یادداشت
انقلاب اسلامی، انقلابِ مردمی
مردم چقدر با انقلاب همراه بودند و چگونه آن را نشان می‌دادند؟

انقلاب اسلامی، انقلابِ مردمی

 




فهیمه آقاخانی، پژوهشگر تاریخ معاصر

وقتی سردار سپه با شتاب از پله‌های سرسرا پایین می‌رفت، به سربازان و پلیس‌ها که هنوز مشغول متفرق‌کردن مردم بودند، دستور به عقب‌نشینی داد و به میان جمعیت رفت و از آن‌ها پرسید: «روسای شما کی‌ هستند؟ شما چه می‌خواهید؟ روسای شما بیایند گفت‌وگو کنیم»؛ سوالاتی که مشابه آن را پنجاه‌وپنج سال بعد، فرزندش هم از توده‌های خروشان مردم پرسید و پاسخی نگرفت! به‌راستی حضور اکثریت مردم در عرصه سیاسی و تصمیم‌گیری کشور تا چه اندازه مهم است؟ توده مردم چگونه به خروش می‌آید؟ چه فرد یا افرادی هدایت آن‌ها را برعهده می‌گیرند؟ چه علل یا عواملی مردم را به‌سمت نارضایتی سوق می‌دهد؟ در نهایت، چگونه مردم در جریان فضای سنگین و متشنج سیاسی کشور به این نتیجه می‌رسند که زیر پرچم چه کسی سینه بزنند؟

تاریخچه حضور توده‌ها در میادین سیاسی کشور

خبر تصویب قرارداد «رژی»، بزرگ‌ترین محرک توده مردم بود که به اعتراف تاریخ‌نویسان عصر مشروطه، نخستین و قدرتمندترین حرکت سیاسی توده‌ها در تاریخ معاصر را رقم زد؛ حضوری که معادلات سیاسی در عرصه تصمیم‌گیری قدرت را برهم زد.

تظاهرات و تجمعات خیابانی، بست‌نشینی در اماکن مقدس یا سفارت‌خانه‌های خارجی و هرجایی که دارای حرمت یا مصونیت بود و همچنین انجام کارهایی مانند تحریم و تعطیلی دکان و بازار از جمله راهکارهای مردمی در مقابله با حکومت‌های وقت بود. حرکت توده‌ها در جریان نهضت مشروطه، برگزاری تجمع‌های متعدد در مخالفت با نظام جمهوری در دوران سردار سپه، تظاهرات مردمی در حمایت از نهضت ملی‌شدن صنعت نفت، تظاهرات عظیم 15 خرداد سال 42 و در نهایت تظاهرات و اعتصابات وسیع مردمی در سال‌های منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی از نمونه‌های حضور موفق و نتیجه‌بخش توده‌ها در عرصه سیاسی کشور بود.

سنت بست‌نشینی و تحریم آن‌قدر موثر بود که رضاشاه پس از در اختیارگرفتن کامل قدرت آن را ملغی ساخت تا سدی در برابر طغیان توده‌ها باشد.

پایان کابوس شانزده‌ساله!

دوران استبداد رضاشاهی در حالی به پایان رسید که تنفر عمومی از شاه به اوج خود رسیده بود. شاه جوان با علم به این موضوع در نخستین پیام خود به مجلس تلویحاً استبداد دوران حکومت پدرش را پذیرفت و با تاکید بر این جمله که «من یک پادشاه قانونی هستم» «1» خود را مطیع قانون دانست.

پس از حضور پررنگ مردمی در حمایت از سیاست‌های آیت‌الله کاشانی و دکتر مصدق در تصویب نهضت ملی‌شدن نفت و پس از کودتای 28 مرداد 1332، رفته‌رفته پوسته شاه متمدن و پایبند به قانون انداخته شد و باطن دیکتاتورمآبانه محمدرضاشاه در سرکوب مخالفان عیان گشت.

او که در دهه بیست جوانی خام و بی‌تجربه بود حالا به این مهم رسیده بود که باید پا جای پای پدر بگذارد و قدرت را به‌طور کامل قبضه کند. محمدرضا آرزو داشت تا «همگان او را مردی بی‌مانند در سراسر تاریخ ایران بدانند».«2»

روایتی عجیب از جشن‌های 2500 ساله؛ غارت طلا و جواهرات موزه آستان قدس رضوی  برای ساخت تاج شاه |

ما بیداریم کوروش!

مجلل‌ترین مهمانی ضبط‌شده در سال 1980 در کتاب رکوردهای گینس متعلق به جشن‌های 2500ساله است؛ جشنی که آمار و ارقام افسانه‌ای آن هیچ‌گاه به‌طور دقیق بیان نشد. برخی منابع از برآورد هزینه 300 میلیون دلاری این مراسم سخن می‌گفتند؛«3» آن‌هم در شرایطی که درآمد سرانه ایران در همین سال (1350) طبق اطلاعات بانک جهانی 469 دلار بود که تقریباً نصف درآمد سرانه جهانی (866 دلار) بود.«4»

پسر نیز مانند پدر رویای نوسازی و توسعه غربی در ایران را داشت، اما روند شتابان توسعه و نوسازی در دل خود تورم غیرطبیعی و توزیع نابرابرانه ثروت را دربردارد؛ اتفاقی که شاه مغرور ایران با وعده بیداری در کنار آرامگاه کوروش از آن چشم‌پوشی کرد: «کوروش، شاه بزرگ! شاه شاهان، آزادمرد آزادمردان و قهرمان تاریخ ایران و جهان! آسوده بخواب، زیراکه ما بیداریم و همواره بیدار خواهیم بود!» و زمینه‌ساز اتفاقاتی شد که دهه پنجاه شمسی را تاریخ‌ساز کرد.

شتاب در نوسازی

ثروت بی‌رویه از فروش نفت روبه پایان بود و دیگر خبری از فروش نفت با هزینه بالا نبود. هزینه‌های سرسام‌آور زندگی شرایط را برای مردم سخت کرده بود، اما بی‌کفایتی اقتصادی به تنهایی زمینه‌ساز خروش توده مردم علیه حاکمیت نبود؛ حتی قانون اصلاحات ارضی (انقلاب سفید) که به توصیه تحلیلگران در ایران برای جلوگیری از وقوع احتمالی انقلاب به اجرا درآمده بود نتوانست از شدت نارضایتی مردم از اوضاع بد اقتصادی و شرایط نابرابر شهر و روستا جلوگیری کند.

برای شاه و حکومت پهلوی هیچ‌چیز به‌اندازه شتاب در مسیر توسعه و نزدیکی به تمدن غرب‌ اهمیت نداشت. او در عین حال که به گسترش مدارس و دانشگاه‌ها فکر می‌کرد و برای رسانه و دنیای هنر و ورزش اهمیت قائل می‌شد و گسترش آن‌ها را از نشانه‌های توسعه و غرب‌گرایی می‌دانست به همان اندازه با تکیه بر ابزار حکومتی موجود، روحانیت را «ارتجاع سیاه» و مظهر عقب‌ماندگی و واپس‌گرایی معرفی می‌کرد. تلاش حکومت پهلوی در کنار روند نوسازی، تخریب ارزش‌های دینی و روحانیتی بود که با توسل به رسانه آن‌ها را «ملایان مفت‌خور» و «روضه‌خوان کلاّش» در افکار عمومی تعریف می‌کرد. با شروع سال 1355، تقویم رسمی مملکت را که تا پیش از آن هجرت پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم مبدا خود قرار داده بود، به ناگهان تغییر داد و تقویم شاهنشاهی را با مبدا زمان تاج‌گذاری کوروش جایگزین کرد؛ اتفاقی که برای بخش عظیمی از جامعه مذهبی ایران بسیار گران تمام شد و به آن‌ها ثابت کرد در سیاست نابودی دین از جامعه، محمدرضا مصمم‌تر از پدر است؛ جامعه مذهبی که در کنار برگزاری آیین‌های تمدنی و ایرانی مثل «شب یلدا» و «عید نوروز» گرایش‌های مذهبی خود را داشتند و مجالس سوگواری اهل بیت را شرکت می‌کردند؛ مردمی که در کنار نارضایتی از اوضاع اقتصادی مملکت حالا متوجه سیاست‌های فرهنگی دولت در ترویج عامدانه بی‌حجابی و تبلیغات وسیع در ارتباط آزادی زن و مرد به‌واسطه رسانه‌ها را شاهد بودند.

کلیت جامعه ایرانی بر هر دو بخش ملی و اسلامی خود تاکید دارد و آن‌ها را جدا از هم نمی‌بیند؛ نکته‌ای که محمدرضاشاه در اعمال سیاست‌هایش از آن غافل بود و یا تصور می‌کرد با اعمال سیاست‌های مترقی‌گرایانه، مردم از دین و مذهب فاصله می‌گیرند. فسادهای گسترده در بدنه حکومت پهلوی از دیگر عواملی بود که بر موج نارضایتی مردم از حکومت وقت دامن می‌زد. در نظام مالی فاسد آن زمان بخش مهمی از پول‌های کلان نفتی به جیب شاهزادگان، درباریان و وابستگان آنان می‌رفت و چنان‌که ارتشبد فردوست رئیس وقت سازمان بازرسی ادعا می‌کند تنها سازمان او 4000 پرونده تخلف مالی را به شاه گزارش می‌کند که به دستور شاه سر از بایگانی راکد قوه قضاییه درآورد.«5»

در کنار همه این موارد، سرکوب مخالفان داخلی با توسل به تشکیلات مخوف ساواک و دهان‌به‌دهان گشتن شکنجه‌های وحشیانه ساواک علیه مخالفان رعب و وحشت همراه با کینه را در دل مردم تقویت کرده بود؛ مخالفینی که یا با توسل به مبارزه مسلحانه و یا تنها به جرم انتقاد در منبر مسجد به شکل‌های مختلف سرکوب و یا زندانی و تبعید شده بودند. حالا انگیزه مردم برای پای به میدان سیاست گذاشتن بیشتر از قبل شده بود؛ ناخرسندی از شرایط اقتصادی، تشدید فضای ضدمذهب و ضدارزشی توسط ابزارهای وابسته به حکومت، شرایط ترس و خفقان ناشی از حضور ساواک مردمی را که قریب چهارده سال از صحنه سیاسی کشور دور بودند با عزمی راسخ به میدان کشاند.

انقلاب اسلامی، پرتوی از عاشورا و انقلاب عظیم الهی آن است

آتش زیر خاکستر، ققنوس می‌شود!

باوجود سرکوب شدید مردم در قیام 15 خرداد که منجر به دوری توده‌ها از صحنه سیاسی کشور شد، اما در دل خود یک مانور تمرینی بزرگ برای اتفاقی بزرگ‌تر بود. توده مردم در 15 خرداد پیوند خود را با مرجعیت شیعه به اثبات رسانده بود و در این راه به جرم اعتراض بدون سلاح، خون داده بود. خبر مبارزات و برخورد وحشیانه ساواک با آن‌ها مثل آتش زیر خاکستر در دل توده‌ها روشن بود.

اما خروش توده‌ها شاید در کوتاه‌مدت معادلات سیاسی را تغییر بدهد، ولی برای تثبیت آن، حضورشان به تنهایی کافی نیست. در چنین شرایطی است که توده مردم ناراضی از وضع موجود، به فرد یا جریانی پناه می‌برند که کمترین وابستگی و تعلق به حکومت وقت را دارد و خود نیز بی‌نصیب از گزند حکومت نیست.

من آمده‌ام که بزرگواری شما را حفظ کنم!

گوستاو لوبون معتقد است: «رهبر توده‌ها باید دارای سه خصیصه مهم باشد: پیام خود را قاطعانه و خالی از استدلالات پیچیده و با صراحت تمام بیان کند، آن پیام را بارها و بارها تکرار کند تا در ضمیر ناخودآگاه مخاطبانش به‌سان واقعیتی انکارناپذیر نقش ببندد و در نهایت پیام او حالت مُسری داشته باشد که به‌سرعت در میان تمام اقشار پخش شود».«6»

ویژگی‌هایی که در وجود شخصیت امام خمینی رحمه‌الله‌علیه در کنار دیگر ویژگی‌های منحصربه‌فرد ایشان در هدایت مردم و گروه‌های مبارز نهفته بود. تواضع و فروتنی از دیگر خصایص ویژه امام بود؛ ایرانیانی که همواره پادشاهان متکبر و زورگو را تجربه کرده بودند برای نخستین‌بار رهبری را می‌دیدند که با کرامت و به زبان آن‌ها سخن می‌گوید: «من خادم شما هستم، من خادم ملت شما هستم. آماده‌ام بزرگواری شما را حفظ کنم. آماده‌ام که دشمن‌های شما را زمین بزنم. من آماده‌ام که ملت را یک ملت مستقلش کنم».«7»

پدیده‌ای که در بازتعریف آن یرواند آبراهامیان در نتیجه‌گیری کلی پژوهشش از پیروزی انقلاب اسلامی می‌نویسد: «در واقع آیت‌الله خمینی برای انقلاب اسلامی همان شخصیتی است که لنین، برای انقلاب بلشویکی، مائو، برای انقلاب چین و کاسترو، برای انقلاب کوبا بود. در کشوری که بیشتر سیاست‌مدارانش در آسایش و رفاه به سر می‌بردند، آیت‌الله خمینی زندگی ریاضت‌منشانه‌ای همچون صوفیان داشت. در جامعه‌ای که رهبران سیاسی آن هزارچهره، اهل زدوبند و خویشاوندپرست‌های اصلاح‌ناپذیری بودند، آیت‌الله خمینی سرسختانه هرگونه سازش را حتی هنگامی که لازم بود رد می‌کرد؛ معتقد بود که حتی فرزندان خود را هم اعدام خواهد کرد اگر مستحق چنان مجازاتی باشند و همچون مردان خدا که نه در جست‌وجوی قدرت ظاهری، بلکه در پی اقتدار معنوی هستند عمل می‌کرد ... او چنان رهبری انقلابی و فرهمند، هنگامی به صحنه آمد که چنین رهبرانی اندک‌شمار، ولی بسیار مغتنم و مقتضی بودند».«8» امام همه ویژگی‌های لازم جهت هدایت توده‌های خشمگین را دارا بود. او با تیزهوشی تلاش می‌کرد نوک پیکان نارضایتی‌ها را به‌سمت شخص شاه ببرد و مطالبه براندازی حکومت را در میان اختلافات فکری و عقیدتی جریان‌ها و گروه‌ها در راس نگه دارد.

امام در پاسخ به سنجابی درباره ائتلاف ایشان با جبهه ملی در ماه‌های منتهی به پیروزی انقلاب به‌صراحت گفتند: «ما با جبهه خاصی ائتلاف نداریم. همه ملت با ما و ما با همه ملت هستیم.»«9»

نقش مردم

زلزله در جزیره ثبات

سال 56 برای مردم ایران، سالی سرنوشت‌ساز بود؛ گویی آتش زیرخاکستر نارضایتی توده‌ها دنبال بهانه‌ای برای دوباره شعله‌ورشدن بود. امام در تبعید بود و مبارزان در بند رژیم. قساوت ساواک در برخورد با مخالفان به اوج خود رسیده بود و شرایط بد اقتصادی و فرهنگی زنجیر پاره کرده بود. خبر فوت مشکوک دکتر علی شریعتی در خرداد 56 در خارج از ایران و بعد از چندماه خبر شهادت پسر ارشد امام در نجف تکاپوی جدی‌تری به مردم به‌ویژه قشر مذهبی و انقلابی داد. آن‌ها با برگزاری مراسم‌های یادبود در مجالس و مساجد به بهانه‌های مختلف سعی در اجتماع پررنگ مردم داشته و نام امام را که تا پیش از این در منبرها ممنوع بود به زبان می‌آوردند. باوجود التهابات داخلی که حکایت از تغییری اساسی در نظام حاکمیتی ایران داشت، کارتر، رئیس‌جمهور آمریکا در سفری نیمروزی به تهران در دی 56، در میان بهت تحلیلگران و سیاست‌مداران وقت «از شاه به‌عنوان رهبر محبوب ملتش نام برد و ایران را یک جزیره ثبات در منطقه خواند».«10»

نشر مقاله‌ای توهین‌آمیز خطاب به شخصیت امام در 17 دی 56، باعث تعطیلی حوزه‌های علمیه قم و بازار قم شد و مردم به خیابان‌ها ریختند و شعار «مرگ بر شاه» سر می‌دادند که با تیراندازی کماندوهای رژیم این تظاهرات به خاک و خون کشیده شد و سنت مراسم اربعین‌های زنجیره‌ای آغاز شد و مردم تبریز به‌مناسبت چهلم شهدای قم به خیابان‌ها آمدند و شهرها یکی پس از دیگری به محل تظاهرات وسیع مردمی بدل گشت. بدین‌ترتیب، دیری نپایید که زلزله‌ای عمیق جزیره ثبات آمریکا در منطقه را به لرزه انداخت و هیمنه سلطنت طاغوتی با رهبری امام و با خروش مردمی فروریخت.

«۱» مکی، تاریخ بیست‌ساله ایران، ج۷، ص۲۲۱

«۲» علم، اسدالله، خاطرات، ج۱، ص۱۱۷

«۳» ویلیام شوکراس، آخرین سفر شاه، ترجمه عبدالرضا (هوشنگ) مهدوی، ۱۳۷۰، ص۴۸

«۴» محمد سمیعی، نبرد قدرت در ایران، ص۲۲

«۵» حسین فردوست، ظهور و سقوط پهلوی، ۱۳۸۲، ص‌۴۶۵

«۶» گوستاو لوبون، روان‌شناسی توده‌ها، ص۱۵۰

«۷» صحیفه امام، ج۶، ص۴۹ (سخنرانی در جمع روحانیون)

«۸» یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل‌محمدی و محمدابراهیم فتاحی، ص۶۵۵

«۹» صحیفه امام، ج۴، ص۵۰۱ (مصاحبه با خبرنگار رادیو-تلویزیون سوئیس)

«۱۰» ویلیام سولیوان، ماموریت در ایران، ...، ص ۱۲۸



انقلاب اسلامی، انقلابِ مردمی؛ 04 بهمن 1402

دیدگاه ها

نظر دهید

اولین دیدگاه را به نام خود ثبت کنید: