با خانوم دکتر زهرا مصطفوی، دختر حضرت امام، درباره سیره عملی حضرت امام نسبت به رعایت حریم های محرم و نامحرم در داخل منزلشان صحبت می کردیم. ایشان نقل کرد حدوداً سیزده ساله بودم و تازه خواهرم با مرحوم آقای اشراقی ازدواج کرده بود. آقای اشراقی در یک روز تعطیل ما را به مهمانی در باغشان دعوت کرد. وقتی همراه امام وارد باغ شدیم، در حالی که آقای اشراقی به استقبال ما می آمد، از امام پرسیدم: «من باید به آقای اشراقی سلام کنم؟» امام فرمودند: «واجب نیست!» گفتم: «من خجالت میکشم سلام نکنم.» امام، با اشاره به طرف درخت ها، به من فهماندند دویدن در میان شاخ و برگ درخت ها را جای گزین رو در رو شدن با دامادمان کنم و به این ترتیب از محظور سلام نکردن خلاص شوم. و من همین کار را انجام دادم.
منبع: در سایه آفتاب « یادها و یادداشت هایی از زندگی امام خمینی (ره) »، صفحه 135.
راوی: محمد حسن رحیمیان.