یک روز بعد از جریانات انجمنهای ایالتی و ولایتی، که در کوچه ای با امام حرکت می کردیم، به ایشان گفتم: «آقا! به جدّتان آقای شریعتمداری با شما نیست. » و ایشان هم با اخم می فرمودند: «هست. » در این مورد چندین بار این حرف را به ایشان گفتم و اصرار کردم و ایشان هم هر بار انکار کردند تا اینکه یک روز به تندی گفتند: «نخیر، هست. و اگر هم نباشد، هیچ کس هم نباشد، من خودم تنها به این مبارزه ادامه می دهم. »
منبع: برداشت هایی از سیره ی امام خمینی (ره)؛ جلد چهار، صفحه 221.
راوی: حجه الاسلام مسعودی خمینی.