بادهی عشق
دکّه علم و خرد بست، در عشق گشود
عاشقم، عاشقم، اُفتاده و بیمار توام
طغیان درون را به که بتوانم گفت؟
ای پردهدار کعبه
عاشقم، عاشق دلسوخته از دوری یار
سر نهم بر خاک کویش، جان دهم در یاد رویش
آشنا گر تویی، از جور رقیبم غم نیست
ساقی از جام جهان، تاب به جان عاشِق
دیوان امام صفحه 3