حدود ساعت دوازده و بیست و پنج دقیقه ظهر، به تصور اینکه حضرت امام از نماز فارغ شدهاند، دق الباب کردم و معظمٌله طبق معمول و سنت همیشگی شان به جای «بفرمایید»، فرمودند: «بسم الله.» شرفیاب شدم. ولی متوجه شدم هنوز از نماز و تعقیبات فارغ نشدهاند و سر سجاده نشسته اند. عرض کردم: «اگر اجازه بفرمایید، می خواهم این رادیو را راه بندازم» و مشغول شدم. بعد از چند لحظه، حضرت امام از سر سجادهف که در هال بودند، صدا زدند: «آقای رحیمیان!» جلو رفتم. فرمودند: «کجا میگذارید؟» عرض کردم: «روی میز، کنار دستتان.» فرمودند: «.نه باید جایی باشد که دست علی نرسد. آن بالا بگذارید.» و اشاره کردند به طاقچه نقابی شکل بالای تختشان و ادامه دادند: «اشکالی ندارد. کتاب های روی آن را پایین بگذارید.» علی نوه سه ساله حضرت امام و فرزند حاج احمد آقا است. علی انس فوقالعادهای با معظمٌ له داشت و بسیاری از اوقات را با حضرت امام به سر می برد؛ بدین جهت حضرت امام برای آنکه هم رادیو محفوظ نباشد و هم مجبور نباشند مجال تحرک کودکانه علی را، که هنوز معنای امر و نهی را درک نمیکند، محدود و سلب نمایند و او را آزرده خاطر کنند و به تعبیر دیگر به منظور پیشگیری از رنجاندن طفل، به جای محدود کردن و دعوا نمودن او، امر فرمودند که رادیو دور از دسترس او باشد.
منبع: در سایه آفتاب « یادها و یادداشت هایی از زندگی امام خمینی (ره) »، صفحه 198.
راوی: محمد حسن رحیمیان.