اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
من نمیدانم از کجا شروع کنم؛ مصیبتها را بگویم یا بشارتها را. الآن در ایران همه جا مصیبت است و همه بشارت. این مطلبی را که من سابقاً پیشبینی کردهام که این دیکتاتورها و این مستبدین و چماق به دستها در اواخر عمرشان، آن وقت که سقوط خودشان را پیشبینی میکنند و میبینند به مرگ، یا به مرگِ مقام سیاسی [نزدیک شدهاند]، دیوانه میشوند، اعصابشان را بکلی از دست میدهند و با حال دیوانگی و جنون با مردم معامله میکنند. الآن همان مطلب را ایرانیها بِالْعیان دارند مشاهده میکنند؛ و شما آقایان دستی از دور بر آتش دارید.
قم، در اشغال ارتش شاه
الان قم- مرکز روحانیت، مرکز فقه اسلام- در قبضه لشکر جرّار مغول است. لشکر جرّارِ محمد رضا شاه بدتر از چنگیز است. و خانههای مردم را- آن طور که به ما اطلاع دادند- همان طور دارند، یکی پس از دیگری، دارند تفتیش میکنند و معلوم نیست که دنبال چه میگردند. الآن جیش «1» در قم با توپ و تانک و مسلسل مقیم است، و تمام مدارس و خانههای آقایان هم به حَسَب قاعده در تحت مراقبت پلیس و جیش است. و هجوم کردهاند به منزل مراجع و در داخل منزلشان آدم کشتهاند و جنایت کردهاند «2». الآن آقایان در مریضخانه هستند «3»، در بیمارستان؛ الآن- به حَسَب آن طوری که اطلاع امروز بوده است- آقایان در بیمارستان هستند.
دودمان پهلوی و سقوط پنجاه ساله
این جنونی است که عارض شده است بر این شخص، و نمیدانم به کجا خواهد منتهی شد. این حال عصبی است که چون خود را ساقط میبیند- پیش ملت که از اول ساقط بود، از آن روزی که رضا شاه به امر انگلستان حمله کرد بر ایران و کودتا کرد. اولش اشخاص با اطلاع میفهمیدند و بعد هم که شروع کرد به اراذلی و اوباشی، و پلیسش با مردم آن طورها، با علما آن طورها رفتار کرد، با زنها آن طور رفتار کرد، با مدارس دینی آن طور رفتار کرد، با تبلیغات دینی آن طور رفتار کرد، مردم فهمیدند که گرفتار چه اعجوبهای و چه حیوانی هستند. این که از اول این خاندان ساقط بود پیش ملت، سقوط از حالا نیست؛ از پنجاه سال پیش از این اینها ساقط بودند پیش ملت. منتها حالا یک جنبشی در ملت ایران پیدا شده است و به حَسَب آن طوری که گفته شده است بیش از سی شهر در ایران تظاهر بر ضد این مرد کردهاند و «مرگ بر شاه» گفتهاند.
اهانت به ملت
این سی شهر و این همه ایران- به منطق شاه- از خارج کشور با تذکره «4» قاچاقی وارد ایران شدهاند و یک عده معدود آشوبگرند اینها! تمام مراجع اسلام، تمام علمای بلاد- از اول تا آخر- که بر ضد این شخص قیام کردهاند و آن طوری که امروز اطلاع دادهاند پنجاه و شش نفر از علمای تهران از رفتن به مسجد- اعتراضاً به این کارها- خودداری کردند و اعلان کردند که نمیروند به مسجد برای خاطر اعتراض بر اینها، اینها همه با تذکره قاچاقی از بیرون آمدهاند و یک عده آشوبگرند! اخلالگرند! علمای تهران، علمای قم، علمای خراسان، علمای آذربایجان، علمای یزد، علمای کرمان، علمای همه جا، اینها مشتی آشوبگر هستند! آنکه آشوبگر نیست محمد رضا خان است! این آشوبگر نیست! این مصلح است! این دارد ما را به «دروازه تمدن بزرگ» وارد میکند!
کتاب منسوب به شاه و جنایات پنجاه سال سلطنت پهلوی
این کتابی که برای ایشان نوشتهاند «5»- خودش که عقلش نمیرسد که بنویسد، اینها برایش مینویسند! من نمیدانم حالا مطالعه هم کرده است که بفهمد چه جَفَنْگهایی توی این کتاب هست یا مطالعه هم نکرده؛ اگر کسی این کتاب را ببیند، واقعاً خجالت میکشد که یک قلمی این طور، این طور بیبند و بار [باشد]. این همه اختناق، این همه گرفتاری مردم، این همه کشتار، این همه زدوبند، این همه فروختن ملت به اجانب، این همه خیانت بر ملتِ مُسْلم ایران، اینها را همه «خدمتگزاری» [و] «آزادی» در ایران [وانموده کرده است] یک آزادیای که هیچ کس نمیداند! هر کس این کتاب را بخواند و از کره مشتری آمده باشد و این کتاب را بخواند خیال میکند که این یک مطلبی است که همان طرز فکر افلاطون است! معلوم میشود که ایران یک عالَم دیگری است! یک عالمی ماورای این عالَم است! اما وقتی که بیاید در ایران وارد بشود و ببیند طرز حکومت ایران چه جور است و طرز حکومت شاه چه جور است، آن وقت میفهمد که همهاش لاف و گزاف [است]؛ بیخود گفتن، توی کتاب نوشتن. بخوانید این کتاب را. البته کسی که نوشته آدم مطلعی هم بوده است. این حالا نمیدانم خودش مطالعه کرده یا نکرده، اما آن آدم، آدم مطلعی بوده است که نوشته لکن نشسته و از ماورای طبیعت، از ماورای این عالَم [مطالبی] نوشته [است].
ایشان هم که میخواهند ما را به دروازه تمدن بزرگ برسانند! یعنی این کار انجام شده، ما در دروازه تمدن هستیم! الآن ما وارد شهر ماورای طبیعت هستیم! در تمدن بزرگ ما الآن وارد هستیم! اما چه داریم؟ شما یک چیزی که ما داشته باشیم، خودمان داشته باشیم، جز دروغ گفتن و گزافه که از خودمان است، ماورای آن ما چه داریم؟ جز این جنایتها چه داریم؟ جز آدمکشی، جز اختناق، جز دروغگویی. حتی مخبرین روزنامهها با آن وضعی که حالا چهل- پنجاه سال است داشتهاند، حالا اعتراض کردند که ما را این قدر وادار به دروغگویی نکنید. مخبرین روزنامهها، اینها اعتراض کردهاند که این قدر ما را به دروغگویی وادار نکنید. اساتید دانشگاهها- از قراری که گفته میشود- اعتراض کردند که ما نمیرویم سر این کلاسها و درسها، با این وضعی که شما پیش آوردید در دانشگاهها. اینها هم لا بد یک دستهای از اوباش هستند!
مخالفین دیکتاتوری از دید دیکتاتورها
این علمای تهران که الآن بنا دارند- از قراری که امروز اطلاع رسیده است- که اعتراضاً دست از جماعت بردارند و این حوزه قم که الآن در حال تعطیل و انعطال «6» است- اینها همه- یک مشتی اوباش هستند که از خارج مرز با تذکرههای دروغی آمدهاند در ایران! آذربایجانیها همه شان که همچو قیامی کردهاند که بیسابقه- تقریباً- بوده است، همچو تعطیلی کردند که بیسابقه بوده است، اینها هم یک مشتی اراذل بودند! یزدیها هم همین طور. همه ایران، تمام ایران یک مشتی اراذل- به اصطلاح اینها- هستند که اینها نمیفهمند چه میگویند! در اصطلاح اینها هر کس که مخالف با دیکتاتوری است، مخالف با کسانی است که به اسلام دارند خیانت میکنند، کسانی که به این ملت خیانت کردهاند، هر که مخالف اینهاست یک مشت اراذلی است که از خارج آمده!
الآن هم با این همه بساطی که در ایران در آمده است و این همه مخالفتی که از همه شهرها، سی و چند شهر، همه شهرهای ایران باید گفت، (سی و چند شهر، خوب دهاتش هم بوده است) [و] از دهات هم میگویند هست این مطالب، الآن هم با همه این مسائل که اینها روبرو هستند، باز وقتی که صحبت میکنند ابداً از آن حرفهای اول دست برنمیدارند: تمام ایران با ما موافقند! تمام اصناف! همین دیشب این مطلب بوده که صد و بیست و چند رئیس صنف گفتهاند تمام اصناف تهران به شما وفادارند! و به انقلاب شاه و ملت رای میدهند! و معترضند به این آشوبگرها! به این آشوبگرها اعتراض دارند و از دولت خواستهاند که اینها را مجازات کند! این صد و بیست و چند صنف، خارج از ایرانند؟ یا تهرانند و بازار تهرانند؟ اگر تهران است و بازار تهران است، بازار تهران که حالا میگویند چهار روز است بسته است. حالا امروزش را من اطلاع ندارم اما میگویند چهار روز بسته بوده. اعتراض داشتهاند. هیاهو از بازار بلند میشود؛ مبدا هیاهو دانشگاه است و بازار. دانشگاهیها از خارج آمدهاند؟! بازار تهران هم از خارج آمدهاند؟! آن اصناف و صد و بیست و چند صنفی که همه اظهار وفاداری کردهاند، اینها زیر زمین- در زیر زمین اینها- هستند! ما در خارج نمیبینیم اینها را! حلالزاده اینها را نمیتواند ببیند! اینها همه- همه موافقند! همه سی و چند میلیون جمعیت ایران- همه موافقند؟ چند هزار، چند نفر معدود! اول که میگفتند به عدد انگشتهای- مثلًا- انسان؛ کم کم یک قدر زیادش کردند، حالا رسیده به چند هزار. دو- سه هزار جمعیتند که با اینها مخالفند! دیگر چندین میلیون جمعیت همه موافق هستند! اما این جمعیت کجاست ما نمیدانیم! این جمعیت در یزد است؟ در قم است؟ در تهران است؟ در مشهد است؟ آذربایجان است؟ کردستان است؟ اهواز است؟ اینها کجا هستند که ماورای این جمعیتی که الآن در ایران موجود است هستند؟!
انفجار سراسری، پیامد نیم قرن خودسری
جمعیتی که در ایران الآن موجود است، همه میدانند. همه خبرگزاریهایی که باید اطلاع بدهند اطلاع دادند و گفته میشود که بیست و چند- بعضیها 25 شهر، بعضیها 33- شهر از شهرهای ایران همه اعتصاب کردهاند، همه تظاهر کردهاند بر ضد شاه. در رادیو هم هست بر ضد شاه. یک کلمه هم گفته شده است که اینها، [یعنی] شاه یا دستگاه شاه [این قیام را] از فلان طلبه (که من باشم) میبینند؛ ولی من میگویم تمامش زیر سر خود اوست. تمام این سی و چند شهر که قیام کردهاند، با تحریک خود ایشان قیام کردهاند. دزد اگر بخواهد بگوید که دست من را حاکم بریده است، باید به او گفت: نه، خودت بریدی؛ حاکم اجرای قانون میکند؛ تو خودت دست خودت را بریدی، تو دزدی کردی؛ کسی که دزدی بکند دستش به هدر میرود.
تو فکر کن اگر قوه تفکر برای تو دیگر باقی مانده باشد؛ سقوط خودت را به چشمت داری میبینی و قوه تفکر از دستت رفته؛ تو فکر کن که در این پنجاه سال بر این ملت، تو و پدرت چه گذراندید. این ملت از دست پدرت، بعد از آن از دست تو به آنها چه گذشته است. این همه داغها که در دل اولیای این مقتولین هست از آن زمان تا حالا، از زمانی که در مسجد گوهرشاد آن جنایت را آن مرد جنایتکار کرد- لَعَنَهُ الله تعالی- تا امروز که با دست تو این جنایات دارد اجرا میشود، با این ملت شما چه کردید. میخواهید انفجار نشود؟ این دیگر یک کسی باید باشد که راس انفجار باشد و مردم را به انفجار وادار کند؟ ... ایران خود به خود منفجر است. مگر میشود جلوی انفجار را با این هرزگیها گرفت که «گروه انتقام» یکوقت درست میکنند و «کمیته پیکار» درست میکنند، و این حرفهای نامربوط.
چاپلوسان، بر کرسی مدرس قهرمان
مجلسشان را وقتی که میروی گوش میکنی به حرفهای این چهار نفر بیچارهای که آنجا برای خاطر اینکه سال دیگر هم اینها مجلس بروند- خودشان هم گفتند این را که سال دیگر اینها مجلس بروند- ببین چه حرفها میزنند. حتی وکیل خود آذربایجان میگوید اینها آذربایجانی نیستند، آذربایجانی که با شاه مخالف نمیشود! پس اینها کجاییاند؟ تبریزیها کجاییاند آقای وکیل؟! آن وضع مجلس ما و آن انحطاطی که پیدا شده است در مجلس. یکوقت مدرس توی مجلس است، یکوقت هم اینها که میبینید. یکوقت مدرس است که میایستد و مقابل همه صحبت میکند و مقابل رضا شاه میایستد، تا آخرْ نَفَس ایستاد، بعد هم او را کشتند البته؛ یکوقت هم اینها هستند که برای خاطر اینکه یک روز دیگری هم وکیل بشوند، حالا یک همچو حرفهایی میزنند که همه، هم خودشان میدانند دروغ میگویند هم دیگران میدانند که اینها دروغ میگویند و هم خودشان میدانند که همه میدانند که اینها دروغ میگویند مع ذلک میگویند. برای جلب نفع خودشان، جلب رضایت رضا شاه، محمد رضا شاه، سَخَطِ خدای تبارک و تعالی را بر خودشان میخرند. این وضع مجلس ما، آن وضع قوانین ما، آن وضع احکام شرعی ما، آن وضع بازار ما، آن وضع نفت ما، آن وضع استقلال ما.
فرمان اخراج شاه و امریکا
خدا میداند که بعضی از این صاحب منصبها گاهی همین جا- قاچاقی- پیش من میآیند، چه خون دلی اینها دارند از این مستشارهای امریکایی که هر چند وقت یک دفعه یک جبهههای تازهای میآید اینجا و با ما چه میکند و چه معاملاتی این نانجیبها با اینها میکنند. و من نمیدانم، واقعاً برای من معماست که این صاحبمنصبهای ما چرا این قدر بیعرضهاند، چرا اینها این قدر بیعرضه هستند؟ چرا نشستهاند توی خانه شان تا این طور تحمیلات بر آنها بشود؟ چرا مستشارهای امریکایی را این طور اجازه میدهند که با آنها این طور رفتار کنند؟ چرا این مردک را بیرونش نمیکنند؟ به ما میگویند که خوب، اگر این برود، کی جای این بیاید که چه بشود؟ من گفتم اگر این برود، عُبَیْد الله «7» هم بیاید بهتر از این است. برای اینکه هر کس بیاید حالا فکر میکند به آنجا. این حالا کهنه کار شده و اواخر عمرش است و عصبی شده و دیوانه شده است و به هر جا میزند و میکشد و نمیدانم به کجا میرسد. اما اگر این برود هر که بیاید، هر کس را شما تصور کنید بیاید، در اول امر تا یک مدتهایی مردم راحت هستند. اگر این باشد یک ساعت راحتی نیست. اگر این برود هر کس بیاید مردم باز یک مدتی راحت هستند. خیال نکنید که حالا اگر این رفت، دنیا به هم میخورد، هیچ چیز به هم نمیخورد. این صاحب منصبها کجا هستند؟ هی ارتشبد کذا و نمیدانم سپهبد کذا و سرلشکر کذا! حرف است آنها، مثل وکلا میمانند آنها. وکیلم! وکیل کجا ... هر کدام از قول ملت حرف میزنند. مردِکه خودش هست تنهایی، آن وقت میگوید ما و همه ملت!
انقلاب امریکا، یا «انقلاب شاه و ملت»!
آخر این ملتی که همه الآن بر ضد این مردِکه قیام کردهاند، این ملتی که میبینند همه چیزشان را این آدم از دست داده و از بین برده است، این ملتی که میبینند جوانهای آنها را به فساد کشیده، دخترهای آنها را میخواهد به فساد بکشد، این ملت همه شان موافقند با اصل انقلاب؟! «انقلاب شاه و ملت»؟! باز هم خجالت نمیکشند میگویند انقلاب شاه و ملت! بگویند انقلاب امریکا، راحت کنند خودشان را. بگویند دستور امریکا، انقلاب امریکا. چه باید کرد؟ همان طور که خودش در یکی از نوشتههایش گفت که خوب صلاح دیدند که ما باشیم، آن متفقین صلاح دیدند که ما باشیم عجالتاً! خدا لعنتشان کند اینها را که همچو صلاحی برای ما دیدند.
در واپسین روزهای سلطنت
الآن قم حکومت نظامی است، از قراری که گفته میشود؛ تبریز حکومت نظامی است؛ مشهد حکومت نظامی است یا بدتر از نظامی است. حکومت نظامی این طور نیست که! حکومت نظامی یک نظامی هست، یک نظامی میآید حاکم میشود و بعضی رفت و آمدها و بعضِ اجتماعات را جلو میگیرد. اما بریزند توی خانه مردم، حکومت نظامی است؟! بریزند تو خانه مردم تفتیش کنند؟ همه محلههای قم را میگویند همین طور احاطه کردهاند و مشغول تفتیش هستند؛ دنبال اسلحه میگردند. اینها از سایه خودشان میترسند بیچارهها! خیال نکنید این اشْتُلُمْها را هیچ چیز؛ هیچ خیال نکنید اینها چیزی است. اینها الآن از سایه خودشان میترسند. همچو خوفْ اینها را برداشته که مثل گربهای که آن آخر، دیگر به همه چیز حمله میکند و با دست و پنجه و چه حمله میکند از خوفش، اینها هم به آن مرتبه رسیدهاند که حالا با دست و پنجه و لگد و همه چیز از مسلسل و تانک و توپ و اینها حمله میکنند به مردم، به مردم بیدفاع. خانههای قم را میگردند. گفتند در آذربایجان هم بنا دارند این کار را بکنند. باید همه ایران را اینها تفتیش بکنند، باید همه ایران را اینها بگردند.
ریشه انفجار و انقلاب
تمام اینها با تحریک خود ایشان است، نه تحریک من. من یک طلبهای هستم که مثل سایر آقایان طلاب، مثل سایر آقایان شهرها، من هم یک نالهای میکنم از دست این. آنکه اساس مطلب است، آنکه اساس این انقلابات است، آنکه اساس این انفجارهاست خود این آقاست، خود این آدم است. اساسْ خود این است. آنکه خیانت میکند، باید اگر آمدند گفتند خیانت و داد و قال بلند شد [که] خیانت میکنند، نگویند محرک دارند. تو محرکی؛ به خیانتت تحریک کردی مردم را، تو به این مردم خیانت کردی. مردم هم در مقابلش ایستادند و حرف میزنند؛ حرف است، الآن بیچارهها چه بکنند. تو همه حیثیت این مملکت اسلامی را از دست دادی و بردی، و الآن هم مشغول فعالیتی برای بیشتر از دست دادن و بردن.
مردم دیگر به تنگ آمدهاند؛ مردم از جان خودشان هم به تنگ آمدهاند. جوانش را میکشد، خودش باز میآید. قم آدم میکشند، باز توی محلاتش بچه و بزرگ آنها حمله میکنند. برای اینکه از جانشان هم سیر شدهاند مردم. دیگر با این وضع، با این اساسی که تو بنیان گذاشتی در اینجا، برای کی راحتی هست؟ یک راحتی یکروزه هست؟ یک راحتی یکساعته هست تا اینکه یک زندگی داشته باشد؟ خوب، زندگیِ این طور را مردم ترجیح میدهند که نباشند در این دنیا. پس تقصیر از خود توست و دیگر هم نمیتوانی اصلاحش کنی.
آشتی ناپذیری ملت
توبه تو پیش ملت پذیرفته نیست. ممکن است یک توبه حقیقی بکنی و مال مردم را دستشان بدهی و همه جنایات را جبران بکنی، خدا ممکن است- خدا بزرگ است- بپذیرد اما ملت نمیپذیرد. ما نمیتوانیم توبه تو را بپذیریم؛ توبه تو مرگ است، توبه گرگ مرگ است. دیگر این آخری افتاده به اینکه دستور دادم که دیگر خیلی مردم را [اذیت] نکنند. همین دیشب میگفت که دستور دادم به عمرو که مردم را دیگر [مورد تعدی قرار ندهد]. این هم توبه گرگ است که مرگ است. تو حالا با یک راه دیگری میخواهی راه باز کنی برای جنایات و الّا تو ممکن نیست که دست برداری از جنایاتت. کسی که اعصابش این طور خرد شده و خراب شده و میبیند همه ملت با او مخالف هستند، اربابها هم؛ میترسد که اگر ملت مخالفتشان طول بکشد، آنها هم دستشان را از سرش بردارند؛ و خدا میداند که اگر یک روز دستش را این امریکای خبیث از سر این [شاه] بردارد، هیچ برایش نمیگذارند بماند؛ همان اطرافیانش او را خواهند خورد.
سلاح ایمان، نیرومندترین سلاحها
ولی حالا ملت چه بکند؟ مستشارهای خارجه ریختهاند به ایران و همه چیز دست آنها هست، قدرت دست آنها هست، ملت ضعیف است. این اشخاصی که [از] حقوق بشر [دائم] دم میزنند، همینها ملت ما را به این طور گرفتاری کشاندند. چه بکند یک ملت ضعیفی که اسلحه ندارد، [قدرت] ندارد؟ ولی هیچ اسلحهای با ایمان نمیتواند مقابله بکند، هیچ اسلحهای با قیام ملت نمیتواند مقابله بکند. امروز همه اسلحهها نمیتوانند مقابله کنند با قیام مردم؛ هر چه بکشند باز نمیتوانند. این مصیبتها که میبینید، که همه شهرها الآن گرفتار هستند؛ هر روز یا گرفتار پلیس هستند یا گرفتار جُنْدیها و لشکریها هستند با تانک و توپ و مسلسل، یا گرفتار یک دستهای هستند که میآیند تظاهر میکنند و زنده باد و جاوید باد میگویند. توی خانه بعض مراجع مردکه رفته و تفنگش را کشیده یا [تهدید] کرده که من همه شما را میکشم اگر نگویید جاوید کذا؛ آنها هم نگفتند و به او [پرخاش] کردند، از قراری که شنیدم. اینها گرفتار این هستند که باید جاوید کذا بگویید. مگر با گفتن جاوید، جاوید میشود؟ گذشت دیگر مطلب، برود سراغ کارش. اگر بتواند جانش را از دست این ملت نجات بدهد، یواشکی فرار کند. بیخود برنامه حرکتش را به خارج از کشور لغو کرد «8» به خیال اینکه خودش در دست بگیرد قدرت را، آدمکشی را خودش در دست بگیرد. مبادا جا را خالی کند یکی بیاید جایش. چه بروی چه نروی تو دیگر رفتنی هستی بیچاره. و خودت این کار را کردی، ما این کار را نکردیم، ملت این کار را نکرده. تو این کار [را کردی]، اساس را تو درست کردی. اگر یک حکومت صحیح بود، یک قدرت صحیح بود، و یک مُجری قدرت صحیح بود و دلسوز ملت بود، اسلامی بود، ممکن بود این مسائل پیش بیاید؟ ممکن بود تظاهری بر خلافش بشود؟ امکان نداشت یک همچو چیزی. پس اینکه میبینید که همه یکدل و یکجهت تظاهر بر ضد تو میکنند، بدان که زیر سر خودت است این مسائل، تو این کارها را کردی.
اینها مصیبتهای ماست و بشارتها. در همه اینها بشارت است: بشارت پیروزی ملت، بشارت قطع ایادی اجانب ان شاء الله، بشارت قطع این دودمان و رفتن اینها از این مملکت یا از این عالم. اینها همه بشارت است و مردم باید قوی، دلخوش [و] بیهراس باشند.
اسلام مکتب مبارزه و مقاومت
هر انقلاب اسلامی توی آن یک مطلبی هست، توی آن یک کُشتنی هست، یک ناراحتی هست، همچو نیست که خوب [بدون قربانی باشد]؛ اسلام را ما باید ببینیم اولش چه جور به دست آمد. این اسلام، این پیغمبر اکرم- صلی الله علیه و آله و سلم- آن وقتی که اجتماعات را درست کرد و توانست قیام بکند بر ضد شرک و کفر و بیعدالتیها، با چه مصیبتهایی گرفتار بود، چه جنگهایی کرد و چه «9» کشتههایی داد و خودش چه زحماتی کشید و چه جراحاتی برداشت. اسلام از اول، وقتی زاییده شده است، آن روزی که اعلام شد به اینکه حالا دیگر باید قیام کرد در مقابل [طاغوت]، از آن روز برنامهاش این بود که بزند و بکشد و کشته بشود برای اصلاح حال جامعه. برای اینکه این دزدها و این خیانتکارها را قطع ایادیشان را بکند، قطع حیاتشان را بکند؛ اینها مضر به جامعه هستند. این باغدارها و این کارواندارهای قریش مضرِّ به جامعه هستند، اینها باید از بین بروند. اصلًا اول اسلام وضعش این بوده. وقتی دست من و شما رسیده، اسلام به این صورت در آمده که جز مطالعه کتاب کاری دیگر نمیکنیم و کاری دیگر نمیگوییم بکنند.
خدا میداند که من برای حوزهها متاسفم. من برای حوزه نجف متاسفم. آقا، حیثیتش را دارد از دست میدهد حوزه نجف؛ حیثیتش را پیش مسلمین دارد از دست میدهد. من متاسفم برای این. اشخاص [مهم] نیستند، من برای حوزه متاسف هستم. یک حوزه هزار ساله و هزار و چند صد ساله دارد حیثیتش را از دست میدهد. شما ملاحظه کنید، در تمام این صحبتهایی که در ایران هست، از اول تا آخر بروید مطالعه کنید، تمام اعلامیههایشان را مطالعه کنید، اعلامیه چه جناح متدین، چه جناح روشنفکر، چه جناح اهل علم، بروید مطالعه کنید، اسمی از نجف دیگر نیست؛ نجف مَنْسی است. به داد این نجف برسید شما آقایان.
حوزه قم زنده است
حوزه قم حوزه زنده است. کشته میدهد، میکشد، کشته میدهد- عرض میکنم که- اگر بتواند میکشد. الآن هم در تحت فشار هست و مع ذلک زنده [است]، مع ذلک ایستاده است. طلبه قم ایستاده است، قمی ایستاده است، ملت قم ایستاده است. کتک میخورد و ایستاده است. طلبه قم کشته میدهد و ایستاده است و لهذا زنده است. اصلًا در اذهان مردم، هر چی هست قم است؛ و من برای نجف متاسفم. من قمی هستم اما برای نجف متاسفم. ما علاقه داریم به همه اینها. ما علاقه داریم به یک همچو حوزه هزار و چند صد ساله. نگذارید این حوزه از بین برود. نگذارید این حوزه مَنْسی بشود.
تاکید بر سازماندهی نهضت
باید حالا که ایران قیام کرده است- و خداوند توفیق بدهد به آنها- باید نظام داشته باشد این؛ بینظام نباید باشد. روابط باید باشد بین حوزه قم، حوزه تهران و همه شهرستانها. روابط میخواهد. سازمان باید بدهید به این قیام؛ متفرقات نباشد. سازمان داشته باشد که اگر یک روزی قم ایستاد، تمام ملت بایستد. متفرق نباشید؛ جناحها همه با هم بشوند. این اشتباه است که بعضِ جناحها- از قراری که امروز به من کاغذ بعضی از آقایان رسید- اینها دیگر از روحانیت صحبت نمیکنند. نمیفهمند اینها. اینها نمیدانند که بیروحانیت یک شاهی اینها ارزش ندارند. اگر دست ناپاکی در کار نباشد و اینها را وادار نکند به اینکه در نوشتههایی که مینویسند روحانیت را ساقط کنند و اگر مقصود این نباشد که جناحها با هم مختلف بشود و متشتت بشوند و از راه بیفهمی باشد، بیادراکی باشد، هوای نفس باشد، اصلاح کنند خودشان را. تمام جناحها با هم بشوند. سازمانِ واحد باشد. یک حزبِ الهی در مقابل «حزب رستاخیز»- حزبِ خدا، حزبِ الله. همه با هم باشید، همه با هم صحبت کنید، همه با هم قیام کنید، همه با هم قعود کنید. هر دستهای عَلی حده و آن برای خودش و آن برای خودش، غلط است امروز. روحانیین با آنها، آنها با روحانیین، دانشگاهی با شما، شما با دانشگاهی، بازاری با همه، کارگر با همه همه شما یک مصیبت دارید، همه گرفتار یک مصیبت هستید. مصیبتْ مصیبت مشترک است. همه مصیبت زده هستیم. یک امری نیست که اختصاص به روحانیت داشته باشد، اختصاص به احزاب داشته باشد، یا اختصاص به دانشگاهی داشته باشد. این مطلبی نیست که اختصاص داشته باشد. اگر نفت را میبرند، نفت همه را دارند میبرند؛ اگر یک مشت آهنپاره بیخود وارد میکنند در مملکت، برای همه است این مصیبت؛ اگر مستشارهای امریکا را در اینجا میآورند، این مصیبت برای همه است؛ برای یکی و دو تا نیست. اگر پایگاه برای امریکا درست میکنند، این برای همه است؛ اگر خیانت به ما میکنند، خیانت به ملت میکنند؛ خیانت به همه است.
همه دست به دست بدهید. علی حده هر کس برای خودش یک سازی بزند، این غلط است؛ این شکست است. باید سازمان داده بشود به این قیام، به این نهضتی که الآن بالفعل موجود است. باید عقلای قوم، سران قوم، سازمان بدهند به این؛ یعنی روابط پیدا بشود بین همه جناحها. همه شهرستانها باید با هم روابط داشته باشند. باید مجالس در روز واحد [باشد]. یکی از اقسام روابط که من سابق میخواستم در قم ایجاد بکنم و نگذاشتند ایجاد بشود- خداوند اصلاحشان کند ان شاء الله. من بنا بر این گذاشتم که در تمام ایران، یک روز تعطیل، یک روزْ اجتماع باشد؛ اجتماع اهل علم. یعنی فرض کنید روز شنبه یا شب شنبه تهران یک اجتماع اهل علمی باشد، خراسان اجتماع اهل علمی باشد، فلان ده هم اجتماع اهل علمی باشد، فلان جا هم [چنین] باشد. این یک سازمانی بود، نگذاشتند؛ نفهمیدند.
حالا آقایان بیدار بشوید، ملتفت باشید. دشمن شما حالا هم قوی است؛ حالا با چاقو آمده به میدان، حالا با تانک آمده به میدان، حالا با- عرض میکنم که- مسلسل آمده به میدان. لکن نترسید از این مسلسلها، مسلسلها چیزی نیستند؛ شما حقید، حق با شماست، خداوند تعالی با شماست. سازمان بدهید به این نهضتی که الآن در ایران پیدا شده است. روابط باید با هم باشد؛ آقایان علما با همه جناحها، همه جناحها با آقایان علما، همه ملت با هم سازمان داشته باشد. سران قوم در یک وقت معین اجتماع داشته باشند با هم، که اگر یک روزی یک کلمهای فرض کنید از یک جایی صادر شد، تمام با هم یک کلمه باشند، یک حرکت باشند اهالی ایران.
نوید پیروزی
مژده میدهم به همه جناحهایی که در ایران برای اسلام، برای احقاق حق قیام کردند که إنَّ الصُّبْحَ لَقَریبٌ «10»؛ نزدیک است ان شاء الله. و شما پیروزید ان شاء الله؛ اما به شرط اینکه عوامل مختلف در کار نباشد؛ به شرط اینکه هواهای نفسانی [که] این برای خودش بکشَد و آن برای خودش بکشَد، این نباشد در کار. همه با هم برادریم. من یک طلبه هستم، تو هم یک آقا هستی، آن هم یک کاسب هست، آن هم یک دانشگاهی هست، آن هم یک دکتر هست، آن هم یک مهندس هست، آن هم یک روشنفکر هست؛ همهمان با هم مصیبت واحده داریم؛ همه با هم باید بنشینیم و شیون کنیم.
خداوند- ان شاء الله- به همه جناحها توفیق بدهد؛ به همه سلامت بدهد. خداوند ان شاء الله قطع ایادی اجانب را از مملکت اسلامی بکند و از همه ممالک اسلامی بکند.
و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته.