یادداشت

به قدری خوشحال شدم که گویی بالدر آوردم

اول جنگ ، وقتی که هفت ، هشت ، ده روزی گذشت ، دیدم که هر چه خبر می آید، یاءس آور است ... البته ، من نماینده ی امام در شورای عالی دفاع و سخنگوی آن شورا بودم ... دیدم که از من کاری برنمی آید، دلم هم می جوشد و اصلا نمی توانم صبر کنم ، با دغدغه کامل ، خدمت امام رفتم ... همیشه امام به ما می گفتند که خودتان را حفظ کنید و از خودتان مراقبت نمایید... من به امام گفتم ، خواهش می کنم اجازه بدهید، من به اهواز و یا دزفول بروم ، شاید کاری بتوانم بکنم . بلافاصله گفتند که شما بروید. من به قدری خوشحال شدم ، که گویی بال در آوردم مرحوم چمران هم در آن جا نشسته بود. گفت ، پس به من اجازه بدهید تا به جبهه بروم . ایشان گفتند، شما هم بروید «1»

«۱»- حوزه و روحانیت در آینه رهنمودهای مقام معظم رهبری - تنظیم دفتر مقام معظم رهبری - ناشر سازمان تبلیغات اسلامی - جلد دوم صفحه ۹۷



به قدری خوشحال شدم که گویی بالدر آوردم؛ 30 دی 1393

دیدگاه ها

نظر دهید

اولین دیدگاه را به نام خود ثبت کنید: