یادداشت

اصلاً تکان نخوردند‏

قبل از اینکه امام به نجف تبعید شوند ما به منزل ایشان می رفتیم و ظهر‏‎ ‎‏برمی گشتیم یک روز دیدم شخصی آمد و اظهار داشت که من نامه ای اینجا داده ام به‏‎ ‎‏من جواب نداده اند گشتند نامه اش را پیدا کردند دیدم در نامه اش نوشته است من‏‎ ‎‏مهدی موعود هستم و سه ماه دیگر ظهور می کنم! شما پنج هزار تومان به من قرض‏‎ ‎‏می دهید تا آن وقت به شما می دهم! آدم دیوانه ای بود، امام فرمودند نامه اش را به او‏‎ ‎‏پس بدهید،‏‎[1]‎‏ پس دادیم. او تا ظهر دم در اتاق امام راه پیمایی می کرد و نتیجه ای نگرفت.‏‎ ‎‏ظهر که شد به منزل رفتم عصر که آمدم دیدم دو نفر را که جلوی در اتاق بالا بودند که‏‎ ‎‏هر کس می خواست خدمت امام برود می بایست از آنها اذن بگیرد این دیوانه به‏‎ ‎‏آنها حمله کرده و آنها را کناری انداخته بود که من مهدی موعود هستم بگذارید بروم‏‎ ‎‏داخل و می خواهم امام را ببینم، امام هم نشسته بودند و آقای رسولی هم در خدمت‏‎ ‎‏ایشان بود او چنان به امام حمله کرده بود که من وقتی رسیدم دیدم عینک آقای رسولی‏‎ ‎‏به گوشه ای پرت شده است،  چون او ناگهانی از پله ها دویده و به امام حمله کرده‏‎ ‎‏بود که من مهدی موعود هستم اما امام مثل کوه نشسته بودند و تکان‏‎ ‎‏نمی خوردند. 

منبع: برداشت‌هایی از سیره‌ی امام خمینی (ره)؛ جلد دو، صفحه 231.

راوی: حجه الاسلام صادقی تهرانی.



اصلاً تکان نخوردند‏؛ 11 دی 1278

دیدگاه ها

نظر دهید

اولین دیدگاه را به نام خود ثبت کنید: