امام شبهای محرم، مجالس روضه، که در محلات قم برگزار میشد،شرکت میکردند. برای اینکه مردم را تشویق کنند، هم گرمنگه دارند.
آن شب که ایشان را میخواستند دستگیر کنند، ولی هیچ کس خبرنداشت; تلفنها را قطع کرده بودند، تلفن منزل ایشان قطع شدهبود. نزدیک غروب بود من آمدم منزل ایشان، آقای صانعی به منگفت: تلفن منزل امروز قطع است. فکر میکردیم تلفن عیبی پیداکرده است. فکر نمیکردیم که میخواهند ایشان را دستگیر کنند.
مجلس روضه هم صبحها در منزل امام منعقد بود. به من گفتند: کهفردا صبح بیایید منبر بروید. من هم قبول کرده بودم که فرداآنجا منبر بروم.
آن شب امام رفتند مجلس روضهای در یکی از محلههای قم. ماهمرفتیم و مردم استقبال خیلی عجیبی از ایشان کردند و ما آن شبرا خدمت ایشان در مجلس بودیم و ایشان برگشتند.
دوستان به ما گفتند که: همان نزدیکیها که منزل یکی از رفقابود، بیایید و شب را بخوابید.
گفتم: نه، می روم منزل.
رفتم منزل. صبح بود که من داشتم آماده میشدم که به منبر برومکه خبر آوردند که امام را نزدیکیهای طلوع فجر آمدهاند ودستگیر کردند. «1»