بسم الله الرحمن الرحیم
در راس امور بودن وحدت نیروهای مسلح و مردم
من متقابلًا به آقایان تبریک عرض میکنم. امیدوارم که این سال، سال وحدت و پیروزی و رحمت باشد. در راس همه امور قضیه وحدتی است که باید بین همه نیروها و همه ملت باشد. شما میدانید که در رژیم سابق یک کار خود محمد رضا داشته است که به من گفتهاند و آن این بود که بین سران ارتش اختلاف میانداخته است، نظرش به این بوده که از او به او بد میگفته، از او به او بد میگفت. این کار برای این بوده است که خوف از خود ارتش داشته، میترسیده که مبادا اینها یک وقت با هم بشوند و کلکش را بکنند.
ان شاء الله، حالا دیگر این حرفها نیست. شما همه باید احساس این مطلب را بکنید که یک کشوری که همه نیروهای تبلیغاتی و نظامی و همه چیزها در همه جا- تقریباً- به ضدش قیام کردند و مشغول توطئه هستند و ما ماندیم خودمان و به حسب ظاهر بعضی از کشورها که یک اظهار دوستی میکنند، لکن این ملتها- یعنی ملتهای اسلامی- و آنها هم که رنج دیدند از حکومتهای خودشان و سایر جاها، این نهضت را شاید یک بارقه امیدی برای خودشان حساب بکنند. ان شاء الله، سایر کشورها هم توجه بکنند و شاید حکومتها هم بفهمند این مطلب را که اگر با ملتها باشند، بهتر از این است که علیه ملتها با ابرقدرتها. ترتیب تقریباً حالا از سابق هم همین بوده است، اشخاصی را آنها انتخاب میکردند و با جهاتی آنها را سرکار میآوردند، آنها ملتهایشان را تحت فشار و تحت ظلم قرار میدادند و منافع کشورهایشان را میدادند به آن قدرتهای بزرگ، پشت به ملتها میکردند و رو به کسانی که دشمن بودند با ملتها و با اساس این ملتهای اسلامی بخصوص. و این یک اشتباهی از حکومتها بوده است که خیال میکردند که اگر قدرتهای بزرگ را به دست بیاورند، بهتر از این است که قدرت ملت خودشان را به دست بیاورند و این علاوه بر اینکه یک خیانت به ملتها بوده است، آن کامیابی که باید برای یک انسان باشد و آن ارزشی که باید برای یک انسان باشد اینها از دست داده بودند. ارزش یک انسان به این است که مکتبی که تابع آن مکتب است حفظ کند و ملتی که او- مثلًا- الآن حکومت میخواهد بکند بر این ملت، حفظ کند و همراه او باشد، نه اینکه یک جنایتکاری را با خودش همراه کند و ملت خودش را که ارزش دارد برای یک حکومت از دست بدهد.
مقایسه نظام اسلامی با رژیم پهلوی
شما مقایسه کنید بین حالای ایران و زمان سابق؛ محمد رضا چی داشت در ایران، جز قلدری و یک چیزی که تمام ملت تقریباً- الّا آنهایی که از او استفادههای غیر مشروع میکردند- حتی نیروهای خودش، با او مخالف بودند و او در بین ملت خودش که باید ارزشی میداشت هیچ ارزشی نداشت. و لهذا، اگر او با قوای خودش، آنهایی که به او- مثلًا- سرسپرده بودند، یک کاری میخواست انجام بدهد، آنهایی که باید با حکومت موافق باشند، موافقت نداشتند، کارشکنی هم میکردند. شما حتماً بدانید که اگر یک همچو جنگی که الآن برای کشور ما پیش آمده است و به مشاهده دارید میبینید که همه ملت، زن و مرد و بچه و بزرگ و همه، روحانی غیر روحانی، همه دست به هم دادند، پشتیبانی از ارتش میکنند، این سابقه ندارد، یک همچو چیزی در زمان محمد رضا ممکن نبود. من نمیدانم شماها یادتان هست، شاید بعضی یادتان باشد که وقتی متفقین در این جنگ اخیر آمدند و ریختند به ایران و رضا خان آن وقت بود، با اینکه همه چیز ملت خوف این بود که از دست برود، همه چیزش، همه قوای خارجی ریختند به ایران، یعنی از همه دستهها آمدند، ولی مردم شادی میکردند برای اینکه رضا خان رفت، تمام آن چیزها را تحمل میکردند و شادی میکردند که رضا خان رفت. اول کسی که به من گفت یک نفر بود که توی خیابان داشتم میرفتم مژده این را داد که رضا خان رفت. این مژدهای بود برای آنها، چرا؟ برای اینکه رضا خان نیامده بود که به ملت خدمت کند، آمده بود و ملت را در قید و اسارت قرار داده بود و زمان محمد رضا هم همین مسائل بود. آن روزی که محمد رضا رفت، خوب، شما دیدید که خیابانها چه بساطی داشتند. و این برای یک انسان که بخواهد ارزش انسانی داشته باشد- البته آنها که نمیخواستند این را- تمام ارزش انسانی به این است که آنهایی که این دارد بر آنها حکومت میکند، از او راضی باشند و دلگیر باشند از اینکه از بین رفته است. وقتی که یکنفر آدم این جور معامله کرده است که همچو که میرود تمام خیابانها به هم میریزد و شادی میکنند و گل میپاشند، با حالا شما مقایسه کنید، حالایی که شما همهتان در پیش ملت برادر هستید، همه با همید؛ یعنی، شما آنها را به برادری پذیرفتید، آنها هم شما را به برادری پذیرفتند.
همه ملت در یک مشکلی که برای دولت پیش میآید همراهی میکنند، در یک مشکلی که برای ارتش پیش بیاید همراهی میکنند، همهشان با هم هستند. این ارزش است از برای یک گروهی که میخواهند در یک مملکتی پاسداری کنند از مملکت. مع الاسف، اصل الفاظی که آن وقتها بود «پاسبان»، «ژاندارم»، این الفاظ اصلًا محتوا نداشت. پاسبان آن روز «پاسبان» نبود؛ اشخاصی بودند که به مردم زور میگفتند و چه میکردند. ژاندارم، ژاندارم نبود؛ اشخاصی بودند که در راهها مردم را لخت میکردند، به عوض دزدها! با دزدها رفیق میشدند. همین امروز من خواندم، در یکی از اخبار خارجی، گفته بود که پاسدارها ژاندارمری را اجاره میدادند، برای اینکه آنها از مردم چیز بگیرند، این مبلغ را باید بدهند! سابق هم استانداریها این طور بود. استانداری هر استانی اجاره میشد! فلان کس که میخواهد استان خراسان را بگیرد، چه قدر خراسان سعه دارد و چه قدر میشود از آنجا دزدی کرد و چپاول کرد، به همان نسبت باید یک مقداریش را به صدر اعظم وقت بدهد تا حکومت آنجا را به او بدهد! دیگر آنجا تیول او است. دیگر هر چه مردم شکایت کنند و هر چه او ظلم بکند اصلًا سران کشور ترتیب اثر نمیدادند، این وضع بود.
حالا این یک مقدارش است. چیزها بود که من نمیتوانم همه مسائلی را که خود من مشاهده کردهام برای شما حالا بگویم. اما حالا چه جوری است؟ حالا نه آن وضع هست که ژاندارمش بخواهد سر گردنهها برود دزدی کند، نه آن وضع هست که پاسدارش و پاسبانش بخواهد مردم را- مثلًا- در کلانتریها وقتی مردم بروند بترسند از اینکه برویم آیا چه خواهد شد و نه ارتش این طوری است و نه هیچ کدام، نه حکومتش این طوری است. امروز هیات دولت که آمده بودند اینجا من دیدم، آقای رجایی نخست وزیر است، توی اینها اصلًا- اینها جلو نشسته بودند، آن هم آنجا آن کنار- کوچکتر از اینها هم بود؛ جثهاش هم کوچکتر است. گفتم به ایشان که شما یاد بیاورید آن نخست وزیرها و هیات دولت آن وقت را، یک مامور حکومت یک شهر وضعش یک وضعی بود که شبیه نخست وزیر آن وقت بود. یک فرمانفرمایی در آن وقت بود و وضع حرکتش، جلویش باید چند نفر آدم باشد، عقبش چند نفر آدم باشد، در اطراف منزلش چه جور باشد. همین بساطهای عجیب و غریب بود که من مُشاهِد بودم.
اتحاد نیروها در مقابل شیطنتهای داخلی و خارجی
در هر صورت، این مسائل حل شد الحمد للَّه در اینجا. الآن ملت است و ارتش است و ژاندارمری است و پاسدار است و پاسبان است و رئیس جمهور است و همه مخلوطاند به هم و همه با هم هستند. این باهمی را باید حفظ کنید شما. پاسدارها شما را مقابل خودشان قرار ندهند؛ شما هم خودتان را مقابل آنها قرار ندهید. شما همه با هم برادر هستید. چرا برادرها با هم نباشند و مقابل هم بایستند؛ دولت با- مثلًا فرض کنید- شما، شما با دولت. همه، اجزای یک خانواده الآن هستید، این خانواده را باید حفظ کنید. در یک خانواده آن اشخاصی که مدیر آن خانواده هستند اگر با هم اختلاف داشته باشند این خانه را نمیشود اداره کرد، چه برسد به یک کشوری که به این طول و عرض است و با این همه مخالفتهایی که از خارج دارد میشود و از داخل مفسدین دارند میکنند. ما نباید آلت دست این گروههایی قرار بگیریم که آمدند و میخواهند فساد کنند در اینجا و هر کدام هم ریشه دارند به یک جایی؛ این یکی ریشه دارد به شوروی، یکی ریشه دارد به امریکا. ما نباید خودمان را دست اینها بدهیم که اینها ما را بازی بدهند، اغفال کنند ما را. آنها خیلی میخواهند و در نظر دارند که ماها را اغفال کنند.
آنهایی که الآن مسلح هستند در این کشور و یکیشان در سر حدی که آقایان دارند آنجا فداکاری میکنند، یکی از این فداییهای خلق، یکی از این چریکها، یکی از این منافقها، آنجا نیست. همه جمع شدند در این شهرهایی که میشود در آن شلوغ کرد. تا بفهمند کی میخواهد بیاید الآن آنجا صحبت کند، باید چه کرد، بساطش را درست میکنند، تا وقتی که او برود. او هم غافل از این اینکه حالا مساله این طوریها ست برود آنجا و بریزند اینها به هم و یک آشوب درست کنند. میدانند که چه جوری باید این دسته را با آن دسته مقابل هم قرار بدهند. آنها درس نفاق را آموختهاند. ما باید خودمان توجه کنیم به اینکه نبادا زیر تاثیر اینها برویم و اینها ما را آلت دست کنند، برای ابرقدرتها عمل بکنند و ما آلت دست آنها باشیم، به جان هم بیفتیم؛ سپاه پاسدار علی حدّه، برای خودش یک دفتری باز کند، مثلًا ژاندارمری هم علی حدّه، ارتش هم علی حدّه، و همه با هم مخالف. آمال همه دشمنهای شما این است که شماها با هم مخالف باشید.
شما الحمد للَّه با هم موافقید. حالا ممکن است بعضی جوانها متوجه به مسائل نباشند؛ اما اشخاص صحیح متوجهاند به مسائل. این مملکت ما آسیب دیگر نخواهد دید اگر این ملت به همین جور که هست پشت سر شما باشد؛ به همین طوری که الآن میبینید پشت سر شما باشند. و شما هم خودتان را خدمتگزار ملت حساب کنید؛ این طور نباشد که هر کس خیال کند حالا من که یک قدرتی دستم آمده است باید این اشخاصی که زیر دست است بکوبم. این مسائلی بوده که سابق بوده است؛ در حکومتهای سابق بوده. حالا هم در بعضی از کشورها، یا بسیاری از کشورها هست این مسائل. اگر ما بخواهیم یک رژیم اسلامیِ انسانی داشته باشیم و برای خودمان ارزش قائل بشویم، باید همه اینهایی که دستاندرکار هستند و همه ملت، یک مقصد داشته باشند و آن مقصد این است که [خدمت بکنیم به] این کشوری که الآن جنگزده است و در سالهای طولانی غارت زده شده بود و در طول رژیم شاهنشاهی تحت فشار ظلم بوده. و همان سلاطینی که «جنت مکان» بهشان میگفتند همان سلاطین جنایتشان کمتر از دیگران نبوده، همانهایی که- مثلًا- بعضیشان خیلی خوش اسماند به آنها «عادل» میگفتند، وقتی تاریخشان را ملاحظه بکنید از جنایتکارها بودند، اسمشان را عادل میگذاشتند.
وظیفه نیروهای مسلح در زدودن تلخیهای گذشته
یک نکته دیگر این است که یک ذائقه تلخی از زمان سابق ناچار مانده است؛ اینها میدیدند که در کلانتری وقتی میخواهند وارد بشوند، باید با چه زحمت [بروند] و کلانتری که باید پناه مردم باشد، باید [مانع] ظلم و جور و این طور چیزها نسبت به مردم باشد، در آن وقت این طور بود که یک کسی اگر گرفتار میشد و میخواست برود به کلانتری، عزا میگرفت که حالا برود آنجا چه خواهد شد! اینها ذائقه ملت را تلخ کرده است.
و شما باید جدیت کنید به اینکه این ذائقه تلخ را مبدل کنید به یک ذائقه شیرین. الآن دست شماست که میتوانید این کار را بکنید. مردم همه حاضرند، طبقه میلیونی مردم خیلی مردم خوبی هستند، اینها حاضرند برای همه مسائل. اگر قوایی که در راس هستند دستشان را دراز کنند به سوی مردم، همه مردم حاضرند برایشان. پشت نکنند به مردم، رویشان به مردم باشد، پشتشان به ابرقدرتها. قدرت شما باید از خود مردم باشد. آنها نمیتوانند به شما قدرت بدهند. شما باید خودتان قدرتمند بشوید. اگر آنها میتوانستند، محمدرضا را حفظش میکردند، همه میخواستند حفظ بکنند، نتوانستند حفظ بکنند.
در هر صورت، باید امروز همه قوای مسلح که هستند، همه با هم، دست به هم بدهند و همه ذائقه تلخی که از رژیم سابق در ذایقه مردم آن طور تلخ بود این را شیرینش کنند به رفتار خوش، به کردار خوش، به اینکه مردم احساس بکنند که من حالا که توی خانه هستم، پاسدارها، پاسبانها، از من حفاظت دارند میکنند نه اینکه بترسد که خود آنها نبادا بیایند خانه مرا غارت کنند! سابق این وضع بود، حالا باید این طور باشد که احساس اطمینان بکنند مردم به این قوایی که هست. احساس بکنند آنهایی که در مرزها هستند دارند اینها را حفظ میکنند، حالا این احساس هست. البته یک دستهای افتادهاند توی همان طبقات، آنجا هم دارند فساد میکنند، لکن باید ما توجه داشته باشیم که به مردم اطمینان بدهیم، اطمینان خاطر بدهیم. مردم صبح وقتی از خانه بیرون میآیند بفهمند که نه، اینها همه چیزشان محفوظ است؛ هم دیانتشان محفوظ است و هم دنیایشان محفوظ است و هم بازارشان محفوظ است. این طور نباشد که وقتی که میآیند با دلهره بیرون بیایند. شما میدانید و من میدانم که آن وقت وقتی ما از منزل میخواستیم برویم بیرون، چون ما معمّم هم بودیم دیگر بدتر، گناه زیاد بود. از منزل هم که میخواستیم برویم یک جایی، در یک پناهی بنشینیم با هم یک قدری درد دل کنیم، وقتی میخواستیم برویم، باید یک وقتی برویم که نبادا گرفتار بشویم بین راه. ما گاهی میرفتیم در یک جا و از صبح تا شب در همان جا میماندیم. گاهی وقتها من یک مباحثه که داشتم، یک عدهای بودند، یک روز من آمدم دیدم یک نفر است. گفت که همهشان فرار کردند توی باغها! از ترس اینها که میآمدند تو مدرسهها میگردیدند هر که بود میبردند، احساس تزلزل و خوف و همه چیز، در ایشان بود. الآن شما باید کاری بکنید که تمام اینها برگردد به یک حال طمانینه، به یک حال آرامش. وقتی کشوری آرامش داشته باشد، از حیث قلبش مطمئن باشد. که ارتشش آنجا که او دارد زندگی میکند برای حفاظت اوست و ژاندارمریش هم در راهها میخواهد حفاظت کند. و پاسبانش و پاسدارش هم در شهر دارد حفاظت میکند از او، این آرامش خاطری پیدا میشود و این آرامش خاطر از همه نعمتها بالاتر است. این اطمینان از همه نعمتها بالاتر است. انسان ممکن است که صد تا پارک داشته باشد، لکن اطمینان خاطر نداشته باشد. شما خیال میکنید که الآن این رئیس جمهوری امریکا خیلی اطمینان خاطر دارد؟ دلهره ندارد؟ او در مقابل خودش یک قدرت دیگر میبیند، نمیتواند او را ببیند و الآن تمام کوشش او صرف این است که یک کاری بکنیم که بر آنها غلبه بکنیم. خوف و دلهره دارد. شماها کمتر از آنها دلهره دارید. و آنهایی که درویش مسلکاند و- عرض میکنم که- گوشهنشیناند از شما کمتر دلهره دارند. شماها باید کاری بکنید که مردم دلهره نداشته باشند، مردم خوف نداشته باشند که آیا ما حالا از خانه که بیرون آمدیم پاسدارها چه خواهند کرد با ما، پاسبانها چه خواهند کرد، توی خانه که هستیم چه خواهد شد. اطمینان به مردم بدهید، وقتی اطمینان به مردم دادید، هم دنیای شما اداره میشود و هم آخرت شما اداره میشود.
من امیدوارم که این سال، سال وحدت و سال اطمینان بخشیدن به مردم و سال پیروزی باشد. ان شاء الله، همه پیروز باشید.