مهدی زارع، روزنامهنگار
تقریباً هر شخصیتی که توانسته به یک چهره جهانی و رهبری اثرگذار تبدیل شود، دارای منظومهای اندیشگانی یا بهعبارتی چهارچوب فکری مختص خودش بوده است. تفاوت بین عملکرد رهبران مختلف بهاندازه تفاوت بین همین منظومه فکری است. امام عزیز ما هم از این قاعده مستثنی نیستند. اگر اقدامات و مواضع حضرت روحالله را از ابتدای شروع قیام، یعنی در خرداد ۱۳۴۲ و حتی پیش از آن، تا آخرین روز زندگی ایشان بررسی کنیم، میبینیم که اصولی بر اندیشه و عمل امام حاکم بوده است. شناخت دقیق این اصول به ما کمک میکند تا رفتار امام را بهخوبی درک و حتی پیشبینی کنیم. این اصول پیش و بیش از هر چیز نشئتگرفته از جهانبینی یا بهعبارتی هستیشناسی، انسانشناسی و معرفتشناسی امام است. در این مجال صرفاً مروری بر برخی از مهمترین اصول حاکم بر اندیشه و عمل ایشان میاندازیم.
اصل تکلیف
یکی از اصولی که امام خود را به آن پایبند میدانند، تکلیفمداری است. از جمله فرازهایی که بهویژه در اواخر عمر شریف امام بهعنوان یک اصل در همه زندگی و در رفتار سیاسی ایشان مورد اشاره قرارگرفته، تاکید بر محوریت و اصالت تکلیف با قطع نظر از حصول یا عدم حصول نتیجه است؛ بدین معنا که انسان باید در هر حال بر مدار تکلیف شرعی زندگی کند و وقتی که به انجام یا ترک فعلی موظف شد بنابر تکلیف عمل نماید، خواه به نتیجه نائل شود یا نشود. هیچگاه علم مکلف به عدم حصول نتیجه ظاهری رافع تکلیف نیست تا چه رسد به ظن و شک به آن.«1» «تاخیر در رسیدن به همه اهداف دلیل نمیشود که ما از اصول خود عدول کنیم. همه ما مامور به ادای تکلیف و وظیفهایم، نه مامور به نتیجه.» «2» حضرت امام پیش از انقلاب هم تکلیفمداری را یکی از دلایل شروع قیام برای تشکیل حکومت میدانند: «ما باید جلو این غارتگریها و حرامخوریها را بگیریم. همه مردم موظف به این کار هستند، ولی علمای دینی وظیفهشان سنگینتر و مهمتر است. ما باید پیش از سایر افراد مسلمان به این جهاد مقدس و این وظیفه خطیر اقدام کنیم. ما بهخاطر مقام و موقعیتی که داریم بایستی پیشقدم باشیم. اگر امروز قدرت نداریم که جلو این کارها را بگیریم و حرامخواران و خائنین به ملت و دزدان مقتدر و حاکم را به کیفر برسانیم باید کوشش کنیم این قدرت را به دست بیاوریم.» «3»
سخنان و فرمایشات امام خمینی رحمهاللهعلیه درباره تکلیفمداری را شاید بتوان پربسامدترین فرمایشات ایشان دانست.
اصل تدریج
همانطور که در قرآن تاکید زیادی بهتدریجی انجامدادن امور است و اتفاقاً جهان هستی هم به همین شکل پیش میرود، بهنظر میرسد امام هم در حرکت خود قائل به این امر هستند. اگرچه ایشان در مقام نظر هیچ محدودیتی قائل نیستند و نگاهشان به جامعه اسلامی، جامعهای در حدوحدود جامعه نبوی و علوی است، اما وقتی پای عملیات اجرایی و حکومت روی زمین وسط کشیده میشود، قائل به حرکت دفعی و تند نیستند. از زمانی که ایشان قیام خود را در سال ۱۳۴۲ شروع میکنند، تا لحظهای که در ۱۳۵۷ پیروزی حاصل میشود، پانزده سال میگذرد و در این مدت حضرت روحالله اقدام به پرورش نسلی نخبه و انقلابی میکنند. در این مدت، ایشان با نظریههای مختلف شرق و غرب و چپ و راست مبارزه علمی میکنند تا زمانی که مبانی علمی انقلابشان را به نسلی پای کار و عملیاتی منتقل میکنند؛ حتی در آخرین روزهای قیام هم امام قائل به ورود مسلحانه به ماجرا نیستند و حتیالمقدور تلاش دارند مردم و مسئولان نظام سابق را مجاب کنند بدون خشونت فعالیت کنند. این رویکرد البته برخلاف رویکردهای چپ و مارکسیستی است که یکی از اصولشان حرکتهای دفعی و انقلابی است. پس از انقلاب هم امام خمینی همین رویکرد را در پیش میگیرند: «من امید دارم که اگر جمهوری اسلامی در ایران مستقر شود، مقاصد اسلام انجام بگیرد، بتوانیم همه مقاصد اسلام را انجام بدهیم؛ البته محتاج بهتدریج است؛ محتاج به گذراندن وقت است ...»«4» یا در جایی دیگر و البته در همین سخنرانی میفرمایند: «از الآن باید این مسائل حل بشود. البته تدریج هم میخواهد؛ تدریج دارد اما شروع میکنیم، ما شروع میکنیم! البته مهلت هم میدهیم به دولت؛ باید مهلت بدهیم.»«5»
اصل الزام
یکی دیگر از اصولی که امام خمینی چه در دوره قیام و چه در مدت بعد از انقلاب اسلامی به آن پایبند بودند، اصل الزام است. اصل الزام در حقیقت بهمعنای ارجاع طرف مقابل به اصولی است که خود باور دارد. یک نفر ممکن است دیگران را قبول نداشته باشد، اما قطعاً خودش را قبول دارد؛ بهعبارتی، هر شخصی در ضمیر خودش احکامی تعریف کرده است که برای خودش مهم است. هنر آن است که بتوانیم این شخص را به همین باورها ارجاع دهیم و امام در قبال رژیم پهلوی این کار را کردند. «ما از طریق الزموهم بما الزموا علیه انفسهم با ایشان بحث میکنیم، نه اینکه قانون اساسی در نظر ما تمام باشد، بلکه اگر علما از طریق قانون صحبت کنند برای این است که اصل دوم متمم قانون اساسی قانون خلاف قرآن را از قانونیت انداخته است ...» «6» این عبارت که در اولین روزهای قیام، یعنی در آذر ۱۳۴۱، در جمع علمای قم بیانشده در حقیقت برگ برنده بزرگی به دست علمای انقلابی میدهد. در حقیقت فارغ از اینکه امام قانون اساسی مشروطه را قبول دارند یا نه، از باب اینکه شاه آن را قبول دارند، او را به قانون ارجاع میدهند و غیرقانونی بودن اعمالش را اثبات میکنند. «این اتخاذ او تخت و تاج را امروز، قرار دادن نخستوزیر را امروز، امر به فتحِ- نمیدانم- مجلس و بستن مجلس- همه اینها- چیزهایی برخلاف قانون اساسی است.»«7» این رویه امام تا آخرین روزهای قیام ایشان پابرجا بود؛ مثلاً در قانون مشروطه پادشاه حق حکومت ندارد و بهعنوان سمتی نمادین مطرح شده است. ایشان در کتاب «کشفالاسرار»، بارها به قانون اساسی استناد کردهاند و با وجود انتقاداتی که به قانون داشتند، اجرای آن را راهکاری برای مهار استبداد و اجرای قانونهای اسلام در کشور میدانستند: «به قانون اساسی عمل کنید، اگر ما حرفی زدیم. به این متمم قانون اساسی، شما عمل کنید که علمای اسلام در صدر مشروطیت جان دادند برای گرفتن این و رفع کردن اسارت ملتها؛ شما بنشینید به این قانون اساسی عمل کنید. قانون اساسی مطبوعات را آزاد کرده است، شما آزاد میکنید؟» «8»
اصل حاکمیت قانون
حاکمیت قانون یکی از سرفصلهای مهم در اندیشه و عمل امام خمینی است. «حکومت در اسلام به مفهوم تبعیت از قانون است و فقط قانون بر جامعه حکم فرمایی دارد.» «9» البته این قانون، قانونی که توسط نوع بشر تصویب یا تنظیم شده باشد نیست. قانونی که امام به حاکمیت آن باور دارند و یکی از اصول اندیشه امام را تشکیل میدهد، قانون الهی است. در چنین حالتی حتی پیامبر هم نمیتواند نعوذبالله، تخطی کند از قانون؛ حتی پیامبر هم آمده است تا این قانون را اجرا کند. «آنجا هم که اختیارات محدودی به رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم و ولات داده شده، از طرف خداوند است. حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم هر وقت مطلبی را بیان یا حکمی را ابلاغ کردهاند، به پیروی از قانون الهی بوده است؛ قانونی که همه بدون استثنا بایستی از آن پیروی و تبعیت کنند.» «10» ولی فقیه هم به نیابت از پیامبر اکرم و ائمه معصومین باید همین قانون الهی را اجرا کند. اساس تشکیل حکومت در اندیشه امام خمینی، با هدف اجرای همین قانون است و امام نسبت به منکران این ضرورت مواضع سختی میگیرند: «هرکه اظهار کند که تشکیل حکومت اسلامی ضرورت ندارد، منکر ضرورت اجرای احکام اسلام شده و جامعیت احکام و جاودانگی دین مبین اسلام را انکار کرده است»«11».
اصل حفظ نظام
شاید مهمترین اصل در اندیشه حضرت روحالله، اصل حفظ اسلام یا حفظ کیان اسلام باشد. ایشان البته متولی اصلی انجام این وظیفه را پیش از انقلاب، حوزه و روحانیون میدانند: «بار علمْ بار سنگینی است که به عهده شماست. آن طور نیست که تنها وظیفه شما تحصیل مشتی الفاظ و مفاهیم باشد بلکه حفظ اسلام و احکام اسلام است که به شما سپرده شده و شما امین وحی الهی هستید...» «12» بدون شک، در اینجا منظور از اسلام همان تعریفی است که حضرت امام از اسلام دارند و بهمعنای نرمافزار جامعه اسلامی است؛ بهعبارتی، منظور از اسلام در کلام امام، نظام اجتماعی است که اسلام ساخته و باید حفظ شود: «نظام همین است. همه جامعه باید نظم داشته باشند. انحصار به ژاندارمری و انحصار به ارتش و اینها نیست. همه جامعه نظم لازم دارد. اگر نظم از کار برداشته بشود، جامعه از بین میرود. حفظ نظام، یکی از واجبات شرعیه و عقلیه است که نظام باید محفوظ باشد.» «13» ایشان نسبت به هر عاملی که این نظام را برهم زند، حساس هستند و با آن مبارزه میکنند. همانطور که میدانیم اتفاقاً یکی از بزنگاههای شروع قیام حضرت روحالله، همان سخنرانی تاریخی ایشان در مذمت کاپیتولاسیون بود که شاهبیت آن لزوم قیام برای حفظ اسلام، ایران و ملت ایران بود: «... ما را بفروشند و خفه بشویم؟! قرآن ما را بفروشند و خفه بشویم؟ والله، گناهکار است کسی که داد نزند؛ والله، مرتکب کبیره است کسی که فریاد نکند. ای سران اسلام! به داد اسلام برسید. ای علمای نجف! به داد اسلام برسید. ای علمای قم! به داد اسلام برسید؛ رفت اسلام ...»«14». حضرت امام، کاپیتولاسیون را بهمثابه سیطره آمریکا بر جامعه ایرانی که نماد جامعه اسلامی هست، دانسته و نسبت به آن هشدار میدهند. پس از پیروزی انقلاب هم که جامعه اسلامی در ایران میتواند نظام اسلامی بسازد، حساسیت امام بیش از پیش شده و اینبار ایشان حفظ نظام سیاسی اسلام را هم جزو واجبات میدانند: «حفظ نظام جمهوری اسلامی در این عصر و با وضعی که در دنیا مشاهده میشود و با این نشانهگیریهایی که از چپ و راست و دور و نزدیک نسبت به این مولود شریف میشود، از اهمّ واجبات عقلی و شرعی است که هیچچیز به آن مزاحمت نمیکند و از اموری است که احتمال خلل در آن عقلًا منجز است.» «15»