید یک کسی که دشمن او هست پیش او برود ببیند قضاوت او نسبت به این چه هست، تا عیبهای خودش را بتواند بفهمد. انسان نمیتواند از دوستان خودش تعلیم بگیرد. انسان باید از دشمنان خودش تعلیم بگیرد. وقتی که یک صحبتی میکند ببیند دشمنها چه میگویند؛ و تفکر کند که عیبها را دشمنها میفهمند. دوستها هر چه هم شما عیب داشته باشید و ما عیب داشته باشیم، برای اینکه حق را برای حق نمیخواهند و باطل را برای اینکه باطل است دشمن ندارند، به ما میآیند و به شما میآیند و میگویند که چه قدر خوب صحبت کردی و چه مقاله خوبی نوشتی؛ چه مقاله کوبندهای بود این؛ چطور حریف خودت را منزوی کردی؛ چطور حرفهای حریف خودت را و لو هم صحیح بود، باطل کردی! دوستان انسان، دشمنان واقعی انساناند. و دشمنان انسان دوستان، واقعی انساناند. انسان باید از کسانی که بر او خرده میگیرند از آنها یاد بگیرد. کسانی که از او تعریف میکنند بداند که این زبان؛ زبان تعریف؛ خصوصاً در یک اموری که جای انتقاد است تعریف میکنند، این همان زبان شیطانی است و آن هم تاییدش تایید شیطانی است. گویندگان ما، نویسندگان ما، کسانی که در این موقع میخواهند صحبت بکنند، توجه داشته باشند که آیا مالک خودشان هستند؟ میتوانند ادعایی را که حضرت موسی، پیغمبر بزرگ کرد، آنها هم بکنند، که إنّی لا اَمْلِکُ الّا نَفسِی وَ اَخی. «2» برادر او هم یک برادری بود که پیغمبر بود. و چون پیغمبر بود، کلام حضرت موسی برای او کلامی بود که اجرا میشد. اما کسی که به این مقام نرسیده است باید بگوید: إنّی لا املک نفسی و لا اخی. «3» نه بگوید: إنّی لا املک إلّا نفسی و اخی.
برادرهای ما توجه داشته باشید، در گفتار شما، در نوشتههای شما، اگر خدای نخواسته یک تفرقهای ایجاد بشود، یک سرکوبی بخواهید از دشمنان، به خیال خودتان، از رقیبهای خودتان بکنید، و این موجب بشود که دلسردی برای ارتش حاصل بشود، دلسردی برای سپاه پاسداران، دلسردی برای پاسبانان و شهربانی حاصل بشود، و یک قتلهایی واقع بشود به واسطه همین دلسردی، شماها شریک هستید در آن قتل، راضی هستید به آن قتل. در روایات هست که اگر کسی در مشرق کشته بشود و مظلوم کشته بشود و یکی در مغرب به او راضی باشد، این هم شریک قتل اوست. «4» توجه کنید که قلمهای شما شریک خنجرهایی که از پشت به ما میزنند نباشد.
توجه کنید که زبانهای شما، قلمهای شما چماق نباشد، و با همان قلم بنویسید که چماق بد است! توجه کنید که قلمهای شما و زبانهای شما مسلسل نباشد و به سینه این جوانهای ما وارد بشود، و آن وقت بگویید که به ما حمله شده است! شما هم حمله کردید. فقط صدام نیست، شما هم شریک خواهید بود. قبل از اینکه به نطقها بروید و قبل از اینکه مقالهها بخواهید بنویسید و قبل از اینکه تیترها را بخواهید درشت بنویسید، با خودتان خلوت کنید و ببینید که برای چه این کار را میکنید؟ مقصد شما چه است؟ شما حق را برای حق میخواهید، یا حق را از رقبای خودتان نمیپذیرید؟ باطل را برای باطل از آن متنفر هستید؟ یا باطل را از دوستان خودتان میپذیرید؟ شما خودتان را امتحان کنید. انسان یک موجود عجیب و غریبی است که تا آخر عمر خودش نمیتواند خودش را بشناسد.
انسان آن آخر عمر هم اگر بخواهد کشته بشود، به یک طور طاغوتی دلش میخواهد کشته بشود! بعضی از این کفار که در صدر اسلام بودند وقتی میخواستهاند سرش را ببرند، میگفته است به او، از قراری که تاریخ میگوید؟ که گردن من را بلند ببر که جزء سر باشد، برای اینکه میخواهم سر من بالای نیزه که میرود از سایر سرها بلندتر باشد! این مرض را انسان تا آخر عمرش دارد. شما گمان نکنید که تصفیه شدن و انسان شدن یک امری است آسان. اگر آن طوری که شیخ «5» ما میفرمود که محال است، محال است، و اگر به آن شدت هم نباشد؟ مشکل است؛ و از بزرگترین مشکلهاست برای انسان.
چه بسا انسان خیال میکند که دارد کار خوب میکند، و کار بد میکند، برای اینکه آن خصیصهای که در او هست حجاب است از اینکه بتواند تشخیص بدهد خوب را از بد.
یک قضیه واقع میشود؛ این یک قضیه را وقتی که انسان در گفتارها و نوشتهها و روزنامهها ملاحظه میکند، همین یک امر را یک دستهای میکوبند، و یک دستهای ترویج میکنند! یک مساله در کشور واقع میشود؛ این یک مساله را یک جمعیتی تایید میکنند و توصیف میکنند و قلمها به کار میافتد که این کار خوبی است؛ و یک دسته دیگر مقابل آنها میایستد و این امر را محکوم میکنند و قلمها و گفتارها به کار میافتد برای محکوم کردن او، چرا؟ برای اینکه این کار به نفع فلان دسته بوده است و به ضرر فلان دسته؛ از دوستان حاصل شده است، یا از رقیبان. اگر از دوستان حاصل شده است، خوب است هر چه میخواهد باشد. خوبی را برای دوستی میخواهیم؛ نه خوبی را برای خوبی. عدالت را برای عدالت نمیخواهیم؛ عدالت را برای دوستان میخواهیم.
دیگرانی که در مقابل ما ایستادهاند و ما آنها را رقیب حساب میکنیم. هر چه کار خوب از آنها صادر بشود بد نمایش میدهیم. قلمها به کار میافتد و انتقادها پیش میآید. وقتی همین کار از دوستان ما پیدا میشود، هر چه میخواهد باشد، قلمهایتان به کار میافتد و از او تایید میکنید. پس عدل را برای عدل نمیخواهید. حق را برای حق نمیخواهید.
حق را اگر کسی برای حق بخواهد، چنانچه حق بر ضد خودش هم هست آن را باید بخواهد و دوست داشته باشد و اظهار کند. و باطل را اگر از خودش هم صادر شده باشد باید مبغوض او باشد و اقرار کند. آیا اینهایی که بنا دارند صحبت بکنند، حق را برای حق میخواهند و باطل را برای باطل نمیخواهند؟ یا حق را برای خودشان میخواهند؛ و باطل هم اگر از خودشان یا دوستان خودشان صادر بشود حق جلوه میدهند؟ و حق چنانچه از رقبای خیالی خودشان حاصل بشود، باطل جلوه میدهند. انسان نمیتواند به این زودی از شرّ خودش- که از شرّ شیطان بالاتر است- فارغ بشود. لکن میتواند قلم خودش را کنار بگذارد؛ میتواند زبان خودش را کنار بگذارد؛ میتواند قبل از اینکه میخواهد صحبت بکند، ببیند که روی چه مبادی صحبت میکند، چه مبادی او را وادار کرده است به اینکه صحبت بکند. این مسئلهای است که عمومی است، در همه جاست؛ هر کاری صادر بشود از خودم این خوب است! میزان من هستم هر کاری از من صادر بشود، چون میزان من هستم خوب است! و هر کاری از رقیب من حاصل بشود بد است، برای اینکه رقیب من است! هر چه هم خوب باشد کار خوبِ رقیب، بد است؛ و کار بد من خوب! این یک مساله و یک بیماری است در انسان که معالجه او را با زحمت میشود کرد. و باید انسان پیش اشخاصی که میتوانند معالجه کنند خودش را معالجه کند. پیش اطبای روح برود و خودش را معالجه کند. قبل از اینکه دست به قلم بزند و قبل از اینکه زبان باز کند، توجه به حال خودش بکند، و توجه به مسائل سیاسی، اجتماعی، اموری که الآن ما مبتلا به آن هستیم، ببیند که آیا این صحبت در سطح کشور یک تشنجی ایجاد میکند؟ چماق ایجاد میکند، یا آرامش ایجاد میکند؟ ببیند که این روزنامه و این قلم، آرامش در این کشور که الآن لازم است ایجاد میکند، یا تشنج ایجاد میکند؟ چنانچه تشنج ایجاد کرد، این روزنامه چماق است و آن گفتار چماق است. و اگر آرامش در مردم ایجاد کرد، این رحمت است و این مشکور است پیش خدای تبارک و تعالی.
ایجاد اختلاف و نفاق در کشور؛ بزرگترین معصیت
خدا را در نظر بگیرید ای گویندگان، ای نویسندگان، ای کارکنان مملکت، ای کارمندان اداری و غیر اداری، و کشاورز و همه! خدا را در نظر بگیرید، خدا حاضر است همه جا. زبان شما در محضر خداست. چشم شما در محضر خداست. همه قوای شما در محضر خداست. در محضر خدا خدا را معصیت نکنید. امروز در کشور ما؛ بزرگتر معصیت؛ ایجاد اختلاف است؛ ایجاد نفاق است. بزرگترین رحمت برای ما و تکلیف برای ما ایجاد آرامش است و ایجاد رفاه است.
گویندگان ما، نویسندگان ما هر چند هم بسیار خوب باشند و بسیار متعهد باشند، لکن گمان نکنند که از آن شرور باطنی پاک شدند؛ از آن شیطان باطن پاک شدند. توجه کنند که شیطان باطنی انسان تا آخر هم همراه انسان هست. گاهی این شیطان کاری میکند که انسان خودش را به هلاکت برساند که رفیقش را به هلاکت برساند. شما این قصه را شنیدهاید که یک نفر بندهای داشت و به او بسیار محبت کرد و بسیار تربیت کرد بعد گفت به او: من در مقابل این همه محبت که به تو دارم فقط یک خواهش از تو دارم، آن این است که بیا بالای پشت بام این همسایه من که رقیب من است سرِ من را بِبُر! انسان یک همچو موجودی است که حاضر است سرش را بِبُرد که رقیبش از بین برود. اصطلاح دیرینه ما این است که «خرِ دیزه»، که یک قسم از خرهای فضول است، خودش را به چاه میاندازد که به صاحبش ضرر بزند! انسان یک همچو موجودی است. انسان یک همچو موجود پیچیدهای است. یک همچو موجودی است که انبیا نتوانستهاند این انسان را انسان کنند، الّا بعض اشخاص. در هر جایی که انبیا بودند، یک عده معدودی، بسیار معدود، به تربیت انبیا آن تربیت والا را که باید حق انسان باشد قبول کردند و تربیت شدند، و الّا نتوانستند آنکه میخواستند انجام بدهند. لکن میتوانیم ما کمتر بکنیم این شیطنتها را، میتوانیم. این طور نیست که ما مجبور باشیم، و معاقب نباشیم از باب اینکه مجبور هستیم. نه، ما مختاریم. با اختیار خودمان فساد ایجاد میکنیم. با اختیار خودمان قلمهایمان را به کار میاندازیم برای اینکه دیگران را بیآبرو کنیم. قلمهای خودمان را و زبانهای خودمان را به کار میاندازیم برای اینکه حریفها را از میدان بیرون کنیم. اینها همه مکایدی «6» است که در خود انسان هست. انسان خیال میکند کار خوب میکند؛ و حال آنکه کار بد دارد میکند. خیال میکند برای خداست؛ و حال آنکه برای شیطان است.
ان شاء الله خداوند تبارک و تعالی به همه ملتهای اسلامی توفیق بدهد و آنها را تایید کند برای اینکه از شرّ اجانب و از شرّ شیاطین و خصوصاً شیطان خودشان، نجات پیدا کنند. و خداوند تعالی کشور ما را از شرّ شیاطین و اجانب و از شرّ قلمها و قدمها و زبانها نگه دارد.
و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته.