حمله به مدرسه فیضیه

این چوبها را باید به سر من زده باشند‏
باید هر دو درب باز باشد‏
با پای برهنه می روم فیضیه‏
حتی یک دقیقه تاخیر نمی کردند
امشب اینجا نمانید‏
فرزندان مرا کتک بزنند!‏
اگر اتفاقی افتاد‏
نفس مطمئنه‏
این باشد تا از فیضیه بر می گردم‏
خوابیدن شما اثری برای من ندارد‏
اینها خواهند رفت‏
والله من نترسیدم‏
حرفهایم را از بلندگوی صحن می زنم‏
آنچه مقدّر است به ما می رسد‏
می گویم ملت تکه تکه تان کنند‏
آماده همه چیز باشید‏
اینها خواهند رفت‏
هنیئاً لک‏
به شما تهنیت می گویم‏
نترسید شما ماندنی هستید‏
در خانه ام را باز گذاشته ام‏
این طلبه سید را به بیمارستان ببرید‏
پسر رضاخان گور خود را کند‏
خودشان آمدند و در را باز کردند‏
وظیفه را من تعیین می کنم‏
تنها امام او را نپذیرفت‏
می خواستم بدانم آنها چه داشته اند‏
بر من واجب است اعلامیه بدهم‏
شما را به جدّتان، مبادا کوتاه بیایید
دست از مبارزاتم نخواهم کشید‏
قلب من برای سرنیزه های شما حاضر است‏
بروید به شهرستانها بگوئید‏
برای مدتی اطلاعیه ندادند‏
همین را می خواستم‏
خود مردم جنایات را دیده اند‏
بگوئید ریختند و زدند و سوختند‏
بعد از درس به فیضیه می روم‏
هر کس مقداری کمک کند‏
شما از شهر هستید و من از یک ده‏
به مساجد و تکایا سر می زدند‏
روز عاشورا می روم فیضیه‏
مداحان تهران را جمع کنید‏
دستور می دهم بیرونت کنند‏
بدبخت نکن‏
جلوی عمامه شان را گِل زده بودند‏
هنوز دیر نشده است‏
می گویم ملت تکه تکه تان کنند‏
فوراً در منزل را باز کنید‏
امام در منزل را باز کردند‏
من باید به فیضیّه بروم‏
حاضر نمی شدند کسی از ایشان محافظت کند‏
چه بهتر نماز بخوانیم‏
امشب همه بروید‏
متکی به خدا باشید‏
دستور می دهم گوش هایش را ببرند