جنگ جهانی دوم، در نهم شهریورماه 1318ه.ش، با حمله آلمان به لهستان و اعلام جنگ دولتهای انگلیس و فرانسه به آلمان شروع شد. تا شهریور 1320، ایران بهمدت دو سال از صحنه جنگ تا حدودی بهدور بود، ولی با پیشروی آلمانها بهسمت شرق و تصرف بخشهای شرقی شوروی، متفقین که شدیداً تحت فشار آلمانها قرار گرفته بودند، به فکر راه جدیدی برای کمک به نیروهای شوروی و مقابله با نیروهای آلمانی افتادند. به همین دلیل، آنها که تمام راههای کمکرسانی و انتقال جنگافزار و نیروهای نظامی به رویشان بسته شده بود و یا استفاده از آنها برای آنان مشکل بود به راه مساعد ایران چشم دوختند و به بهانه وجود اتباع آلمانی و ایتالیایی در ایران، به این کشور حمله کردند. این در حالی بود که ایران از مدتها قبل بارها بیطرفی خود را در جنگ اعلام کرده بود. تعدادی از کمپانیهای آلمانی پس از جنگ جهانی اول در ایران فعالیت داشتند که تعدادی از آنها عبارت بودند از زیمنس، ایکمین الکتریسیته کنزل شتاخت، آ.ا.گ و گروپ. البته رضاخان شیفته هیتلر شده بود و کار تا نصب نخستوزیر تحصیلکرده مدارس آلمانی پیش رفت تا ارتباطات بیش از پیش به آلمان نزدیک شود. هرچه صنایع آلمان پیش میرفت، دامنه فعالیتهای اقتصادی و اجتماعی آنان افزوده میشد و به همان سرعت وحشت دولتهای شوروی و انگلستان از این تحولات آشکارتر میشد. از اوایل تابستان 1320، گاهوبیگاه، بولارد، وزیر مختار انگلیس در ایران از فعالیتهای مخفی عمال و جاسوسان آلمانی در ایران اظهار نگرانی میکرد و به مقامات مسئول ایرانی اظهار میداشت که این فعالیتها بسیار خطرناک و باعث نگرانی دولت متبوع او شده است.
وینستون چرچیل، نخستوزیر انگلستان در فصلی از خاطرات خود مربوط به اشغال ایران اشاره میکند که هدف اصلی، ارتباط متفقین با روسها از طریق ایران بود. او مینویسد: «وانگهی لازم است به هر قیمت شده ارتباط خود را با روسها از راه ایران تامین کنیم. اگر دولت ایران حاضر و مایل به تسهیل نظر ما در این مورد نباشد، کافی است ترتیبی بدهیم که دولت دیگری که بیشتر سر سازش و تسلیم داشته باشد جانشین آن گردد. برای این منظور عقیده قطعی من این است که باید فشار فوری به حد اعلا شدید بدین کشور (ایران) وارد آورد و این فشار حتماً موقعی صورت گیرد که هنوز نتیجه نهایی جنگ روسها و آلمانها معلوم نیست.»
امام خمینی رحمهاللهعلیه در سخنرانی خود بهدستنشاندهبودن رضاخان به انگلیسها اشاره میکنند: «رضاخان اول که آمد، ما شک نداریم که یک آدم عامی بود و آنها فهمیده بودند که یک آدم قدرتمندی است و جسوری است و کار از او میآید. آنها این را آوردند، اینهم در رادیو دهلی -شماها که یادتان نیست، شاید آنهایی که سنّشان بالا باشد یادشان هست که در رادیوی دهلی -گفتند که- رادیو دهلی از انگلیسها بود آن وقت که- رضاخان را ما آوردیم روی کار و بعد از اینکه مخالفت کرد و با آلمانها -مثلًا- یک رفتوآمدی داشت، ما او را بیرون بردیم.» «1»
در تاریخ 28 تیر 1320، انگلستان و شوروی رسماً درباره اخراج آلمانیهای مقیم ایران یادداشتهایی را تسلیم وزارتخارجه ایران کردند. متن این یادداشتها در تهران افشا نشد، اما دولت ایران بهسرعت مبادرت به تنظیم پاسخ آن نمود و دولتهای این دو کشور را مطمئن ساخت که ایران از هر جهت قادر به حفظ بیطرفی خود بوده و هرگز اجازه نخواهد داد معدودی از کارشناسان شاغل آلمانی مقیم در ایران اقداماتی علیه منافع متفقین به عمل آورند.
یادداشت دوم روس و انگلیس در تاریخ 25 مرداد 1320، تسلیم دولت ایران شد. اگرچه متن آن افشا نشد، اما ظاهراً متن آن شدیدتر بود. در این یادداشت دولتهای مذکور جواب دولت ایران را به یادداشت نخست خود قانعکننده ندانسته و صریحاً اخراج آلمانیها را از ایران خواسته بودند. دولت ایران در پاسخ این یادداشت تا حدی لحن تسلیم و ملایمت پیش گرفت و متذکر شد برای کاستن از عده آلمانیهای مقیم ایران اقداماتی آغاز کرده است و بهتدریج از عده آنها خواهد کاست.
روز 25 مرداد 1320 که شوروی و انگلستان آخرین یادداشت خود را بهطور محرمانه به وزارتخارجه ایران تسلیم نمودند، همان روز «فناتل» که از نقشه حمله متفقین به ایران اطلاع داشت، با عجله به کاخ سعدآباد، محل اقامت تابستانی رضاشاه، رفت و اجازه خواست که برای جلوگیری از وقایع احتمالی و بهانهجویی متفقین دستهای از اتباع آلمانی را از ایران به ترکیه بفرستد و درخواست کرد که ورقه آنها از طریق شهربانی صادر و تشریفات گذرنامه و ویزای آنها انجام پذیرد. رضاشاه با اصرار تمام از پذیرفتن این تقاضای سفیر آلمان خودداری کرد. در دوم شهریور، «فناتل» برای دومین بار این تقاضا را در ملاقات با رضاشاه تکرار کرد و این بار شاه قول داد که صبح، مطالعه دراینباره را به نخستوزیر تذکر دهد؛ اما فردای آن روز، یعنی سوم شهریور، دیگر مجالی برای این کار نمانده بود. متفقین از شمال و جنوب، ایران را مورد تهاجم قرارداده و اشغال کردند.
ارتشبد حسین فردوست، در خاطرات خود درباره مقاومت ارتش ایران در برابر این تهاجم، مینویسد: «در جنوب کشور، فرمانده نیروی دریایی به نام سرتیپ بایندر که مقاومت را جدی گرفته بود، در مقابل ناوهای آمریکایی ایستادگی کرد. آمریکاییها ناو او را به توپ بستند و غرق کردند و بایندر شهید شد. این تنها مورد مقاومت جدی بود که به روحیات مرحوم بایندر بستگی داشت و اگر نمیخواست خطری متوجهش نمیشد. آمریکاییها در خرمشهر پیاده شدند و لشکری که در خوزستان بود، تعدادی از آنها در دو سه محل تیراندازیهای مختصری بهسوی آمریکاییها کرده بود، ولی در مجموع میتوان گفت که نیروهای آمریکایی بهراحتی در محور دزفول پیشروی میکرد و از مقاومت خبری نبود. در منطقه آذربایجان، در مقابل شورویها پس از چند مقاومت جزئی و غیرمهم لشکرها، از پایینترین تا بالاترین رده، تفنگها را زمین ریختند تا سبک بارتر شوند و به کوهها گریختند! لشکر گیلان به فرماندهی سرتیپ قدر چند گلوله توپ به روی روسها شلیک کرد و قدر بهخاطر همین بعدها بهعنوان افسر شجاع شهرت یافت. هنگی که در مرزنآباد مستقر بود، چون جزو واحدهای لشکر یک به فرماندهی بوذرجمهری بود، در مقابل روسها به کوه زد و خود را به لشکر یک رساند. لشکر مشهد وضع نمونهای از نظر افتضاح داشت! آنها با وسایل موتوری که داشتند گریختند و بدون هیچ نظم و ترتیبی خود را به کویر زدند. سرعت فرار آنها بهنحوی بود که واحدهای جلودارشان، حتی به بندرعباس رسیدند و ما مطلع شدیم که تعدادی از واحدهای لشکر خراسان در بندرعباس پیدا شدهاند! این علاوه بر جبن فرماندهان آن، ناشی از ترس و وحشتی بود که در واحدهای نظامی نسبت به روسها و قساوت آنها پیدا شده بود. در مقابل انگلیسیها هم مقاومتی نشد. تنها در یکی از گردنههای منطقه چند تیر توپ به روی واحدهای زرهی انگلیس شلیک شد و انگلیسیها پس از دو سه ساعت توقف مجدداً پیشروی کردند. ماوقع نیز از این قرار بود که لشکر کردستان به فرماندهی سرلشکر مقدم همه فرار کرده بودند و تنها یک آتشبار در محل مانده بود. آنها به ابتکار خود تیراندازی کردند و وقتی دیدند وضع وخیم است، آتشبار را رها کردند و گریختند.» «2»
فردوست در کتاب خاطرات خود به ماجرای جالبی اشاره میکند که چند روز قبل از اشغال ایران روی میدهد: «آخرین روز مرداد در مانور ارتش در همدان، رضاشاه در حضور ولیعهد و دولتمردان دستبهسینه خود، از ژنرال ژندار، مستشار فرانسوی دانشکده افسری پرسید: این ارتش در برابر هجوم قوای بیگانه چقدر مقاومت میکند؟ ژنرال فرانسوی فوراً جواب داد: دو ساعت قربان! شاه اخمهایش را درهم کشید. متملقان دوروبر ژنرال ریختند که چرا به اعلیحضرت چنین جوابی داده است؟ او در پاسخ گفت: این را گفتم اعلیحضرت خوشحال شوند، وگرنه دو دقیقه هم نمیتواند.» «3»
امام خمینی رحمهاللهعلیه ذیل سخنرانی خود در 14 خرداد 59، به واقعه تاریخی اشغال ایران اشاره کردند: «من هر دو جنگ بینالمللی را یادم هست و گمان ندارم هیچکدام از شما جنگ بینالمللی اول را یادش باشد. جنگ بینالمللی دوم را بسیاری از شماها یادتان است که ما مورد تاختوتاز این سه قوه واقع شدیم؛ آمریکا، انگلستان، شوروی. سربازهای آنها در همه کشور ما تقریباً پخش بودند. شوروی تقریباً از بیرون تهران تا خراسان، انگلستان در قم و آنجاها و کسان دیگر هم جاهای دیگر. ما مورد تاختوتاز بودیم بهعنوان پل پیروزی. ما باید مورد تاختوتاز بشویم تا آقایان پیروز بشوند. بعد هم که پیروز شدند و حال صلح پیش آمد باز ما ذبح شدیم. کشورهای ضعیف اینطورند؛ در حال صلح مورد تاختوتازند و ذبح و در حال جنگ هم همینطور.»
پس از اشغال ایران، فردوست در خاطرات خود آورده که رضاخان بدون تشریفات به دیدار فروغی میرود. در این ملاقات رضاخان ملتمسانه به فروغی میگوید که من از شما راه نجات میخواهم و فروغی پاسخ میدهد خودت که راه نجاتی نداری. فروغی به او میگوید هیچ راهی به جز ترک ایران نداری و رضاخان میگوید امر شما را اطاعت میکنم، فقط خواهش دارم و آن این است که تداوم سلسله پهلوی را توسط ولیعهد تضمین کنید. فروغی پاسخ میدهد: «من تلاش میکنم، ولی مطمئن نیستم!»«4»
نهایتاً رضاخان با یک کشتی ایرانی به هند برده میشود. در ایران، انگلیسیها به او گفته بودند به هند میرود، اما نزدیکیهای بمبئی یک افسر انگلیسی وی را به جزیره موریس میبرد و در راه انگلیسیها کشتی جواهرات او را که سرمایههای ملت ایران در آن بود به غنیمت میبرند.
اما نتایج اقتصادی اشغال ایران توسط متفقین چه بود؟
«شما بسیاریتان یادتان هست این جنگ دوم را، ما که داخل جنگ نبودیم، طرف جنگ نبودیم، ولکن وقتی که اینها ریختند به ایران و ایران هم هیچ نتوانست کاری بکند و آن ارتش شاهنشاهی و آن حرفهایی که رضاخان میگفت، معلوم شد همهاش پوچ بود، اینها وقتی وارد شدند، با اینکه آنها هم کاری به مردم نداشتند، همین وارد شدند، اما دیدید که ارزاق چهجور بود؟ دیدید که هیچ نانی پیدا نمیشد؟ دیدید برنج نبود؟ هیچ نبود، جیرهبندی بود، آنهم با آن قیمت گران در بعضی اجناس.» «5»
کمبود ارزاق عمومی و صعود سرسامآور بهای کالاهای مصرفی با شدت بیشتری سراسر ایران را دربر میگرفت. همه پانزده میلیون جمعیت کشور در جنگ جهانی دوم با مشکلات عظیمی روبهرو بودند. «6» کاهش تولید محصولات غذایی از یکسو و تقاضای ارتشهای اشغالگر خارجی از سوی دیگر برای مواد غذایی، به قحطی شدیدی در اکثر مناطق ایران خاصه آذربایجان و سواحل دریای خزر منتهی گردید. «7» صنعت ایران هم از رهگذر جنگ آسیب دید و سهم صنعت در تولید ناخالص ملی را کاهش داد. بخش عمده صنعت، یعنی بافندگی شدیداً تنزل یافت؛ چون جایگزینکردن قطعات یدکی کارخانهها و نصب و راهاندازی ماشینهای جدید بهدلیل جنگ با مشکلات فراوانی روبهرو بود. صنایع کارخانهای که در دهه 1310 از نظر وسایل و تجهیزات شدیداً به آلمان وابسته شده بود، سخت آسیب دید. «8»
هزینه استفاده از راهآهن سراسری در طی اشغال ایران توسط متفقین بنا به محاسبه مصدق 140 میلیون دلار بود، اما متفقین تنها 5.2 میلیون دلار بهخاطر استفاده از این وسیله پرداخته بودند. «9»
تجارت خارجی ایران حوزه دیگری بود که متفقین در آن به استثمار پرداختند؛ بدین معنی که کالاهای خود را به ایران با بالاترین قیمت میفروختند، ارزش پول ایران را کاهش میدادند، اسکناس چاپ میکردند و خودشان به خودشان اعتبار میدادند. کاهش ارزش پول ایران موجب شد که سود متفقین در خرید کالاهای ایران دو برابر شود. به همین خاطر، توان وارداتی ایران شدیداً افت کرد و ایران نتوانست نیاز صنعت به کالاهای سرمایهای و اجناس مصرفی و تمامشده را تامین کند. صادرات نفت، رشد چشمگیری یافت؛ چون متفقین بدان نیاز داشتند. بدین ترتیب ایران در طول جنگ با مازاد تجاری عظیمی معادل 50 میلیون دلار در سال روبهرو بود؛ اما بخش عمده این مازاد به ایران پرداخت نشد، بلکه در شوروی و بریتانیا باقی ماند. در پایان جنگ، ذخایر ایران در مسکو 12 میلیون دلار طلا و 8 میلیون دلار ارز بود. این ذخایر در آنجا مسدود شد و در دسترس ایران نبود. «10» البته بریتانیا بهخاطر کنترل صنعت نفت ایران بازهم برجستهترین بازیگر خارجی در اقتصاد ایران بود؛ چون در حین جنگ جهانی دوم، نفت عظیمی از چاههای جنوب استخراج میکرد و سود سرشاری از این جهت میبرد.
جدیترین کمبود در زمان جنگ در ایران کمبود نان بود. در شهریور 1321 که احمد قوام نخستوزیر شد، قرص نانی را روی میز کنفرانس مطبوعاتی خود گذاشت و گفت مشکل من این است؛ اگر بتوانم نان مرغوب در دسترس همه ایرانیان قرار بدهم، سایر مشکلات حل خواهد شد؛ حتی کار بهجایی رسید که هزاران تظاهرکننده شامل دانشجویان، زنان و بچههایشان جلو مجلس شورای ملی گرد آمدند و فریاد میزدند: یا مرگ یا نان! امام خمینی رحمهاللهعلیه که آن دوران را دیده بودند، در زمان دفاع مقدس به آن حادثه اشاره کردند: «جنگی که در دنیا پیدا شد، جنگ ثانی، این جنگ دوم -جنگ اولش را هم من یادم هست، اما این جنگ دومی که بسیاری از شما یادتان هست- این جنگ با اینکه به ما هیچ ارتباط نداشت، ما داخل جنگ نبودیم، ما هیچی، کنار بودیم، در عین حال بهواسطه همین جنگ، ایران قحطی شد؛ در ایران نان پیدا نمیشد، یک چیزی بود سیاه، مثل این عبای من سیاه بود، یک چیز اینطور قلمبهای بود، میدادند مردم. یک دانه نان سنگکی شما در تهران پیدا نمیکردید. در قم که ما بودیم، تمام دکانها بسته شده بود و هیچ پیدا نمیشد.» «11»
ملکالشعرای بهار در قصیده شماره 151 از مجموعه قصاید خود، ذیل عنوان شعری «پیام به انگلستان» به حمله انگلستان به ایران و غارت مردم اشاره میکند:
همه بردید و چریدید و بگردید انبار/ ز حبوب و ز بقول و ز پیاز و ز ذغال
برزگر گرسنه و جیش بریتانی سیر/ شهر بیتوشه و اردو ز خورش مالامال
بره و مرغ ببرد و کره و تخم بخورد/ عسل و قند و مرباش فزون از خرطال
که شنیده است که مهمان بخورد هم ببرد/ هم نهان سازد و هم سوزد اگر یافت مجال
آخر این دشمنی از چیست بدین قوم فقیر/ نه شما زاده مرغید و نه ما نسل شغال
دیو با مردم این ملک نکرد آنچه کنند/ این گروه متمدن به جنوب و به شمال