در روزهای اول جنگ یک روز خدمت امام بودم به من گفتند: «ما چند تفنگ داریم؟ شما تحقیق کنید و به من بگویید» .من آمدم فورا همه برادران فرمانده را جمع کردم و گفتم امام گفتند مشخصا به ایشان بگوییم ما چند تا تفنگ داریم.اینها گفتند باشد و فوری به همه جا ابلاغ شد به نیروی زمینی، هوایی، ژاندارمری و غیره.دیدم یک عددی را به من گفتند که اگر این عدد را به شما بگویم از تعجب خندهتان میگیرد که ما فقط این قدر تفنگ داشته باشیم.
من هم قبول کردم چون به نظر عدد زیادی بود.هنوز روزهای اول جنگ بود.ما که درستسلاح و مهمات و آدم و جنگ و اینها را آزمایش نکرده بودیم برایمان خیلی زیاد بود.مثلا آمار موجودی را چندین هزار تفنگ اعلام کردند.من رفتم خدمت امام و گفتم که آقا این فهرست تفنگهاست، این قدر در نیروی زمینی و این قدر در نیروی هوایی و دریایی و غیره و کل آمار را بری امام خواندم. ایشان یک تاملی کردند و با یک لحن خاطر جمعی گفتند: «خیلی بیش از اینهاست.» من تعجب کردم که امام چطور با این نفس گرم میگویند خیلی بیش از اینهاست.
بعد امام از حرف تفنگ خارج شدند و گفتند، «این را بدانید، اسلحه و مهماتی که در این کشور ذخیره شده از پیش، بری مقابله با قدرتی مثل روسیه تهیهشده و خیلی بیش از این حرفها ما سلاح و مهمات داریم.بروید بگردید تا پیدا کنید» «1»