شناسه مطلب صحیفه
نمایش نسخه چاپی

نامه عرفانی : به آقای سید ابراهیم خویی (مقبره‌ای)؛ (اسرار عرفانی)

قم
لطایف توحیدی و اسرار عرفانی
خویی (مقبره‌ای)، سید ابراهیم
جلد ۱ صحیفه امام خمینی (ره)، از صفحه ۱۴ تا صفحه ۱۹

بسم الله الرحمن الرحیم‌
الحمد للَّه الذی تجلّی من غیب الهویّه علی الحضره الاسمائیّه، و ظهرت اسمائه الذّاتیّه فی الحضره الواحدیّه بالحقیقه العمائیه، و توحّدت نعوته فی احدیّته الغیبیّه، و تفرّدت آلائه من الوجهه الباطنیّه. علا و تفرّد فی عین التّشبیه و دنی و تجلّی فی اصل التّنزیه. و عنده مفاتیح غیب الاسماء و مخاتیم حقائق الآلاء. فسبحانک اللهُمَّ یا من لا یرتقی إلی ذروه کمال احدیّته آمال العارفین و یقصر دون بلوغ کبریاء هویته اوهام النّاعتین. جلّت عظمتک من ان تکون شریعهً لواردٍ، و تقدّست آلائک ان تصیر محموداً لحامدٍ. لک الاوّلیّه فی الآخریه و الآخریه فی الاوّلیّه. فانت معبودٌ فی عین العابدیّه و المحمود فی عین الحامدیّه. فنحمدک اللّهم بالسنک الخمسه فی عین الجمع و الوجود علی آلائک المتجلّیه فی الغیب و الشّهود. یا ظاهراً فی بطونه و باطناً فی ظهوره. و نستعینک- یا ربّنا- و نعوذ بک من شر الوسواس الخنّاس، القاطع لطریق الإنسانیّه، السّالک باولیائه إلی جهنام مهوی الطّبیعه الظّلمانیه. فاهدنا الصّراط المستقیم الّذی هو البرزخیّه الکبری و مقام احدیّه جمع الاسماء الحسنی‌. و صلّ اللّهم علی مبدا الظهور و غایته، و صوره اصل الوجود و مادّته الهیولی الاولی، و البرزخیّه الکبری الّذی دنی فرفض التّعیّنات فتدلّی فکان قاب قوسی الوجود و تمام دائره الغیب و الشّهود، او ادنی الّذی هو مقام العماء بل لا مقام علی الرای الاسنی (عنقا شکار کس نشود دام بازگیر) و علی آله مفاتیح الظّهور و مصابیح النّور بل نورٌ علی نور: فَمَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللهُ لَهُ نُوراً [یَهْدِیهِ إلَیْهِمْ‌] فَما لَهُ مِنْ نُورٍ. سیّما خاتم الولایه المحمدیّه و مقبض فیوضات الاحمدیه، الّذی یظهر بالرّبوبیّه بعد ما ظهر آبائه بالعبودیّه، فإنّ العبودیّه جوهره کنهها الرّبوبیّه، خلیفه الله فی الملک و الملکوت، و خزینه اسماء الله الحیّ الّذی لا یموت، الإمام‌
الغائب المنتظر و نتیجه مَنْ سلف من الاولیاء و غبر- ارواحنا له الفداء- و العن اللّهم اعدائهم قطّاع طریق الهدایه و السالکین بالامّه مسلک الهلاکه و الغوایه
و بعد، فإنِّ الإنسان ممتاز من بین سائر الموجودات باللّطیفه الربّانیّه و النّفخه الرّوحیّه الإلهیّه و الفطره السّلیمه الرّوحانیّه فِطْرَهَ اللهِ الَّتی‌ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها. و هذه بوجهٍ هی الامانه المشار إلیها بقوله تعالی: «إنّا عَرَضْنا الاَمانَهَ عَلَی السَّمواتِ وَ الاَرْضِ ... الخ و هذه الفطره هی الفطره التوحیدیّه فی المقامات الثلاثه عند رفض التّعیّنات و إرجاع الکُلّ إلیه و إسقاط الإضافات حتی الاسمائیّه و إفناء الجلّ لدیه. و مَنْ لم یصل الی هذا المقام فهو خارجٌ عن الفطره و خائنٌ بالامانه الإلهیّه و جَهولٌ بمقام الرّبوبیّه و ظَلومٌ بحضره الاحدیّه. و معلومٌ عند اصحاب القلوب و العرفان و ارباب الشّهود و العیان من ذوی السّابقه الحسنی انّ حصول هذه المنزله و الوصول بهذه المرتبه لا یمکن إلّا بالرّیاضات العقلیّه بعد طهاره النّفس و تزکیتها، و صرف الهمّ و وقف الهمّه إلی المعارف الإلهیّه عقیب تطهیر الباطن و تخلیتها. فاخرجی ایّتها النّفس الخالده علی الارض لاتّباع الهوی من بیت الطبیعه المظلمه الموحشه، و هاجری إلی الله تعالی مقام جمع الاحدی و إلی رسوله صاحب قلب الاحدی الاحمدی حتی یدرکک الموت الّذی هو اضمحلال التّعیّنات فوقع اجرک علی الله و تاسّی بابیک الرّوحانی فی السّیر إلی ربّه و قل: وَجَّهْتُ وَجْهی لِلَّذی‌ فَطَر السَّمواتِ وَ الاَرْضِ ... و هذا هو الفوز العظیم و الجنّه الذّاتیه اللقائیّه الّتی لا عینٌ رات و لا اذنٌ سمعت و لا خطر علی قلب بشرٍ. و لا تقنع ایّتها النّفس بحصول الملاذّ الحیوانیّه و الشّهوانیّه، و لا بالرّئاسات الدّنیویّه الظّاهریّه، و لا بصوره النُّسک و قشرها، و لا باعتدال الخُلق و جودتها، و لا بالفلسفه الرّسمیّه و الشّبهات الکلامیّه، و لا بتنسیق کلمات ارباب التصوّف و العرفان الرّسمی و تنظیمها، و إرعاد اهل الخرقه و إبراقهم، فإن صرف الهمّ إلی کلّ ذلک و الوقوف علیها اخترامٌ و هلاکٌ، و العلم هو الحجاب الاکبر. بل یکون همّک التّوجه إلی الله تعالی بارئک و مبدئک و مُعیدک فی کلّ الحرکات و السّکنات و الافکار و الانظار و المناسک‌
و هذه وصیتی إلی النّفس القاسیه المظلمه، و إلی صاحبی و سیّدی ذی الفکر الثّاقب فی العلوم الإلهیّه و النظر الدّقیق فی المعارف الرّبانیّه العالم الفاضل المولی الامجد الآقا السیّد إبراهیم الخوئی المعروف بمقبره‌ای- دام مجده و بلّغه الله تعالی غایه آمال العارفین و منتهی سلوک‌ السّالکین- فإنّی قد القیت فی روعه امّهات ما عندی من اصول الفلسفه المتعالیه و شطراً وافراً مما تلقّیت عن المشایخ العظام و صحف ارباب المعارف؛ فقد بلغ- بحمد الله- فوق المراد و تردّی برداء الصّلاح و السّداد و علی الله التّکلان فی المبدا و المعاد. و لقد اُکرّر وصیتی بما وصّانا المشایخ العظام ان یضنّن باسرار المعارف إلّا علی اهله و لا یتفوّه بحقائق العوارف فی غیر محله؛ فإنّ الله جلّ اسمه قال: وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَهٌ لِلْمُوْمِنینَ وَ لا یَزیدُ الظَّالِمِینَ إلَّا خَسارَاً. و التماسی منه- دام عزّه- ان یذکرنی عند ربّه ذکراً جمیلًا، و لا ینسانی عن الدّعاء فی کل الاحوال؛ فإنّ بابه مفتوحٌ للرّاغبین. رَبَّنا آتِنا فیِ الدُّنیا حَسَنَهً وَ فیِ الآخِرَهِ حَسَنَهً وَ قِنا عَذاب النَّارِ. و احشرنا مع الابرار، و جنّبنا عن مخالطه السیّئه الاشرار بحقّ محمدٍ و آله الاطهار- علیهم السّلام. قد وقع الفراغ فی السّادس و العشرین من شهر ذی الحجّه الحرام (1357) و انا العبد الضّعیف السّیّد روح الله بن السّیّد المصطفی الخمینی الکَمَره‌ای‌
[ترجمه:
حمد و سپاس از آنِ خدایی است که از مَکمَن غیبِ هویت (حضرت احدیت) بر حضرت اسمایی تجلی فرمود و اسمای ذاتی او به حقیقتِ عمایی در حضرت واحدیت ظاهر شد، و جمله نعوت و صفاتش در احدیتِ غیبی وحدت یافت و نعمات وی به وجهه باطنی کسوت یگانگی پوشید. متعالی و متفرد در عین تشبیه، و مُتَدانی و متجلی در اصل تنزیه. و او راست کلیدهای (خزاین) غیب اسما، و مُهرشده‌های حقایق نعمتها. خدایا! پس تو پاک و منزهی؛ ای آنکه آمال عارفان به اوج کمال احدیتش نرسد و اوهام واصفان از رسیدن به کبریای هویتش عاجز مانَد! عظمتت والاتر از آن است که راه ورود بر واردی دهد، و آلای تو مقدستر از آنکه محمودِ حامدی شود. اوّلیت در عین آخریت و آخریت در عین اوّلیتْ تو راست؛ پس تویی که پرستیده و پرستنده‌ای. بارالها! تو را به لسان‌های پنج‌گانه‌ات حمد و سپاس می‌گوییم در عینِ جمع وجود، بر آلای متجلی در غیب و شهود؛ ای آنکه ظاهری در عین باطن بودن، و باطنی در عین ظاهر بودن!
پروردگارا! از تو یاری می‌جوییم و به تو پناه می‌بریم، از شرّ وسواسِ خناس؛ راهزن طریق انسانیت و راهبر یاران خود به جهنم پرتگاه طبیعت ظلمانی. پس ما را به صراط مستقیم، که همانا برزخیت کبرا و مقام احدیتِ جمع اسمای حُسْناست، راهبر باش؛ و درود فرست بر مبدا ظهور و غایت، و صورتِ اصل وجود و ماده آنکه هیولای اولی و برزخیت کبراست؛ آنکه «نزدیک شد» و تعیّنات را رها کرد، «سپس فرود آمد» و (فاصله‌اش) به اندازه دو قوسِ وجود و دایره غیب و شهود شد «یا نزدیکتر»؛ که همانا مقام عِماء بلکه «لا مقام» است بر اساس عالیترین رای:
«عنقا شکار کس نشود، دام بازگیر!» «1»
و نیز (درود فرست) بر آل و اهل بیت او که مفاتیح ظهور و چراغهای نورند، بل نور بر سر نورند: فَمَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللهُ لَهُ نوراً (یَهْدیه الَیْهِم) فَما لَهُ مِنْ نورٍ «2» بویژه بر خاتم ولایت محمدی و مقبض فیوضات احمدی، که پس از ظهور پدرانش به عبودیت، خود مظهر ربوبیت خواهد شد؛ و «براستی عبودیت، گوهری است که کُنه آن، ربوبیّت است». «3» امام آنکه خلیفه حق در ملک و ملکوت، و وجودش گنجینه اسمای خدای حیّ لا یموت است؛ امام غایب و منتظَر، و ثمره و ولیده اولیای گذشته که جانهای ما فدای او باد! و بار خدایا! بر دشمنان او که راهزنان طریق هدایت و راهبران امت بر راههای هلاکت و گمراهی‌اند، لعنت فرست‌
و بعد، در حقیقت، انسان میان سایر موجودات به لطیفه ربانی و نفخه روحی الهی و فطرت سلیم روحانی ممتاز است؛ فِطْرَهَ اللهِ الَّتی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها؛ «4» و این لطیفه ربانی، به تعبیری دیگر، همان «امانت» است که خداوند متعال بدین گونه به آن اشارت فرموده: انّا عَرَضْنَا الْامانهَ عَلَی السَّمواتِ و الْارضِ ... «5» الخ و این فطرت، همان فطرت توحیدی در مقامات سه‌گانه است: واگذاشتن تعینات و بازگرداندن همه چیز به او؛ اسقاط اضافات- حتی اضافات‌ اسمایی؛ و فنا و محو جملگی در او. و آنکه بدین مقام نایل نگردد، همو است که خارج از فطرت ربانی و خائن به امانت الهی و سراپا جهل به مقام ربوبیت و سراسر ظلم به حضرت احدیت است. و نزد اصحاب قلوب و عرفان و ارباب شهود و عیان، که مسبوق به سابقه حسنایند، معلوم است که حصول این منزلت و وصول به این مرتبت، ممکن نیست مگر به ریاضتهای عقلانی- پس از طهارت نفس و تزکیه آن و وجهه اراده و سمت و سوی همت را متوجه به معارف الهیه داشتن، در پی تطهیر باطن و خالی داشتنش از ما سِوا
پس- ای نفس که در سراچه خاک مخلد گشته‌ای- از خانه تاریک و دهشتناک طبیعت به درآی! و به سوی الله تعالی- مقام جمع احدی- و رسول او- آن صاحب قلب احدی احمدی- هجرت کن! تا گاهی که مرگ دریابدت- مرگی که همانا نیستی تعینات است؛ در آن صورت اجر تو به عهده خداوند است. و در سیر الی الله، به پدر روحانی خویش (ابراهیم خلیل) تاسی جوی و بگو: وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذی‌ فَطَر السَّمواتِ و الْارضَ ...؛ «6» و این همان فوز عظیم و جنت ذاتی لقایی است که [به فرموده رسول اکرم (ص):] ... لا عَیْنٌ رَاتْ وَ لا اُذُنٌ سَمِعَتْ وَ لا خَطَرَ عَلی‌ قَلْبِ بَشَرٍ. «7»
و- ای نفس!- به دستیابی لذتهای حیوانی و شهوانی و ریاستهای ظاهری دنیایی، قانع مباش؛ و خویش را به عبادات و طاعات خرسند مگردان؛ و به حسن صورت و زیبایی خداداد بسنده مکن؛ و به حکمت رسمی و شبهات کلامی خود را راضی مساز؛ و به خوش سخنی ارباب تصوف و عرفان رسمی خشنود مباش؛ و به دعاوی و طامات پر سر و صدای اهل خرقه راه مسپار؛ چرا که صرف همت در همه اینها و تکیه بر آنها شکست و هلاکت است و [به فرموده ولیّ خدا:] الْعِلمُ هُوَ الحِجابُ الاکبَرُ. نه؛ بل همت تو در تمامی حرکات و سکنات و افکار و انظار و رهپوییها باید به سوی الله تعالی- آفریننده و پدیدآورنده و بازگرداننده‌ات- باشد.
و این سفارش و وصیت من است به نفس تیره و ظلمانی و نیز به دوست و سرورم، که در علوم الهی فکری روشن و در معارف ربانی نظری دقیق دارد، عالم فاضل، سرور گرامی، آقا سید ابراهیم خوئی مشتهر به مقبره‌ای- که خدای تعالی شوکتش را دوام بخشد و وی را به غایت آمال عارفان و منتهای سلوک سالکان برساند. پس این بنده آنچه را که از امّهات اصول حکمت متعالیه می‌دانستم بدو القا کردم و از آنچه نزد بزرگان از مشایخ و کتب ارباب معارف دریافتم، بهره‌ای وافر بدو رساندم؛ تا بحمد الله اکنون به مراد خویش دست یافته و خویشتن را به جامه صلاح و سداد آراسته است؛ و در آغاز و انجام، اتکال تنها به خداوند متعال است‌
و مکرر می‌گردانم وصیت خود را به آنچه که مشایخ عظام به ما سفارش کردند؛ و آن، فاش نساختن اسرار معارف است مگر به اهلش، و دهان نگشودن به حقایق عوارف مگر در محلش. پس خداوند- که والاست نامش- فرمود: وَ نُنَزّلُ مِنَ الْقُران ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَهٌ لِلْمُوْمنینَ وَ لا یَزیدُ الظّالِمینَ الاّ خَساراً «8» و از ایشان- دام عزه- ملتمس هستم که نزد پروردگارش از این بنده به نیکویی یاد کند و مرا در هیچ حالی در دعا فراموش نفرماید؛ که براستی دعا دری است که برای دوستداران حضرتش گشوده است‌
رَبَّنا اتِنا فیِ الدُّنیا حَسَنهً وَ فیِ الْآخِرَهِ حَسَنهً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ. «9» و پروردگارا! ما را با نیکویان محشور فرما و از همنشینی با بدسگالان از اشرار دورمان گردان؛ به حق محمد و آله الاطهار- علیهم السلام‌
و از این نوشته در روز 26 ذی حجه الحرام 1357 [27 بهمن 1317] فراغت حاصل کرد. بنده ضعیف، سید روح الله فرزند سید مصطفی خمینی کمره‌ای.]

«۱»- حافظ. «۲»- سوره نور، آیه ۴۰: «پس هر که را خدا نورش ندهد تا به سوی ایشان هدایتش کند او را نوری نباشد». «۳»- فرموده امام صادق (ع) منقول در مصباح الشریعه. «۴»- سوره روم، آیه ۳۰: «فطرت الهی که مردم را بر آن آفریده است». «۵»- سوره احزاب، آیه ۷۲: «براستی آن امانت را بر آسمانها و زمین عرضه داشتیم». «۶»- سوره انعام، آیه ۷۹: «روی خود را به سوی آنکه آسمانها و زمین را بیافرید متوجه ساخته‌ام». «۷»- نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده و نه بر قلب انسانی خطور کرده است. «۸»- سوره اسراء، آیه ۸۲: «و فرو می‌آوریم از قرآن آنچه را که شفا و رحمتی برای مومنان است؛ و ظالمان را جز خسارت و زیان نیفزاید». «۹»- سوره بقره، آیه ۲۰۱.


امام خمینی (ره)؛ 27 بهمن 1317
 

دیدگاه ها

نظر دهید

اولین دیدگاه را به نام خود ثبت کنید: