بسم الله الرحمن الرحیم
اهمیت امر قضا و مشکلات آن
این کاری که شما در آن دخیل هستید، چه آقایانی که مقام قضاوت را دارند و چه آنهایی که مقام دادستانی را دارند و چه آنهایی که سرو کارشان با زندانیها و با این نحو زندانیهاست، این کار، کار بسیار مشکلی است و ارزنده. اما مشکل است برای اینکه مسئله قضاوت همیشه این طور است که یک طرف ناراضی است، همچو نیست که دو نفر آدمی که با هم اختلاف دارند، اگر قاضی تشخیص داد که یکی از اینها مجرم است، مجرم هم روی موازین اسلامی تصدیق و صحبتی نکند. لااقل شاید در تمام افرادی که محاکمه میشوند و اینها محکوم میشوند محکومین ناراضیاند؛ چه محکومیت بحق باشد که ان شاء الله، هست و چه- خدای نخواسته- محکومیت بناحق باشد. خوب، آنکه بناحق است صحیح است که ناراضی باشد، اما مساله، مسئله مشکلی است. شمایی که متکفل این امر هستید و سر و کارتان با یک همچو وضعیتی هست که در مقام قضاوت آن طوری است، بعدش هم وقتی منتهی میشود به حبس، وضعش آن طوری است که شما دارید میگویید، کار بسیار مشکلی است، لکن ارزنده است. میارزد به اینکه انسان در کارهای مشکل که وارد میشود، به اشکالاتش هم یک قدری تن بدهد.من الآن نمیتوانم یک مساله همچو شسته و رفتهای عرض کنم، لکن آنی که من عرض میکنم راجع به همه قضات که لابد اکثراً روحانیین هستند دیگر یا همه، یک مطلبی که راجع به قضاوت من عرض میکنم، این است که مساله قضاوت یک مسئلهای است که در اسلام شاید در راس مسائل باشد و سر و کارش با جان مردم است، با مال مردم است، با نوامیس مردم است. این از مسائل بسیار مشکل و حلش هم بسیار مشکل. و شرایط قاضی هم خیلی زیاد [است] و ما امروز آن قدر قاضی که دارای همه شرایط باشد نداریم، ولی خوب، مشغولاند به اینکه ان شاء الله تهیه کنند. لکن آنهایی که حالا متکفل هستند و تشخیص داده شدند، چه در قم و در تهران، به اینکه صلاحیت اینکه رسیدگی بکنند دارند، اینها باید بسیار توجه به این معنا بکنند که امروز آنکه هدف اولی است، روحانیت است. برای همه این دستجات آنکه هدف اولی است که میخواهند در جامعه اینها را منزوی کنند و کنار بگذارند روحانییناند.
چنانچه این قضاتی که سر و کارشان با مردم و با مجرمین است، آنها هم اهل این هستند که داد و قال بکنند و اظهار نگرانی بکنند و این مسائلی که میگویید، اگر بنا باشد- خدای نخواسته- یک وقت یک جایی یک خلافی واقع بشود، خوب، این خلاف را آنها دامنمیزنند، تبلیغ میکنند و چه میکنند، زیاد جلوه میدهند؛ این طور نیست که یک مردمی باشند متعهد به اسلام باشند که نخواهند دروغ بگویند. همین دیشب یا دیروز بود که یک آقایی به من گفت که من رفتم منزل فلان شخصیت، وقتی از پیش آن شخص بیرون آمدم، بعضی از اشخاصی که در دفتر این آقا بودند گفتند که شکنجه شده، اگر بخواهید ببینید اینجا یکی هست. ایشان گفتند بله من میخواهم ببینم. ایشان گفتند که من رفتم دیدم که یک شخصی روی [بدنش] را باز کرد آنجا، گفت که اینها با سیگار هست و من را داغ کردند، من را چه کردند و اسم فلان آدم هم با همین سیگار رویش ثبت بود. اسم یکی از مقامات محترم قضایی، اسم او را میگفت. آن شخص مدعی بود که اینها را با سیگار این جوری کردند و من را شکنجه کردند و داغ کردند و آن اسم هم رویش بود؛ یعنی، آن اسم را به قول او با سیگار آنجا نوشته بودند. ایشان گفتند که من ابتداءً به نظرم آمد که خالکوبی کردند. بعد با او صحبت کردم گفتم که کی شما را گرفت. گفت که یک دستهای تو بیابان آمدند و یک اتومبیل بود و من را گرفتند و شکنجه کردند و چه گفتند. خوب شناختی آنها را؟ گفت نه، سر و کلهشان را بسته بودند آنها. گفتم که کجا شما را شکنجه دادند. گفت که توی همان اتومبیل این شکنجه را دادند و آنها پاسدار بودند. گفتم خوب، تو که میگویی سر و کلهشان بسته بودند، از کجا میگویی پاسدار بودند، شاید رفقای خودت بودند. گفت، ماند و نتوانست جواب بدهد. بعد من گفتم که تو از این منافقین هستی و اینجا آمدهای شکایت میکنی. پاشو برو، و الّا من پدرت را در میآورم؛ پا شد رفت. اینها یک همچو وضعی دارند. بلکه من شنیدهام از یک نفر آدم که در [محکمه] قضایی بود که در فلان جا- حالا یادم نیست، مثل اینکه شیراز ایشان گفت- که بعضی از اینها آن رفیق خودشان را بیهوش میکنند و شکنجه میکنند، برای اینکه بگویند شکنجه ما داریم. شما سر و کارتان با یک همچو مردمی است. شما بخواهید که هیچ ناملایم نداشته باشید، در یک همچو مسائل مشکلی، این را نمیتوانید، نمیشود یک همچو چیزی. شما مشکلات زیاد دارید و این مشکلات هم بسیاریش تحمیل میشود به روحانیین که اینها هستند که چه میکنند. شاید زیاد از این ور آن ور این طور شکایات میآید و بسیاریش هیچ اصلی ندارد، ممکن هست تویش هم یک چیزی باشد و همین طور دادستانیها، آنها هم بالاخره ناراضی درست میکنند، برای اینکه قاضی به حق هم باشد، آن طرف ناراضی میشود، وقتی ناراضی شد، داد و قال میکند؛ آن وقت، این مال اشخاص عادی است. اما آنهایی که از اول انقلاب میخواستند که یک مسائلی برای خودشان باشد، در انقلاب کاری نکرده بودند، لکن میخواستند بهرهبرداری کنند، و حتی- مثلًا- رئیس جمهور بشوند، خوب، نشدند، بعدش شروع کردند به کارهایی که همه میدانید. شما سر و کارتان با یک همچو اشخاصی هست که در همه جا توطئه است؛ در حبس هم توطئه است، در بیرون حبس هم توطئه است، در جبههها هم الآن هست، همه جا هست این مسائل، منتها شما در یک محیط محدود هستید و آنها هم در آن محیط محدود تمام همّشان این است که وضع زندان را به آن طوری که میگویید، بکنند.
بیان نمودن مسائل و گرفتاریها برای مردم
من اعتقادم این است که شماها اینکه در یک جای محدودی که خودتان نشستهاید و یکی هم من هستم که با شما نشستهام، این مسائل را بگویید، این مسائل باید در جامعه به مردم عرضه بشود؛ یعنی، به شماها نسبت زیاد دادند و من مکرر از بعض آقایانی که میشناسند شماها را، [شنیدم که] شماها را تطهیر کردند، گفتند دروغ است این حرفها. خوب، شما پیش من میگویید که دروغ است این حرفها، خودتان هم پیش من این شکایات را دارید؛ لکن جامعه نمیداند. آنها بین مردم پخش میکنند به هر طوری که میخواهند، مع الاسف، بعضی مقامات هم باور میکنند؛ همین باور، دامنزده میشود به آن. شما در یک محیطی هستید که با این گرفتاریها مواجه هستید، لکن گرفتاریتان را به مردم نمیگویید؛ آنها که برای شما گرفتاری پیش میآورند آنها میروند داد و قال میکنند و عکس مساله را نشان میدهند؛ بعضی از شما را یک آدم کذا و کذا نشان میدهند. در صورتی که من از اشخاص مورد اطمینان، من جمله آقای محمدی، «1» شنیدهام که اشخاص بسیار متعهد و مسلم [دارند خدمت میکنند]، اما خوب، بین من و ایشان است این حرف، شما هم در یک همچو محیط کوچک دارید این حرفها را میزنید. من آنی که میگویم این است که کار مشکل است، لکن باید شما یک قدری مقاومت داشته باشید. البته من نه اینکه خودم مقاومتی دارم، اما میل دارم شما داشته باشید. شما الحمد للَّه جوان هستید و باز آن مقاومت جوانی را دارید. در این مشکلات هر کس زیادتر گرفتار باشد و مقاومت کند زیادتر پیش خدا آبرو دارد، اجر دارد. البته شما الآن گفتید که این قدر کار زیاد هست که به آن نتوانستیم برسیم؛ لکن این مقداری هم که رسیدهایم این همه صداها بلند شده است. من هم میدانم این معنا را، من هم میدانم که آن که قاضی است، آن که رئیس محبس است، آن که دادستان است، آن که وکیل مدافع است، همه اینها گرفتاری دارند؛ هر کدام به اندازه یک مقداری که سعه شعاعشان تا آن اندازه است؛ لکن مردمی که در خارج هستند نمیدانند. آن مردم خیال میکنند که همچو که یک کسی رفت در حبس، اوّل شروع میشود به کتک زدن و داغ کردن و چه کردن و بعد هم تا آخر همین طور. شما هم از این طرف میگویید که این مسائل هیچ نیست در آنجا؛ بلکه آنها دارند ما را داغ میکنند و ما را شکنجه میدهند.آنها پاسبانها را دارند کتک میزنند و پاسبانها به آنها حرفی نمیزنند. این مساله باید برای مردم روشن بشود، باید گفته بشود به مردم. آن آقایانی که آمدند و حبسها را دیدند باز تا حالا نیامدند پیش من که مسائل را به من درست بگویند. جسته و گریخته من بعضی وقتها از- مثلًا- اشخاص محترم میشنوم که مسائل، مسائل دروغ بوده، این طور نبوده؛ بله گاهی اتفاق افتاده است برای کسانی که در حبس کذا بودهاند، یک همچو چیزهایی گاهی اتفاق افتاده. وقتی شما گرفتار یک جمعیتی هستید که خودشان خودشان را بیهوش میکنند و داغ میکنند برای اینکه گردن شما بگذارند و وقتی شما گرفتار یک جمعیتی هستید که بچههای کوچکشان در خیابانها میآیند و فریاد میزنند، برای اینکه مردم را وادار کنند که با آنها مقابله کنند، توقع این را نداشته باشید که آرام و راحت در آنجا باشید. شما باید توقع این را داشته باشید که هر روز همین بساط را داشته باشید و زیادتر از این هم داشته باشید. لکن کار، یک کار مهم شریفی است؛ برای اینکه هم قضاوت در عین حالی که بسیار شغل مهم شریفی است، لکن خوب، خطر برای قاضی دارد و مساله خطرناکی است و هم زندانبانی و رئیس زندان شدن و پاسدار در زندان شدن و اینها هم همهاش از چیزهای مشکل است. سر و کار با یک عدهای که به هیچ چیز پایبند نیستند، آنهایی که میخواهند اصل و اساس را از بین ببرند، سر و کار با اینها هست، وقتی سر و کار با اینها هست، با آنهایی که به این انقلاب اسلامی هیچ عقیده نداشتند و نخواهند داشت و این انقلاب اسلامی را مضر به حال خودشان و اربابانشان میدانند، شما سرو کارتان با اینهاست، توقع این را نداشته باشید که آنها مثل یک اشخاص عادی با شما رفتار کنند.
زندان محل تربیت افراد مجرم
این مسائل واقع میشود. لکن شما کوشش کنید که همین طوری که میگویید که ما رفتارمان خوب است، رفتار را خوب کنید با اینها. آنهایی که میشود واقعاً آنها را موعظهشان کرد، نصیحت کرد، از بین آنها ببرید یک جای دیگر نصیحتشان کنید؛ اشخاص بیایند، روحانیون بیایند، با آنها صحبت کنند، خودتان صحبت کنید، بلکه اینها تربیت بشوند. محبس یک جایی است که تربیت باید بشوند مردم در آن محبس اسلامی. من آن وقتی که در حبس بودم، این اشخاصی که در آنجا زندانبان بودند میآمدند پیش من مینشستند صحبت میکردند. یک دفعه که من دیدم یک جایی صدا بلند شد و مثل اینکه یک شکنجهای در آنجا بود- شکنجهها را اگر بود جاهای دیگر میبردند، مثل اینکه آنها میخواستند به من هم بفهمانند که اینها هم هست در کار- من بعدش که آمدند آنجا، گفتم آقا این چه بساطی است که شما درست کردید. زندان باید تربیت کند اشخاص را، باید یک مکتب باشد زندان. وقتی میآیند آنجا اگر یک دزدی است، دزدیاش را از او بگیرید و بیرونش بفرستید؛ تربیتش کنید. البته آنها عذر آوردند که نه اصلش شکنجهای در کار نبود و یک پاسبانی چه کرده بود، یک سیلی به آن زدند و فلان، ولی دروغ میگفت. در هر صورت، زندان اسلامی باید روی همان موازین اسلامی باشد. همانی که وقتی که به شخص اول اسلام، حضرت امیر، ضربت میزند، بعد که میبردندش، سفارش میکند که این را از همان غذایی که خودتان میخورید بدهید و همان طور چه بکنید. «2» وقتی مواجه بشوند اینها با یک اخلاق صالح و خوبی، یک دستهشان که توطئه گرند و اینها که اصلًا دنبال این مسائل نیستند؛ اما یک دسته دیگر کم کم آرام میشوند، کم کم همان طوری که گفتید بعضیهایشان تربیت شدند، تربیت میشوند و باید اینها را با اخلاق خوب و با رفتار خوب و اینها تربیت کرد و کار، کار بسیار مشکلی است؛ هر که باشد در میرود. لکن من دعا میکنم که شما مقاومتتان زیادتر باشد و رفتارتان هم ان شاء الله، همان طوری که تا حالا هست، خوب باشد با آنها.و اینهایی که میگویید باید گفته بشود به مردم. شما بیایید پیش من بگویید، هیچ اثری ندارد. فرض کنید من هم اعتقادم این شد، اما در این جامعه است که آنها سمپاشی میکنند و شما حق خودتان را بیان نمیکنید. اینها باطل خودشان را دارند منتشر میکنند، همان طوری که میگویید، جوری میکنند که دیگر پاسدار نخواهد آنجا بماند و بگوید که خوب، ما را اینها دارند اینجا کتک میزنند، مردم هم از آن طرف میگویند که ما شکنجهگر هستیم. یک همچو مواجههای الآن هست بین اشخاصی که میخواهند اصل این نهضت اسلامی و انقلاب اسلامی را در بین همه جامعهها از بین ببرند و مشوّه کنند و بدنام کنند. وقتی انسان با اینها مواجه شد، خوب، باید خیلی با استادی عمل بکند که اینها خیلی دستشان یک مساله نیاید. البته کار، کار بسیار مشکلی است و ان شاء الله، اجر دارید در این کار. و من امیدوارم که خداوند به شما قدرت بدهد که در مقابل این ناملایماتی که هست شما پایدار باشید، لکن باز هم تکرار میکنم، من به هر یک از این آقایانی که آمدند و مطالبی که عمل کردند و به من گفتند، گفتم این فایده ندارد، باید بروید عرضه کنید به مردم، بگویید بیایند بگویند، بگویید مسائل این است، بیایند خلافش را بگویند و بیایند مردم ببینند. اشخاص بیایند ببینند، از مقامات اشخاص را بفرستند بیایند ببینند این جاها را. اشخاصی که از خارج میآیند بیایند ببینند این زندانها را، بیایند ملاحظه کنند مساله چه جوری است و از آن طرف ببینند اینها چه دارند میگویند. امیدوارم که ان شاء الله، این امور بتدریج درست بشود و دلهای خودتان را قوی کنید که شما پیروز هستید ان شاء الله.