چند روز قبل از پایان سال 65 که خدمت امام بودیم ، چون یکی از روزهای فروردین 66 با ولادت یکی از ائمه علیه السلام مصادف می شد؛ من و آقای هاشمی رفسنجانی و حاج آقا اصرار کردیم که ایشان در حسینیه ی جماران با مردم دیداری داشته باشند. امام استنکاف کردند و قاطع گفتند: حالش را ندارم . من در ایام نوروز، به مشهد رفته بودم و آقای هاشمی هم از جبهه دیدار داشتند. در همان روزها، ناگهان قلب امام مشکلی پیدا می کند و چون حاج آقا - که حق بزرگی بر گردن همه ی ملت دارد و امام را در این چند سال حفظ کرد - همه ی وسایل را برای بهبود امام مهیا کرده بود؛ فورا به وضیعت جسمانی ایشان رسیدگی شد و خطر برطرف گردید.
وقتی در بیمارستان قلب ، بر بالین ایشان حاضر شدم ، عرض کردم : چقدر خوب شد که آن شب ، اصرار ما را برای ملاقات با مردم نپذیرفتند و الا اگر خبر این ملاقات اعلام می شد؛ مردم به زیارت شما می آمدند و آن وقت شما با این حال نمی توانستید مردم را ملاقات کنید و انعکاس آن در دنیا خوب نبود. این کار شما، خواست خداوند و کمک الهی بود و در آن زمان ، تصمیم بجایی گرفتید. ایشان در پاسخ من گفتند: آن طور که من فهمیدم ، مثل این که از اول این انقلاب تا حالا، یک دست غیبی یی در همه ی کارها دارد ما را هدایت و پشتیبانی می کند.
واقعا همین طور است و الا محاسبات سیاسی ، اقتصادی و محاسباتی که بر اساس آن ، دنیا دارد اداره می شود؛ این نتایج را به دست نمی دهد. «1»
چقدر خوب شد اصرار ما را نپذیرفتید
«۱»- حدیث ولایت مجموعه رهنمودهای مقام معظم رهبری تدوین دفتر مقام معظم رهبری ، ناشر سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی جلد اول صفحه ۲۴ و ۲۵
چقدر خوب شد اصرار ما را نپذیرفتید؛ 30 دی 1393