امام از حالتهایی که برای ایشان تعین درست می کرد بی اندازه متنفّر بودند و جلوی آنها را هم می گرفتند. در مسیر حرکت ایشان در کوچه ارک یک مغازۀ بقالی بود که صاحب آن فردی بود به نام حاج غلام. یک مرتبه این آقا روبروی مغازه اش زیر سایۀ دیوار روی حلب روغن نباتی نشسته بود. پاها را روی هم گذاشته بود و زنجیری را هم به دستش گرفته بود و می چرخاند. وقتی امام به حاج غلام رسیدند سلام کردند. او امام را نشناخت و در همان حال که پاهایش روی هم بود و زنجیر را در دستش می چرخاند گفت: «آقا سلام، حال شما خوب است!»
منبع: برداشتهایی از سیرهی امام خمینی (ره)؛ جلد سه، صفحه 239.
راوی: حجه الاسلام موسوی خوئینی ها.