27 بهمن 1357، سالروز تاسیس تنها حزب فراگیر سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی است؛ حزب جمهوری اسلامی. یک روز بعد، بیانیه اعلام موجودیت حزب که اهداف و مبانی مکتبی تاسیسکنندگان آن را تبیین میکرد، منتشر شد. آیات سید محمد بهشتی، سیدعلی خامنهای، موسوی اردبیلی، هاشمی رفسنجانی و محمدجواد باهنر، هسته اولیه تاسیس حزب بودند. اما ایده تشکیل یک حزب سیاسی مکتبی، با محوریت روحانیون انقلابی به سالهای پیش از انقلاب بازمیگشت.
تابستان سال ۵۶، نخستین زمینهسازیها برای تاسیس حزب، در مشهد مقدس آغاز شد. جمعی از روحانیون مبارز شاخص کشور به سراغ دکتر محمد بهشتی میروند تا پیشنهاد و طرح این تشکل سیاسی را با او در میان بگذارند. به روایت آیتالله خامنهای، «آقای بهشتی خیلی استقبال کرد و به جای ذهنیات، پرداخت به اینکه از کجا وارد بشویم، به کجا وارد نشویم، اول کیها باید باشیم مشخصاً، چون کار معلوم است چیست. کیها را ما میتوانیم به عنوان همکار در سطح ایران داشته باشیم؟ و گفت من پیشنهاد میکنم کسی را انتخاب کنید، کسی را بیاورید به عنوان عضو قبول کنید که همه آن را به عنوان یک فردی که متعهد به اخلاق و خلقیات اسلامی هست و خودخواهی ندارد و توی جمع حل میشود قبول داشته باشیم. و این جمله خیلی برای ما راهگشا بود. بنده قلم دستم گرفتم و کاغذ و یکی یکی بنا کردیم افراد را شمردن و نوشتن. ایشان گفت که از همین جمع خودمان، شش نفری که نشستیم شروع کنیم، آیا همهی ما همدیگر را قبول داریم به این عنوان یا نه؟ و اسم ایشان، اسم بنده، اسم دوستان، یکی یکی را نوشتیم، عدهای دیگر را هم نوشتیم، قرار شد از آنها دعوت کنیم به کار، به این وسیله شروع شد.» «1»
جلسات روحانیون علاقهمند به تشکیل حزب، بهتدریج با حضور جمع بیشتری از روحانیون مبارز تهران، مشهد و قم پیگیری شد. افرادی مانند آیتالله خامنهای و دکتر محمدجواد باهنر، مسئولیت نگارش اساسنامه حزب را عهدهدار شدند. «2» اما با افشای جلسات مخفیانه روحانیت مبارز و دستگیری عدهای از آنها در زمستان 1356، روند تدارک مقدمات تاسیس حزب، متوقف شد. با این حال، در سال 1357 و اوج گرفتن نهضت انقلابی مردم، ایده تشکیل حزب دوباره مطرح شد. آنچه در این مرحله اهمیت داشت، کسب تکیلف از امام به عنوان یگانه پیشوای مبارزات بود. امام، در سالهای مبارزه یکی از مخالفان تشکیل حزب از سوی روحانیون بود. این مخالفت، عموما به دلیل بدبینی ایشان نسبت به احزابی بود که تا آن موقع در کشور تاسیس شده بود. امام، خود دراین باره میفرمایند:
«در ممالک ما، و خصوصاً در مملکت ایران، از اول که احزاب درست شده است، اینها ـ هر جمعیتی یک حزبی درست کردند دشمن با احزاب دیگر. یک صحنه مبارزه بین احزاب. و این از باب این بوده است که چون خارجیها میخواستند از اختلاف ملتها، از اختلاف تودههای مردم استفاده کنند، یکی از راههایی که موجب این میشود که اختلاف پیدا بشود و مردم با هم در یک مسائلی مجتمع نشوند، قضیۀ احزاب بوده است. حزب درست میکردند. این حزبْ حزبِ مثلاً «دموکرات»، این حزبْ حزبِ «توده»، آن حزبْ حزبِ چه «عدالت» ـ نمیدانم چه. در آن وقتها یک اسمای دیگر داشت، کمکم اسما هم اروپایی شد!... اساساً باب احزاب، از اول که پیدا شده است و اینها با هم جنگ و نزاع کردند، به نظر میرسد که با دست دیگران[بوده]برای اینکه اینها با هم مجتمع نشوند. و آنها از اجتماع یک تودهای میترسند، از این جهت به واسطۀ اینکه اینها مجتمع با هم نشوند و مربوط با هم نباشند، این امر را کردند و خودشان هم یک چیزی، صورتی آنجا درست کردند که اینها ببینند که مثلاً در مجلس انگلستان حزب کارگر داریم و حزب مثلاً کذا؛ خوب ما هم خوب است داشته باشیم! اما آنها یکجور دیگر فکر میکنند،... احزابی که ما درست میکنیم اینطوری است که این حزب با آن حزب تمام عمرش را صرف میکند در اینکه این او را بکوبد و او این را بکوبد. از اول اینطوری زاییده شد احزاب در ایران ـ به حَسَب نظر من.» «3»
با این حال، یکی دیگر از دلایل مخالفت امام در آن دوران، خطری بود که امکان داشت از رهگذر تاسیس حزب برای مبارزان به وجود بیاید: «امام مصلحت ندیدند و گفتند اگر شما الان حزب شوید و تمام نیروها در یک جا جمع شوند، بالاخره رژیم شما را پیدا میکند و همه را منهدم میکنند. الان شرایط بهگونهای نیست که نیروهایی که در سراسر کشور دارند کار میکنند، بصورت یک شبکه دربیایند.» ما هم نظر امام را قبول کردیم. «4»
به هر ترتیب، ماجرای تاسیس حزب، یک سال به تعویق میافتد و در تابستان 1357، با آزادی برخی زندانیان سیاسی روحانی و رفع بعضی از تبعیدها، جمعِ روحانیت مبارز دوباره گرد هم میآیند تا درباره تاسیس حزب، همفکری کنند. در همین هنگام که امام، واپسین ایام اقامت خود در تبعیدگاه عراق را میگذراند، آیت الله سیدحسن طاهری خرم آبادی، به عنوان نمایندهای از سوی موسسان حزب به نجف فرستاده میشود تا نمونهای از مرامنامه و اساسنامه را به امام نشان دهد و نظر کلی او را درباره تشکیلات جدید جویا شود. آیتالله طاهری، به دلیل مخفیانه بودن سفر، و استفاده از تذکره جعلی مجبور میشود از سوریه به عراق برود و برای همین، دیر میرسد و فرصت چندانی برای گفتگو با امام به دست نمی آورد. امام چند روز پس از رسیدن آقای طاهری، به نوفل لوشاتو میرود. در نوفل لوشاتو، آیتالله سیدمحمد بهشتی، خود به سراغ امام میرود: «از جمله مسائلی که با امام مطرح کردم این بود که ما یک چنین فکری داشتیم و برادرم آقای سیدحسن طاهری که آمدند نجف با شما مطرح کردند؛ ایشان گفتند «بله مطرح کردند اما نشد که کاملا بحث بکنیم.» من با ایشان مفصل صحبت کردم؛ ایشان فرمود: «این به شرطی است که خیلی شما را از واجبات روزمره انقلاب باز ندارد.» و بعد از آنکه به ایران برگشتم تا پس از پیروزی گرفتار کارهای روزانه انقلاب شدیم.» «5»
امام خمینی (ره) در دوازدهم بهمن 57 به ایران بازگشت. تنها ده روز بعد بود که پیروزی انقلاب اسلامی و سقوط نظام شاهنشاهی اعلام شد. تکاپوهای انقلابیون در این روزها، باز هم مجالی برای پیگیری تاسیس حزب باقی نگذاشته بود. با این حال، در اولین فرصت پس از پیروزی انقلاب، این بار، آیتالله هاشمی رفسنجانی، از سوی روحانیون مامور شد تا با امام (ره)، پیرامون تاسیس حزب گفتگو کند. به روایت آقای هاشمی، در این گفتگوی مفصل، امام ملاحظات مختلفی را درباره تاسیس حزب مطرح میکند. یکی از احساس خطرهای امام، حزبی شدن روحانیون بود: «امام عقیده داشتند چهرههایی که نامشان در بیانیه تشکیل حزب آمده، به عموم مردم تعلق دارند. اگر آنها به یک حزب محصور شوند، طبعاً در رقابتهای سیاسی از حوزه تاثیر خود میکاهند.» «6» مطابق با روایت هاشمی رفسنجانی، امام معتقد بود که «حزب به هر حال بخشی از جامعه را با خود دارد و افرادی که باید حالت پدری و تاثیرگذاری بر کل جامعه داشته باشند، نباید رقیب بخشهای دیگر جامعه بشوند.» «7»
ملاحظه دیگری که امام با هاشمی رفسنجانی در میان میگذارد این بود که «حزب یک موجود تدریجی است. الان که شما هستید، مطمئن هستم. اما چه میدانم که دو سال دیگر چه اتفاقی میافتد و چه کسانی حزب را اداره میکنند؟ بنابراین نمیتوانم موجودی را که هر روز ممکن است عوض شود، تایید کنم.» «8» امام، نگران بود که حزب، از دستِ گردانندگان خارج شود و یا در سالهای آینده، با تکیه بر تاییدات اولیه امام، راه دیگری را برگزیند. اما با همه اینها، دلایلی برای امام اقامه شد که در مجموع، تاسیس این حزب را لااقل در آن مقطع زمانی به مصلحت کشور و انقلاب بداند. یکی از این ادله، ضرورت تشکل نیروهای انقلابی مکتبی برای حضور در مناسب حکمرانی بود. به هرحال، انقلابیون پس از سالها مبارزه با تجربه جدیدی به نام حکومتداری مواجه شده بودند و این حکومتداری، حضور در رقابتهای سیاسی و تربیت مسئولان اجرایی و تقنینی، نیازمند تشکّل بود. هاشمی روایت میکند که: «به امام گفتم دیدید که نهضت آزادی با تحزّب نیم بند خود دولت را تشکیل داد و نیروهای خط امامی هیچ تشکلی ندارند. ایشان کمی فکر کردند و فکر کردند. گفتم خوب است با تایید شما این کار را شروع کنیم.» «9»
عامل دیگری که باعث شد امام درباره تاسیس حزب احساس ضرورت کند، تاسیس خلقالساعه تعدادی از احزاب خرد و کلان در شرایط پس از پیروزی انقلاب بود. احزابی مانند توده، فعالیت خود را از سر گرفته بودند، مجاهدین خلق اگرچه حزب نبود ولی تشکیلاتی قوی داشت و البته حزب خلق مسلمان با رهبری آیتالله سیدکاظم شریعتمداری هم فعالیت شدیدی را آغاز کرده بود. از این رو برخی معتقدند که «نظر مثبت امام که آقای هاشمی توانست جلب کند تحت تاثیر شرایطی بود که حزب خلق مسلمان اعلام موجودیت کرد. امام در مقابل این حزب احساس ضرورت میکردند که نگذارد این حزب، نیروهای دیگر را ببلعد.» «10» با مجموع این استدلالها و وضعیت کلی کشور، امام نه تنها با تاسیس حزب موافقت کرد بلکه «قبل از آنی که ما اعلام کنیم، آن سه چهار، روزی که فاصله شد، ایشان چند مرتبه، شاید دو یا سه مرتبه پرسیدند که چه کردید؟ اقدام کردید؟ میکنید؟ چه کردید؟» «11»
امام، در سالهای آتی هم تا زمان تعطیلی حزب جمهوری در سال 1366، از حزب و رهبران آن حمایت کرد. امام معتقد بود: « این طور نیست که حزب بد باشد یا هر حزبی خوب باشد؛ میزان، ایدهی حزب است و اگر ایده چیز دیگری باشد این حزب شیطان است، هر اسمی هم داشته باشد. بنابراین، ما باید کوشش کنیم که حزبمان را حزب اللّه کنیم، خودمان را جزء حزب اللّه قرار دهیم.» «12»