نور چو خورشید تو....نور چو خورشید تو....باده‌ی عشقباده‌ی عشقدکّه علم و خرد بست، در عشق گشوددکّه علم و خرد بست، در عشق گشودعاشقم، عاشقم، اُفتاده و بیمار توامعاشقم، عاشقم، اُفتاده و بیمار توام طغیان درون را به که بتوانم گفت؟ طغیان درون را به که بتوانم گفت؟ای پرده‌دار کعبهای پرده‌دار کعبهعاشقم، عاشق دلسوخته‌ از دوری‌ یارعاشقم، عاشق دلسوخته‌ از دوری‌ یارسر نهم بر خاک کویش، جان دهم در یاد رویشسر نهم بر خاک کویش، جان دهم در یاد رویش آشنا گر تویی، از جور رقیبم غم نیست آشنا گر تویی، از جور رقیبم غم نیست دیوان اشعار صفحه 3