یک روز نشسته بودیم ما در حجره، من بودم و برادرم آقا سید محمد که با هم هم حجره بودیم در مدرسه حجتیه؛ یک وقت دیدیم آقای شیخ حسن صانعی وارد شد. ایشان دوست نزدیک ما بود، خیلی با هم رفیق بودیم، هم گعده بودیم. وارد شد و آمد نشست، دست کرد در جیبش و پول در آورد. گفتیم: چه پولی است؟ گفت که حاج آقا پول می دهد. گفتیم: حاج آقا و پول؟! تقسیم؟! گفت: بله! حاج آقا پول می دهد. خیلی خوشحال شدیم. معلوم شد که این یک تقسیم محدود است که برای صد نفر، دویست نفر، ایشان شصت تومان به هرکدام حقوق میدهد. این حاکی از این بود که برای حاج آقا وجوهات آورده اند که ایشان می دهند؛ و الا اگر وجوهات نیاورده بودند که این شان پولی نداشت بدهد. خیلی خوشحال کرد ما را.
منبع: عبد صالح خدا (برش هایی از زندگی و سیره مبارزاتی امام خمینی در بیانات آیت الله خامنه ای)، صفحه 38.
راوی: سید علی خامنه ای.