درآمد:
آنچه پیش روی دارید سخنرانی منتشر نشده مرحوم آیتالله حاج شیخ محمدرضا مهدوی کنی در تبیین زندگی و زمانه عالم مجاهد مرحوم آیتالله سید محمود طالقانی، با نظر به پیامها و توصیفات رهبر کبیر انقلاب، حضرت امام خمینی است. این گفتار که در سال 1361 ایراد شده، پارهای از خاطرات مبارزاتی راوی از آن مرحوم را نیز در خود دارد. امید میبریم که انتشار این سند تاریخی، برای پژوهندگان تاریخ انقلاب و نیز عموم علاقمندان مفید ومقبول افتد.
***
قال الله تعالی فی کتابه: مِنَ الْمُوْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَی نَحْبَهُ وَ مِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا.
ایّام مقارن است با ایّامالله، با یومالله هفدهم شهریور و همچنین سالگرد مرحوم آیتالله مدنی، و نیز سومین سالگرد رحلت علامه مجاهد مرحوم آیتالله طالقانی. ما در این ایّام در برابر حوادثی قرار گرفتهایم که به تناسب هر یک از این حوادث و روزها میتوان صحبت کرد. من به اندازهای که وقت اجازه دهد، به تناسب این موضوعات، با شما برادران و خواهران مسلمان صحبت میکنم؛ باشد که برای جامعه مسلمین به خصوص مسلمانان ایران مفید باشد ان شاءالله.
آیهای که در ابتدای سخن قرائت کردم، آیهای است که رهبر عالیقدر انقلاب، مرجع بزرگ تقلید شیعیان جهان، حضرت آیتالله العظمی امام خمینی، به مناسبت رحلت حضرت آیتالله طالقانی ایراد فرمودند و در آن بیانیهای که امام به مناسبت درگذشت مرحوم آیتالله طالقانی صادر کردند، سخن را با این آیه آغاز کردند. ترجمه آیه کریمه، این است که «درمیان مسلمانان و بندگان خدا، شخصیتهایی هستند که آنچه را که با خدا عهد بستهاند، صادقانه به آن عمل کردهاند». معاهدهای که با خدا داشتند، این معاهده را صادقانه در مقام عمل انجام دادند و اثبات کردند که وفادار به این عهدند: «صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ». در میان این رجال عدهای سهمشان را از معاهده و زندگی خود برداشتند و به پیشگاه الهی شتافتند و عدهای هم در انتظار وعدهی الهی هستند. ولی در هر حال چه آنها که رفتند و چه آنها که باقی ماندهاند، عهدی را که با خدا بستهاند، نقض نکردند و هیچ تغییری در معاهده خود ایجاد نکردند «وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا». عهدی که با خدا بستند به طور کامل روی اساس آن عهد، استوار ایستادهاند و هیچگونه انحرافی یا توقفی در این معاهده در آنها دیده نمیشود. این ترجمه آیه کریمه است. امام از این آیه الهام گرفتند و درباره مرحوم آیتالله طالقانی جملاتی را ادا کردند و نوشتند که کمتر درباره شهدای ما و مجاهدین ما بیان کردند. تعبیر امام درباره مرحوم طالقانی این بود که او از رجال بزرگ دینی و از شخصیتهایی بود که عمر خود را در راه پیشرفت اسلام صرف کرد. البته این کلماتی که من عرض میکنم، عین عبارات امام نیست، مضامین کلمات ایشان است.
اهمیت توصیفات امام خمینی درباره آیت الله طالقانی
امام در ابتدا فرمودند ایشان از رجال بودند. این کلمه رجال در مقابل نساء نیست که یعنی مرد است نه زن؛ رجال در اینجا یعنی آنها که مردانگی دارند، پایمرد و استوارند. رجال جمع رجل و رجل از ماده رجل و رجل به پا گفته میشود و رجل به کسی گفته میشود که پایمردی داشته باشد. والا ممکن است کسی از نظر جنسی، جنس مرد داشته باشد ولی مرد نباشد و نامرد باشد. ولی رجل کسی است که مردانگی داشته باشد و به این اعتبار چه زنها و چه مردهایی که در راه خدا استوارند، اینها مشمول آیه هستند. یعنی اینها جزء رجالی هستند که خدا به عنوان رجال و شخصیت مردانگی از آنها تعریف کرده است. این رجولیّت در مقام مبارزه با دشمن و هواهای نفسانی، استقامت و پایمردی و عقبنشینی نکردن و به راه ادامه دادن است. سپس امام فرمودند مرحوم طالقانی از شخصیتهایی است که در تمام عمرش از جوانی تا دم مرگ، تلاش میکرد و از زندانی به زندان و از تبعیدی به تبعیدگاه دیگر در تلاش برای تحقیق و تحقق آرمانهای اسلامی بود. آرمانهایی که از سن جوانی به دنبال آنها بود.
به چه کسی «شخصیت» اطلاق میشود؟ به افرادی شخصیت اطلاق میشود که وقتی از ما گرفته میشوند، جای آنها خالی است و انسان احساس میکند که یک موجود شریفی را از دست داده و جای او پر نشده است. خیلی از افراد هستند که در دنیا مقام دارند، پستهای حساس را چه در حکومتهای اسلامی و چه در حکومتهای غیر اسلامی تصدی کردهاند ولی اینها شخصیت نیستند. اینها مردانی هستند که تا پستی را دارند به عنوان آن پست، مقامی بر آنها اطلاق میشود ولی بلافاصله وقتی جای خود را به دیگری دادند هیچ تغییری در اوضاع حاصل نشده و هیچ کمبودی هم احساس نمیشود. بلکه گاهی میبینید افراد بهتری به جای آنها آمدهاند. ولی «شخصیت» به کسی گفته میشود که وقتی از دست رفت، آنان چراغ به دست میگیرد و به دنبال یک فردی میگردد که جای او را پر کند و کمتر مییابد. بزرگی و عظمت مردان بزرگ به همین است که تکرار تاریخ، عده کمی دارای چنین صفاتی هستند که میشود به آنها گفت «رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ» و میتوان به آنها اطلاق «شخصیت» کرد. آن هم این اطلاق از طرف فردی چون امام میشود که هیچگونه تملّق و مجامله«۱» در کلام ایشان دیده نشده و نمیشود.
ملاحظه کنید این کلامی را که امام فرموده، افراد عادی مملکت ممکن است دربارهی افراد دیگر چنین کلماتی را بگویند، چون ممکن است آنها در کلماتشان گاهی مجامله داشته باشند، گاهی روح محافظهکاری در آنها دیده شود یا ملاحظهکاری کنند، ولی امامی که ما مدتهاست میشناسیم -از آن وقتی که در قم در سن جوانی در محضر استاد تحصیل میکردیم- تا به حال ندیدیم امام حتی تعارف بیجا کنند. بارها دیده شده که گاهی افرادی پس از درس یا نماز به دنبال امام میآمدند تا درب خانه، خوب تعارفات معمولی اقتضا میکند که نزدیک منزل تعارف کنند که آقا بفرمایید؛ ولی امام اگر کسی را نمی خواستند در منزل ملاقات کنند و یا وقت نداشتند و کار مهمتری داشتند، هیچگاه تعارف نمیکردند که خود تعارف، یک دروغ است. اگر بنا باشد که انسان به تعارف به چیزی اظهار علاقه کند، دعوتی کند که قلبش به او متمایل نباشد، این خود دروغ است. من شما را به منزلمان تعارف کنم و حال آن که در دلم نخواهم شما به منزل ما بیایید، این خود یک دروغ است و اگر انسان به این دروغها و این مجاملهکاریها گرفتار شود، دیگر در زندگی نمیتواند، خودش شخصیت داشته باشد، و نمیتواند در حوادث بهطور قاطعانه برخورد کند، زیرا روح سازش در او رسوخ پیدا میکند. این قاطعیت را ما از سن جوانی در امام ملاحظه میکردیم که ایشان وقتی به فردی علاقه داشته باشند واقعاً اظهار علاقه می کنند و کسی را که واقعاً دوست نداشته باشند اظهار دوستی نمیکنند. امامی که با آمریکا درافتاده و صریحاً، عملاً و قولاً، قبل از انقلاب و بعد از انقلاب، بت بزرگ و ابرقدرت آمریکا را شکسته و عوامل او را کوبیدهاند و همه شنیدید که فرمودند آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند، یک چنین شخصیتی دیگر با من و شما و دیگران مجامله و تملق ندارد.
بنابراین وقتی امام درباره مرحوم طالقانی میفرمایند او از شخصیتهایی کمنظیر بود -تعبیر امام این طور است: کمنظیر- این تعبیر نشانگر این است که ما برای مرحوم طالقانی کمتر میتوانیم جانشین پیدا کنیم. فرمودند او برای ما یک برادر بود و برای اسلام، یک مجاهد؛ و با روح آرام و بزرگی که داشت در نوسانات و تلاطمهای انقلاب میتوانست موجب آرامش برای جامعه ما باشد. باز این کلامی است که امام در اولین سالگرد وفات مرحوم طالقانی بیان کردند. این جملات نشانگر صفات و خصایل عالی و اولیایی در مرحوم طالقانی است و ما هم که از جوانی از نزدیک با آن مرحوم آشنا بودیم، میدیدیم که واقعا این صفات در مرحوم طالقانی تحقق داشت. شما جوانها در آن زمان نبودید موقعی که حتی تفسیر قرآن گفتن مرسوم نبود و حتی گاهی -این را ناگزیرم با صراحت عرض کنم- در حوزههای علمیه هم بعضیها تفسیر گفتن را به عنوان روضهخوانی تلقی میکردند. میگفتند اینها روضهخوان هستند که تفسیر میخوانند؛ درس را فقط فقه و اصول میدانستند و پارهای هم فلسفه. خدا رحمت کند استاد بزرگوار ما و فیلسوف بزرگ و عالم و عارف ربانی، علامه طباطبایی را، که فن تفسیر و درس تفسیر را در حوزه علمیه قم رایج کردند. یادم هست که مرحوم طباطبایی در یکی از روزهای درس میفرمودند یکی از منابع فقهی ما کتاب قرآن است، آیا ممکن است که یکی از منابع استدلال ما در معارف اسلامی و فقه ما و سیاست و اقتصاد ما و بالاخره در زندگی ما قرآن باشد و ما سی سال در حوزهی علمیه قم بمانیم و قرآن را نخوانیم و تفسیر نکنیم؟ بلکه حداقل باید این را به عنوان یک درس جنبی قرار دهیم.
طالقانی و احیای قرآن در میان دانشجویان
مرحوم طالقانی درس تفسیر را به میان جوانها و در میان دانشجویان، تحصیل کردهها و روشنفکرها آوردند. شاید بتوانم به طور قاطع بگویم که مرحوم طالقانی در میان روحانیون ما، تعداد کمی از روحانیون که در آن دوره شروع حرکت انقلاب بودند، یکی از آن افرادی بود که درب مسجد را به روی جوانان تحصیل کرده و دانشجو باز کرد و همچنین راه دانشگاه را به روی مسلمانها و روحانیون گشود. امروز برای ما که در سنگر دانشگاه نماز جمعه میخوانیم، این کار خیلی ساده است ولی میدانید که یک روزی نماز خواندن عیب بود و نمازخانه داشتن عیب و عار بود و من خوب یادم هست که جوانهای دانشجوی مسلمان ما، اگر می خواستند در دانشگاه نماز بخوانند مخفیانه نماز می خواندند که مبادا مورد تمسخر قرار گیرند و آنها را مرتجع و اُمّل به حساب بیاورند. آن روز را به یاد بیاورید که مرحوم طالقانی جوانها و تحصیلکردهها را به سوی اسلام دعوت کرد و به آنها شخصیت داد و گفت شما اولیا هستید: «وَ اَنْتُمُ الْاَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُوْمِنینَ» و این حرکت دینی، مذهبی و فرهنگی در دانشگاه به جایی رسید که حکومت وقت مجبور شد ولو برای تظاهر در این دانشگاه مسجد بسازد. همانها که در ابتدا نمازخانه هم به دانشجو نمی دادند و میگفتند جا نداریم، مجبور شدند همین مسجد را در دانشگاه تهران بسازند. گرچه آنها برای تظاهر ساختند ولی نشانگر این بود که جو دانشگاه اقتضا دارد که در آن مسجد باشد و تقاضا زیاد شده و دیگر امروز نماز خواندن در دانشگاه عار نیست، امروز مسجد داشتن در دانشگاه عار و ننگ نیست و من این را از مرحوم طالقانی و یاران طالقانی میدانم که الحق باید انصاف داد در آن زمان نسبت به دین و ارتباط میان مسجد و دانشگاه، و دانشگاه و مسجد، و روحانی و دانشگاه زحمات فراوانی را کشیدند. باید زحمات آنها را در آن زمان و ادامه و تداوم آن حرکت نادیده نگرفت که این بیانصافی است. بیدلیل نبود که امام در مورد مرحوم طالقانی چنین بیانیهای را صادر کردند و حتی خود امام در مدرسه فیضیه در سوگ مرحوم آیتالله طالقانی منبر رفتند و اینها همه نشانههای عظمت مرحوم طالقانی است. مرحوم طالقانی از سال 1332 -البته قبل از آن سال و حتی در دوران پهلوی اول هم ایشان زندان و مبارزه دارد اما مبارزات اصلی ایشان از سال 1332 شروع شد- زندانها، محکومیتها و تبعیدها از شهری به شهر دیگر دارد، آنچنان که امام فرمودند: ابوذروار.
دو خاطره از زندان
من دو خاطره دیگر در مورد مرحوم طالقانی از مشاهدات خودم در زندان عرض کنم. در سال 1354 که من در شهرستان بوکان تبعید بودم از آنجا ما را دستبسته به کمیته مشترک شهربانی سابق که کمیته مشترک بود آوردند. در آن ایام ما خبر نداشتیم که در رابطه با پروندهای که مرتبط میشود با مرحوم آیتالله طالقانی دستگیر شدهایم. بعد از 16-17 روز یکی از همسلولیهای من گفت وقتی رفتیم عکس بگیریم دیدیم عکاس از یک آقایی که روی سرش چیزی انداختهاند تا نبیند، پرسید آقا اسم شما چیست؟ گفت من محمود طالقانیام. از آنجا فهمیدیم که آیتالله طالقانی پیرمرد و بیمار و مجاهد را با این وضع فجیع برای عکسبرداری به زندان آوردهاند. چشمهایش را میبندند که آنجا عکسی از این عالم بزرگوار بردارند و آن همین عکسی است که از ایشان منتشر شده است. از آنجا ما فهمیدیم که ایشان هم به زندان افتادهاند ولی ایشان را تا دو ماه و نیم دیگر در زندان اوین ملاقات نکردیم. در آن ایام که ما هم در زندان اوین جمع شدیم، مرحوم آیتالله ربانی شیرازی بود، برادر عزیزمان حجتالاسلام جنابآقای هاشمی رفسنجانی بودند، برادر دیگرمان حضرت حجتالاسلام جناب آقای انواری و مرحوم لاهوتی، بنده، حضرت آیتالله منتظری و یکی دو نفر دیگر از آقایان، در آن جمع بودیم. من الحق باید بگویم در جمع ما -منهای خودم، درباره خودم صحبت نمیکنم- همه استقامت داشتند، همه پابرجا بودند و همه شکنجه دیده بودند، از جمله حضرت آیتالله منتظری شش ماه در آن ایام در سلول انفرادی بودند. شش ماه در سلول انفرادی خیلی سخت است، پنج روز هم در سلول تاریک انفرادی بدون ملاقات سخت است. به هر حال همه شکنجه دیده بودند، برادرمان جناب آقای هاشمی شکنجه دیده بودند، آقای انواری که 13 سال زندان کشیده بودند و مرحوم لاهوتی زیاد شکنجه دیده بودند که خدایش بیامرزد و نیز سایر برادران را از جمله مرحوم ربانی و دیگران؛ همهی اینها بودند ولی این جمله را می خواهم عرض کنم، کسی که در مقابل مامورین با شخصیت تمام اظهار وجود میکرد و صریحاً آنها را میکوبید، مرحوم طالقانی بود. این حالت در ایشان بیشتر از دیگران بود و این از امتیازات آن مرحوم بود و واقعا مامورین را تحت تاثیر قرار میداد و همیشه وقتی ایشان با مامورین برخورد میکرد آنها را نصیحت میکرد و گاهی با آنها تندی میکرد. ساواک برای اینکه ایشان را بکوبد، صبیّه«۲» ایشان را به زندان انداختند و به حبس ابد محکوم کردند تا ایشان به سازش گراییده شود و یک قدری سکوت کند ولی هیچ یک از این مسائل در این مرد بزرگ اثر نکرد.
یا در دادگاهها رسم است وقتی که قضات وارد میشوند و بعد وقتی که کیفرخواست را میخوانند، متهم قضات را تکریم کند و در مقابل آنها احتراماً بایستد، چه در آن زندان در سال 1342 که بعد از 15خرداد به ده سال حبس در عشرتآباد محکوم شدند -که من در محاکمات ایشان شرکت میکردم- و چه در این زندانی که ما با هم بودیم، ایشان هیچگونه احترامی برای آن بیدادگاه رژیم قائل نبودند و در مقابل آن قضات ظالم احترام نمیکردند و در موقعی که قضات وارد میشدند ایشان هیچ تعظیمی، تکریمی نمیکردند و موقع کیفر خواست هم اصلاً گوش نمیدادند و میگفتند من این دادگاهها را به رسمیت نمیشناسم. اینها نمونههایی است که نشانه شخصیت این عالم بزرگ است.
طالقانی در روزهای اوجگیری انقلاب
هم ایشان وقتی در آبانماه سال 1357 در اثر حرکت انقلابی مردم و رهبری امام از زندان آزاد شدند، مینویسند که من وقتی بیرون آمدم اول فکر میکردم یکی دو ماهی برویم بیمارستانی یا یک جایی استراحت کنیم تا از ناراحتیهای جسمی زندان یک قدری رهایی پیدا کنیم. ولی نوشتهاند وقتی که من از زندان بیرون آمدم و روحیه انقلابی ملت ایران را دیدم و آن آرمانی را که سالها برای آن مبارزه میکردم به چشم خودم دیدم، همه خستگیهایم تمام شد و نشاطی گرفتم و گفتم دیگر امروز استراحت حرام است. این بود که امام در سوگ مرحوم طالقانی و در سالگردشان آنطور فرمودند که چرا ملت ایران و علاقمندان به روحانیت و دین، بیلی را -که با آن برای مرحوم طالقانی قبر کندند یا خاک روی بدن ایشان ریختند- میبوسیدند و از یکدیگر سبقت میگرفتند که آن بیل را بگیرند و ببوسند، چرا؟ بیل که چوب است و آهن؟ خود امام اینجا توجیه میکنند همانطوری که مردم میآیند در حرم حضرت معصومه (سلاماللهعلیها) ضریح را، درب را، طلا را، و آهن را میبوسند، مردم که علاقه به آهن و طلا ندارند. به مجنون گفتند تو چرا دیوار لیلی را میبوسی؟ دیوار که از سنگ و گل است. گفت:
امـــر علی الدیار دیار سلمی
اقبــل ذالجدار ذالجــــدارا
و ما حب الدیار شغفن قلبی
ولکن حب من سکن الدیارا
یعنی اگر من این دیوار را میبوسم، در واقع دیوار را نمیبوسم بلکه او را که در این خانه است به او اظهار علاقه می کنم. وقتی مردم ضریح امام را می بوسند یعنی دست امام را می بوسند و این مفهوم بوسیدن مردم است. وقتی هم مردم میآیند بیلی را که به وسیله آن روی بدن مرحوم طالقانی خاک ریخته شده، میبوسند میخواهند بگویند ما به آقای طالقانی علاقه داریم. حالا برای چه؟ آیا طالقانی یک سیاستمدار بود و یک رئیس جمهور مانند رئیس جمهورهای بزرگ دنیا بود؟ نه، امام فرمودند شعار مردم این بود که نایب پیامبر ما از دست ما گرفته شده است. ملت ایران که آن روز این همه خروش داشت و از همین دانشگاه تهران تشییع جنازه کرد و تمام ملت ایران نه در تهران که همهجا تشییع جنازه کردند و نه فقط در ایران بلکه در سایر کشورهای اسلامی، همه برای مرحوم طالقانی اظهار تاثر کردند، اینها همه به خاطر چه بود؟ به خاطر شخصیت روحانی و انقلابی و مذهبی طالقانی بود. والا بودند بسیاری انقلابیون غیرمذهبی، که هیچ کس برای آنها نه اشکی ریخت و نه اشکی خواهد ریخت. آنچه را که مردم برای آن اشک میریزند، فقدان یک رجل الهی است. یادم هست مرحوم رجایی، در موضوعی این جمله را گفت که من همیشه یادم هست. ایشان در دوران نخستوزیری به من گفت: «مهدوی، مردم به دنبال یک جو اخلاص میگردند، مردم دنبال اندکی اخلاصاند». خدایش بیامرزد و در جوار رحمت واسعه خود جای دهد.