نویسنده: فهیمه آقاخانی، پژوهشگر تاریخ معاصر
میگفتند جوانان و مجاهدان انقلابی به دستور او اعدام شدهاند. در روزهایی که خادم آستان قدس رضوی بود، او را متهم به ریاکاری میکردند و میگفتند زودتر از خودش، دوربینها و رسانههای وابستهاش به خانههای محرومان شهر وارد میشود. ایام انتخابات و مناظرهها به مدرک تحصیلی او تاختند؛ اما پاسخ شهید آیتالله ابراهیم رئیسی در برابر تخریبهای مکرر رسانههای خودی و غیرخودی، سکوت بود. گاهی هم میگفت: «اگر مشکلات مردم و کشور با اهانت به من حل میشود، اشکالی ندارد.» انگار یک آموزه قوی از استادی بزرگ را تبدیل به عهد بزرگ زندگی خود کرده بود. گویی عهد کرده بود همه توان و انرژی خود را صرف خدمت صادقانه به خلق کند و خدایش در جایی دیگر مزد خدمت و تقوایش را بدهد، ولی شهادت چراغ روشنی بود که بر زندگی پاک او افتاد و همهچیز یکبار بهدور از هیاهوی رسانهها و فریاد جاهلان و خائنان پیش چشم مردم قرار گرفت. مردم، سیدابراهیم را پس از شهادتش طور دیگری شناختند، درست مانند استادش شهید آیتالله دکتر بهشتی.
میگفتند سرمایهدار است و زمانی که از آلمان برگشته، دو هواپیما اجناس لوکس به همراهش آورده است! زیرسیگاریاش از طلاست، خانهاش قصری در شمال شهر با نوکر و کلفت است، با آمریکاییها قبل از انقلاب مذاکرهکرده و در آلمان از فعالیتهای انقلابیها جلوگیری میکرده است.«1» میگفتند سابقه مبارزاتی ندارد و حالا که سفره انقلاب پهن شده است با انحصارطلبی دنبال سهمخواهی در قدرت است.
تاریخ، درسهای قبلی را برایمان مرور میکند. تاریخ، در حال تکرار است: روزی تخریب بهشتی، روزی تخریب رئیسی! تخریب شخصیتها رسم هتاکان و فرصتطلبان و افراد است که با هر ابزاری سعی دارند از خدمت خالصانه برای مردم جلوگیری کنند. بازی قدرت برای بعضی جذابتر از فرصت خدمت است، اما شهادت مردان خدا همه نقشهها و برنامههای معاندان را با تشییع میلیونی مردم نقشبرآب میکند؛ تشییع خیرهکنندهای که پایبندی مردم به نظام را دوباره ثابت کرد: «[ایشان]، هم در دوران حیاتش خالصانه خدمت کرد و خدمتهای بزرگی کرد، هم بعد از درگذشتش یک چنین خدمت بزرگی به کشور کرد با این اجتماع مردم. ایشان مظهر شعارهای انقلاب بود. مردم اینها را از ایشان شنیده بودند. همین مردم دارند این احساسات را برای این مرد نشان میدهند؛ معنای این چیست؟ معنایش این است که مردم به این انقلاب و به این شعارها دلبستهاند. خدای متعال دوست داشت این مرد را و درگذشتِ او را اینجور بابرکت قرار داد، مبارک قرار داد.» «2»
شهید بهشتی، از جمله شخصیتهای موثر انقلابی است که در دوران حیاتش تحت شدیدترین حملات از سوی افراد و رسانههای وابسته قرار گرفت، اما با صبری استراتژیک مانع از آن شد که هتاکیها خللی در امور نظام، وفاداریاش به آرمانهای امام و انقلاب و خدمت به مردم ایجاد کند. در ادامه جلوههایی از این صبوری مجاهدانه را با هم مرور میکنیم.
دکتر بهشتی در اسناد لانه جاسوسی
پس از تسخیر سفارت آمریکا، اسناد بسیاری به دست دانشجویان رسید که با اتکا به آن دست به افشاگری میزدند. سازمان مجاهدین خلق به این افشاگریها که بهنوعی چهره اشخاصی مانند دکتر بهشتی و حزب جمهوری را موجه نشان میداد معترض بودند. به همین دلیل، با استفاده از نفوذی که داشتند در نشریه «مجاهد» بخشی از اسنادی را منتشر کردند که مربوط به دیدار بهشتی با آمریکاییها بود.«3» انتشار این اسناد جو سنگینی علیه بهشتی به راه انداخت، اما ادامهدار نبود. ابراهیم اصغرزاده، یکی از دانشجویان حاضر در سفارت آمریکا درباره عدم انتشار کامل اسناد درباره مذاکره دکتر بهشتی و آمریکاییها معتقد است: «موضع منطقی بهشتی مانع از انتشار باقی اسناد شد. در آن ملاقات که درخواست آنهم از طرف لینگن بوده، آقای بهشتی مواضع نیروهای انقلابی را تشریح میکند و میگوید که نظر امام این است که ما منزوی نباشیم و با آمریکا و غرب رابطه قابل قبولی داشته باشیم ... در همین سند هم وقتی آمریکاییها درباره شخصیت آقای بهشتی نظر میدهند یک استواری و اعتقاد محکم به انقلاب را در ایشان میبینند»؛«4» اما چون هدف تخریب آیتالله بهشتی بود، این اسناد بهطور کامل منتشر نشد.
دشمنیهای بنیصدر
ثبتنام نامزدهای اولین انتخابات ریاستجمهوری برگزار شد. جمع کثیری از روحانیون از دکتر بهشتی برای ثبتنام دعوت کردند، اما مخالفت صریح امام مانع از آن شد. سران حزب جمهوری امید داشتند نظر امام را برگردانند. بهشتی مخالف چانهزنی برای تغییر نظر امام بود. جدیترین رایزنی با امام را آقایان هاشمی و خامنهای انجام دادند، اما هرچه استدلال کردند، امام قبول نکرد. هاشمی، معتقد است بهغیر از مسئلهای که امام نمیخواست رئیسجمهور، روحانی باشد از حجم تبلیغات و تهمت علیه بهشتی هم نگران شده بود.«5» آقای بنیصدر نیز که جدیترین گزینه ریاستجمهوری بود مخالفت امام با نامزدی دکتر بهشتی را بهگونهای تحلیل میکرد که تخریب بهشتی را نیز در پی داشته باشد: «امام با بهشتی اصلاً موافق نبود و حتی اگر روحانی هم نمیبود چون توی ذهنش رفته بود آمریکاییها میخواهند او را محور کنند و زیرآب خود ایشان را بزنند.»[6] دکتر بهشتی بعدها وقتی با تکرار این شائبه از سوی دیگر شخصیتها مواجه شد، گفت: «البته من گفتهام این اسناد ادعایی را بیاورند ببینم، ولی به من گفتهاند که در برخی اسنادی که به دست آمده از عمّال آمریکا دو مطلب هست؛ یکی اینکه درباره خود من بوده که او یک آدم نفوذناپذیری است، یکی درباره حزب جمهوری اسلامی بوده که ما هرقدر کوشیدیم در این حزب نفوذ کنیم از یک راهی میسر نشده است. من امیدوارم که اگر این مطالب در اسناد موجود است در سفارت آمریکا هست دانشجویان عزیز ما این اسناد مثبت را هم منتشر کنند تا محیط اجتماعی، محیط تزلزل و سوءظن نباشد.»«7»
مدت کوتاهی از انتخاب آقای بنیصدر بهعنوان اولین رئیسجمهور نگذشته بود که جنگ تحمیلی آغاز شد. نگاه متفاوت رئیسجمهور به جنگ و عدم پشتیبانی کافی از نیروهای نظامی و مردمی برای مقابله با دشمن دامنه اختلافات عقیدتی بنیصدر با نیروهای انقلابی را گستردهتر کرد. رئیسجمهور در سخنرانیهای متعدد از فشارهای گروهی میگفت که به قبضه حکومت دلخوش کرده است. تکرار مکرر این اتهامات از سوی رئیسجمهور و بازوی رسانهای او و همچنین حمایت سازمان مجاهدین خلق از مواضع رئیسجمهور علیه دکتر بهشتی بهاندازهای اثرگذار بود که آقای ناطق نوری اینچنین روایت میکند: «اواخر پاییز 59، بهشتی بنا بود در بازگشت از سفر مشهد در شهرهای مسیر سخنرانی کند، اما جو شهرها چنان علیه بهشتی بود که غیر از سبزوار جایی نگذاشتند سخنرانی کند.»«8»
آقای بنیصدر در سخنرانیهایش نامی از بهشتی نمیآورد، اما بیش از همه مخاطبش بهشتی بود. در کنار این سخنان، نیروهای سازمان مجاهدین خلق با نامبردن از بهشتی و تبلیغ وحشتناک علیه او فضای سختی برایش رقم زدند. آنها بهتدریج با نیروهای جوان و آمادهای که داشتند در جاهایی که میتوانستند مانع سخنرانیهای بهشتی میشدند.
در محاصره تهمتها
دامنه تهمتها و تخریبها علیه دکتر بهشتی بهقدری گسترده بود که حتی طیفی از روحانیون و موافقان نظام را به شک و تردید از حمایت از او انداخته بود و بعضی از آنها را به سکوت و بعضی دیگر را به واکنش علیه او واداشت. توهینها و تهمتها آنقدر زیاد شده بود که پاسداران محافظ بهشتی میگفتند ما تحمل نداریم ساکت باشیم و میخواستند بهجای دیگری منتقل شوند. به پاسداران میگفتند شما دارید از یک آمریکایی محافظت میکنید!«9»
بهشتی، زیر آوار اتهامها
یکی از مهمترین اتهامها به دکتر بهشتی انحصارطلبی بود. آقای پرورش میگوید: «بهشتی میگفت در جلسهای که اتفاقاً با هملباسهایش هم بود از اولی که واردشده به او حمله کردهاند که انحصارطلب است، خودخواه و مغرور است، هیچ کاری نکرده، درختی نکاشته اما آمده میوههایش را بخورد. بهشتی در پاسخ گفته بود این حرفها را بیرون هم میشنوم. شما مرا دعوت کردهاید که این حرفها را دوباره به من بگویید؟ قدری آرام شدند و گفتند ما میخواهیم سروسامانی به حوزه و تشکیلات روحانیت بدهیم. بهشتی میگوید: آقایان میگویند من همهجا را در دست گرفتهام، اگر حوزه و روحانیت را هم دست بگیرم دیگر انحصارطلبی کامل میشود.»«10» دامنه اتهامات و تخریبها انتهایی نداشت. راننده اتوبوسی، همسایه آقای بهشتی بود که دید مسافران درباره بهشتی بحث میکنند و میگویند انقلاب شده که آقای بهشتی برود و در کاخ اسدالله علم زندگی کند! خونش به جوش آمده بود، مسیر را کج کرده و همه مسافران را برد دم در خانه بهشتی و نشانشان داد. «11» شایعه همسر آلمانیاش بهشدت پخش شده بود و حتی در جبههها نیز مطرح بود. بهشتی که به مناطق جنگی میرفت همسرش را هم میبرد و گویا چند جلسهای در اهواز برای خانمها سخنرانی کرده بود، اما هنوز پایشان به تهران نرسیده، میگفتند این همسر بهشتی نبود!«12»
صبر وحدتآفرین
اما واکنش دکتر بهشتی به همه تخریبها و تهمتها چه بود؟ بیشترین تخریبها از سوی بنیصدر و طیف سازمان مجاهدین خلق علیه آیتالله بهشتی منتشر میشد. منش و آرامش دکتر به فرافکنیهای پیدرپی رئیسجمهور وقت در دل تاریخ ثبت شده است. وقتی آقای بنیصدر در سخنرانیهایش از فشار گروههای خاص، مشخصاً دکتر بهشتی و حزب جمهوری، از نبود تریبون رسمی برای بیان صحبتهایش و سنگاندازی گروههای فشار در اجرای قانون اساسی سخن میگفت،«13» دکتر بهشتی دیگر سکوت را جایز ندانست و با صلابت همیشگی جلوی دوربین تلویزیون و خبرنگاران صداوسیما نشست و به تکتک شبههآفرینیهای بنیصدر پاسخ داد. «14»
یکی از ناجوانمردانهترین تخریبها را آقای منتظری در روزنامه «پیام شهید» به آیتالله بهشتی طرح میکرد؛ آنقدر که وقتی خبرنگار تلویزیون آلمان از او پرسید: «به شما لقب راسپوتین دادهاند، آیا شما از این عنوان ناراحت میشوید؟» گفت: «خیلی غیرمنصفانه است!» «15» اما بااینوجود، وقتی محمد منتظری را در اتاق کارش دید، با اینکه جلسه داشت و بسیار روی برگزاری منظم جلسات تاکید داشت، با خوشرویی او را پذیرفت و با این جمله که: «خیلی خوشحالم و هیچچیز در دل ندارم» «16» عذرخواهی او را پذیرفت.
آقای پرروش میگوید: «یکبار به او گفتم آقا چرا دفاع نمیکنید؟ توهینها خیلی زیاد شده است. گفت: «این آیه را خواندهای؟ انالله یدافع ... من نباید دفاع کنم، من باید ایمانم را تقویت کنم. وعده او حق است. من اگر ایمان داشته باشم او دفاع میکند.» معتقد بود اغلب این توهینها بهخاطر این است که بهصورت جدی از امام دفاع میکند. «17»
با تهمتها کنار آمده بود. پس از یک سخنرانی در یزد که شعار «مرگ بر بهشتی» در بیرون مجلس میدادند، خواسته بودند او را از در دیگری بیرون ببرند که گفته بود: «اینها اینهمه راه برای همین آمدهاند که علیه من شعار بدهند. بگذارید چند مرگ بر بهشتی هم در حضور خود من بگویند.» «18»
عاقبت به شهادت
30 خرداد سال 60، سازمان مجاهدین خلق اعلام کرد فعالیتهایش وارد فاز نظامی شده است. ششم تیرماه، انفجار بمب در مسجد ابوذر، آقای خامنهای، امام جمعه تهران را مجروح و راهی بیمارستان کرد. شامگاه هفتم تیر، انفجار مهیبی محله سرچشمه تهران را لرزاند. جلسه مسئولانی از سه قوه در حزب جمهوری اسلامی هدف انفجار تروریستی بود. آیتالله بهشتی و هفتادودو تن از یارانش در این حادثه به شهادت رسیدند.
بهشتی مظلوم
آنچه در پیامهای امام خمینی رحمهاللهعلیه پس از شهادت آیتالله بهشتی بیش از همه جلب توجه میکرد، تکیه بر مظلومیت بهشتی بود. ایشان، نهم تیر، خطاب به عاملان انفجار نوشتند: «گیرم شما با دکتر بهشتی که مظلوم زیست و مظلوم مرد و خار در چشم دشمنان اسلام و بهخصوص شما بود، دشمنی سرسختانه داشتید، با بیش از 70 نفر بیگناه که بسیارشان از بهترین خدمتگزاران خلق و مخالف سرسخت با دشمنان کشور و ملت بودند چه دشمنی داشتید؟» «19» و در سخنرانی دیگر با تاکید دوباره بر مظلومیت شهید بهشتی فرمودند: «تمام مخالفین اسلام و مخالفین این کشور حمله مستقیمشان را به ایشان و بعضی دوستان ایشان کردند. کسی را که من بیشتر از بیست سال میشناختم و روحیاتش را مطلع بودم و میدانستم چهجور مرد صالحی و مرد بهدرد بخوری برای این کشور است، مخالفین او در کوچه و بازار و محله و صحبتهایی که همه میکردند آنطور جلوه دادند. یک مرد صالحی را بهصورت یک دیکتاتور درآوردند و اینکه آنچه من راجع به ایشان متاثر هستم، شهادت در مقابل او ناچیز است و آن مظلومیت ایشان در این کشور بود. «20»
نهم تیر سال 1360، بهشت زهرای تهران صحنه تشییع میلیونی شهدای هفتم تیر بود. مردم با شعارهایی همچون: «عزا عزاست امروز، بهشتی حزبالله پیش خداست امروز» و « بهشتی، بهشتی، با خون خود نوشتی استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» او را بدرقه کردند.
دلم برای رئیسی سوخت!
خبر شهادت آیتالله رئیسی و جمعی از یارانش در سانحه پیشآمده برای بالگردشان، موجی از شوک و ناباوری را میان مردم ایجاد کرد. بخشی از مردم که خبر شهادت رئیسجمهورشان را نه در سفر تفریحی که در نقطه مرزی آنهم در حین خدمت میدیدند عذاب وجدان به همه روزهایی که در بمباران رسانهای علیه تخریب رئیسجمهورشان سکوتکرده یا آن را باور کرده بودند لحظهای رهایشان نمیکرد. حالا رسانهها و افراد سرشناسی که تا پیش از این یا سکوت میکردند یا با نقدهای غیرمنصفانه سعی در ناکارآمد نشاندادن او داشته یا وی را به قدرتطلبی متهم میکردند، زبان اعتراف به خدمات ارزشمند او در خدمترسانی به مردم گشودند. صفحات مجازی که روزی در حال تزریق ناامیدی از دولت خدمتگزار دکتر رئیسی به مردم بودند حالا او را «شهید جمهور» خطاب میکردند. این دوگانگی از سوی چهرههای سرشناس بهقدری بود که رهبر معظم انقلاب در سخنرانی 14 خرداد به آن واکنش نشان داده و فرمودند: «بعد از فقدان این عزیز، من دیدم تقریباً همه روزنامهها، همه مطبوعات، در فضای مجازی، اشخاص گوناگون از جریانهای مختلف، از خدمات او و تلاشهای شبانهروزی او حرف میزنند، از او تمجید میکنند، تعریف میکنند! دلم سوخت؛ دلم برای رئیسی سوخت. [بعضی از] اینها در زمان حیات او حاضر نبودند یک کلمه از این حرفها را بگویند. در زمان حیات او این برجستگیها را میدیدند اما کتمان میکردند، بلکه عکس آن را میگفتند و او را میآزردند. البته او غالباً جواب نمیداد، اما گاهی پیش من میآمد و مقداری شکایت میکرد. خدای متعال درجات این مرد عزیز و مغتنم را عالی کند.» «21»
و این هنر مردان خداست که بهدور از هیاهوی رسانهها کمر همت برای خدمت به خلق بستهاند؛ مردان بلندپروازی که بازیهای سخیف سیاسی، حریف صبر آنها نشده و شهادتشان نیز آبروی دوباره و تنفسی عطرآگین و با طراوت برای نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران شد.