یک روز که گروه زیادی از اقشار مختلف مردم با امام ملاقات داشتند. وقتی امام وارد حسینیه ی جماران شدند، با ابراز احساسات شدید مردم روبهرو شدند؛ اما برای لحظاتی بدون توجه به احساسات مردم به طبقه ی بالای حسینیه خیره شدند، چون احساس می کردند در وضع حسینیه تغییری پیش آمده است. پس از آن امام متوجه مردم شده به ابراز احساسات آن ها پاسخ دادند. ملاقات تمام شد و مردم رفتند. بعد از ملاقات همین که وارد اتاق شان شدند. با عصبانیت فرمودند: «در حسینیه چه کار میکنید؟» آقایان رسولی و صانعی گفتند: «آقا! طبقه ی بالای حسینیه را گچ کاری میکنیم.» امام با عصبانیت فرمودند: «بگذارید من بمیرم و شما بعد از من این کار را بکنید. تا زنده هستم حق ندارید بدون اجازه ی من در محدوده ی زندگی ام کاری انجام بدهید.» ما هم از همان موقع این کار را تعطیل و به گچ کار گفتیم: «دست نگه دارید که از این به بعد ادامه ی کار حرام است.» این محل از حسینیه هنوز به صورت نیمه کاره باقی مانده و قابل مشاهده است.»
منبع: زمانی برای خدا (نگاهی به سبک زندگی امام خمینی (ره) به روایت خاطره)؛ به قلم غلامرضا شریعتی مهر، صفحه ۳۷.
راوی: تا مرز عصمت، صفحه ۸۵، به نقل از حجت الاسلام محمدعلی انصاری کرمانی.