یکی از خاطرات جالبی که از امام دارم این است که معظمله بهقدری مسلط برخود هستند و خویشتندار میباشند که شاید حدی نتوانبرای آن تصور نمود.
... بارها میدیدم که در مسجد بالای سرحضرت معصومه(س) یا خانهبعضی از آقایان علما که در مجلس روضه نشسته بودند، هرچه واعظیا هرکس میگفت، چه شیرین و چه تلخ، چه حزنانگیز و چه خندهدار،عدهای تبسم میکردند یا میخندیدند و جمعی تحت تاثیر مطالب حزنانگیز سرتکان میدادند و با صدای بلند گریه میکردند; ولی امامهمچنان آرام و بیتفاوت نشسته و فقط گوش بودند که واقعا باعثتعجب هر بیننده بود; ولی همین که لحظه ذکر مصیبت اهلبیتعلیهمالسلام فرا میرسید، امام دستمال از جیب در میآوردند و آنا وبیاختیار میگریستند و اشک میریختند.
گاهی میدیدم که دستمال را با دست تا حدود دهان گرفته بودند وبه سخنان واعظ یا روضهخوان گوش میدادند و در همان حال قطراتدرشت و پیدرپی اشک از دو سمت صورتشان جاری بود.«1»