وقتی داخل اتاق امام شدیم امام پشت به ما نشسته بودند و مطالعه می کردند، به محض اینکه فهمیدند ما داخل شدیم کتاب را بسته و عینک را از چشمشان برداشتند و با حالت استقبال از جایشان بلند شدند. من طرف امام دویدم و صوت مبارکشان را بوسیدم. در بغل ایشان بودم و مرا نوازش می کردند. امام از احوالات خانواده و خواهرهایم پرسیدند. من به امام گفتم، خواهر کوچکم که پدرمان را ندیده است خیلی علاقه دارد شما را ببیند. ایشان فرمودند: «بروید اگر در محوطه هستند بگویید بیاید تو». امام اینقدر با ما خودمانی برخورد کردند که انگار نه انگار ما با رهبر مسلمانان برخورد کرده ایم.
منبع: برداشت هایی از سیره ی امام خمینی (ره) ؛ جلد 1، صفحه 200.
راوی: مهدی تندگویان.