در خاطرم هست در کودکی جعبه ای را برای خود اختیار کرده بودم و به خیال خود، بساط مغازه داری و فروش به راه انداخته بودم. مقداری بادام سوخته از خانم می گرفتم و در طول روز به اهالی خانه میفروختم. در یکی از روزها من به همراه خانم، بیرون از خانه بودیم و آقا دو عدد از بادام ها را برداشته و خورده بودند. زمانی که به خانه بازگشتیم آقا بلافاصله نزد من آمدند و هزینه دو بادام را پرداخت کردند. در همان عوالم کودکی، تقید آقا نسبت به کلیه امور را با جان و دل احساس می کردیم و او را الگوی بلامنازع خود قرار می دادیم.
منبع: گذر ایام، خاطرات خانم فریده مصطفوی(دختر امام (ره) )، صفحه 82.