اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
شاه باید برود
مسائلی که ملت ایران در این مدت طرح کردهاند یک مسائلی است که هیچ ابهامی در آن نیست. ما هم از اول همان مسائلی که در نهاد ملت است طرح کردیم؛ هیچ ابهامی در مطالب ما نیست. مطلب ما این نیست که شاه برود بیرون مملکت، مطلب ما سقوط شاه است از سلطنت. و اینکه میگوییم شاه برود یعنی سلطنت نداشته باشد؛ نه برود تفریح! «1» و مطلب دوم این است که رژیم شاهنشاهی یک رژیمی است که مقبول ملت نیست و از اول هم یک مطلب غلطی بوده. و مطلب ثالث این است که ما میخواهیم یک حکومت عدل بر قوانین اسلام در ایران حکمفرما باشد. اینها هیچ کدامش در آن هیچ ابهامی نیست که کسی بخواهد تاویلش کند، کسی بخواهد بگوید مطلب ملت باز معلوم نیست چه میگوید. ملت معلوم نیست ... اینها! کسی مگر خودش را به کری بزند! و الّا ملت حالا چندین وقت است، از یک سال بیشتر است که در خیابانها دارد فریاد میزند که ما رژیم شاهنشاهی را نمیخواهیم، رژیم پهلوی را نمیخواهیم، و ما حکومت اسلامی میخواهیم. این هیچ ابهامی ندارد.
خیال نشود که حالا که شاه رفته یا بنا دارد برود، یک مطلبی حاصل شده است. تا حالا هیچ مطلبی از آن مطالبی که ما و ملت ایران میخواهیم حاصل نشده است. بله ایشان- آن طوری که از ایشان نقل شده است- گفتهاند که اگر من بروم، من یک سه ماهی میخواهم بروم برای اینکه یک مثلًا ناراحتیهایی دارم، سه ماه میخواهم بروم دیگر! و اگر من بروم، به غرب نفت نخواهد رسید. این برای این است که غرب را بر ضد نهضت تجهیز کند. و اگر من بروم، بیرق سرخ به بالای پشت بامهای- مثلًا- ایران، به بالای ایران، به بالای بلندیهای ایران بیرق سرخ زده میشود! یعنی همه دیگر، از اول تا آخر ایران دیگر کمونیست میشوند و به شوروی گرایش پیدا میکنند! بعد هم گفتند که اینهایی که مخالف من هستند یک عده معدودی هستند! چیزی نیستند اینها! و اینها هم من را درک نکردند! اگر چنانچه من را درک کرده بودند، اینها هم مخالف نبودند! حالا ما این سه تا مطلبی که ایشان گفتند، خوب باید ببینیم چی هست؛ صحیحْ ایشان میفرمایند یا خیر، باز هم دست برنداشتند از این تبلیغات شیطنتآمیز.
فروش نفت آری، پایگاه امریکایی نه!
اما اینکه میگویند که اگر چنانچه من بروم دیگر برای غرب نفت نیست، اگر مقصود این است که آن طوری که شما نفت را میدادید به خارج ما نمیدهیم، صحیح است این. برای اینکه شما نفت ما را دادید به خارج و آنی که از امریکا به خیال خودتان گرفتید و برای تعمیه «2» گرفتید، یک اسلحههای بسیار پیشرفته [است] که در ایران هیچ کارشناسی ندارد و هیچ کس نمیتواند استعمالش بکند و برای پایگاه درست کردن برای امریکا در ایران. یعنی هم نفت را بردید هم پایگاه درست کردید! اگر میخواست یک مملکتی در مملکت دیگری پایگاه درست کند، محتاج به این بود که میلیاردها- مثلًا- دلار بدهد تا پایگاه اجازه بدهند درست کند. ایران اجازه داده که پایگاه درست کن در ازای نفتی که ما به تو میدهیم! نفت را دادهاند، اگر در ازایش اسلحه برای ایران هم خریده بودند، خوب یک غلطی بود اما غلط کمی! اما اسلحه برای ایران نخریدند. اینها همان چیزی که امریکاییها میخواستند و آمالشان بود که در مقابل شوروی یک پایگاهی داشته باشند در ایران، با این صورت درست کردند که پایگاه را درست کردند به اسم اینکه ما پول نفت میخواهیم بدهیم! خوب دیگر پول نفت دادن که جرمی نیست، ما نفت خریدیم و پولش را میخواهیم بدهیم؛ منتها حالا مبلغ خیلی زیاد است از باب اینکه ایران میخواهد یک مملکت پیش افتادهای باشد! اینکه هجده میلیارد دلار یا 22 میلیارد دلار پول این اسلحهای است که شاه خریده است، نه این است که ما میخواهیم پایگاه درست کنیم. نخیر، این مال خود ایران است! خوب، این قدر زیاد برای چه؟ ایران که این قدر لازم ندارد. این برای این است که ایران هم یکی از ابرقدرتها میخواهد باشد و میخواهد در مقابل شوروی بایستد؟! در مقابل امریکا بایستد و در دروازه تمدن میخواهد وارد بشود؟! از این جهت است که این قدر زیاد اسلحه خریده؟ لکن ما که مطلب را میدانیم این طور میگوییم که خیر، برای ایران نیست، برای امریکاست! امریکا، هم عوض را گرفته هم معوَّض را. هم نفت را گرفته و هم عوضش را خودش گرفته: پول نفت را به صورت اسلحه برای پایگاه درست کردن برای خودش.
الآن در ایران جاهای زیادی پایگاه امریکایی است. اگر مقصود این است که اینکه میگوید دیگر غرب نفت ندارد، مقصود این است که این ترتیبی نفت ندارد، اگر غرب از ما بخواهد که نفت بدهیم به او و عوض آن هم پایگاه در ایران درست بکند یا یک چیزی که به درد ما نمیخورد در ایران درست کند، یا مضر برای ایران است در ایران درست کند، ما نفت را اگر به بیابانها ریختیم، اگر آتش زدیم، به آنها نمیدهیم. و اگر مقصود این است که نفت را نمیدهند، غرب به نفت نمیرسد یعنی اگر بخواهند یک معامله صحیحی، عقلایی، روی انصافی، روی تبادل نظری بین متعاملیْن، «3» بگوید نفت نمیدهند، دروغ میگوید. نخیر، ما و ایران هر حکومتی باشد احتیاج دارد به پول برای اینکه اداره مملکت باید بکند، و عمدهاش پول نفت است. نفت را هر مشتریای که پیدا بشود که خوب بخرد، به او میدهد پول میگیرد. به امریکا میدهد به جای اینکه ایشان پایگاه درست کرده است، نه ما پایگاه نمیخواهیم درست کنیم برای امریکا. ما پول میگیریم برای اینکه این ملت ضعیف را، این ملت بیچیز را نجات بدهیم از این وضعی که دارد: این زراعتی که از دست داده، این کشاورزی که از دستش رفته است، این صنعت مونتاژی که برای خاطر مصلحت دیگران درست کرده است.
فروش نفت برای زدودن فقر
اگر یک حکومت صحیح پیش بیاید، نفت را میفروشد و پول میگیرد خرج میکند از برای منافع خود ملت؛ این فقرا را نجات میدهد، این اشخاصی که ضعفا هستند؛ اینهایی که الآن به واسطه شکست کشاورزی هجوم آوردند در این سرماهای زمستان به شهرها و مسکن ندارند، زیر چادرها- نه مثل این چادر که حالا اینجا درست کردید شما، خیر آن چادرهای بیچارگی که آنها درست کردهاند- در این سرمای زمستان زیر چادرها زندگی میکنند. در یک اتاقهای گلی که آنهایی که رفتند میدانند چه خبر است، در آنجا دارند زندگی میکنند. هیچ ندارند. آب ندارند، برق ندارند، اسفالت ندارند. در یک گودالهایی هستند که از این گودالها زنهای بیچاره باید کوزه را بردارند- از قراری که نوشتهاند- پلههای زیادی- حالا یادم نیست که صدتا پله نوشته بودند یا یک خرده کمتر اما زیاد بود- از اینها باید بیایند بالا و بروند به آن شیری که وصل کردهاند که آب هست توی خیابان، از آنجا کوزهشان را آب بکنند باز از این پلهها برگردند بروند به آن محلی که دارند؛ در این سرمای زمستان و این پلههای لغزنده. شما ببینید چه مصیبتی برای این ملت هست. این مصیبتها را میخواهند رفع بکنند؛ میخواهند مملکت یک مملکتی باشد که هر جوری هست فقرا به حالشان رسیدگی بشود. پس اینکه میگوید که دیگر نفت در غرب نمیرود، روی یک فرضْ درست است، روی یک فرضْ دروغ است.
ایستادگی ملت ایران در برابر امریکا و شوروی
مطلب دیگری که ایشان گفتهاند این است که اگر من بروم بیرق سرخ زده میشود! این مطلب هم صحیح نیست. این را هم مکرر ما گفتهایم و گفتهاند که یک مطلب صحیحی نیست این مطلب. اگر بنا بود که یک ملتی بود که اگر ایشان میرفت- حالا ایشان جلویشان را گرفته است که بیرق سرخ بالای سرشان زده نشود- اگر ایشان برود بیرق سرخ بالای سرشان میزدند، اگر ملت ما یک همچو ملتی بود، چطور در تمام سرتاسر ایران با مشت گره کرده مقابل امریکا و شوروی ایستاده و امریکا را شکست داد؟ امریکا از آن اول گفت که ما شاه را نگه میداریم، نخیر شاه باید باشد. حالا هم میگوید اما حالا یک قدری یواشتر میگوید! [خنده حضار] پیشتر با طمطراق میگفت که ما خیر، این را نگه میداریم؛ نخیر باید باشد ایشان؛ ثبات منطقه به واسطه اوست، اگر این نباشد ثبات ندارد منطقه! بعد فهمیدند که اصلًا ایشان که هست ثبات ندارد! برای اینکه الآن شما ملاحظه میکنید که در ایران این همه اختلافات و این همه هیاهو برای این است که این هست. اگر این برود، یعنی برود به طوری که سقوط بکند سلطنتش [ان شاء الله حضار] آن وقت است که خواهند دید که مملکت ثبات دارد. چرا مملکت ثبات ندارد؟ اگر میگویند که شوروی مثلًا مستقیماً دخالت میکند در ایران و لشکر سرخ میریزد ایران را میگیرد، این دروغ است. برای اینکه همچو کاری نمیتواند بکند از باب اینکه آن طرفش هم یک قلدری مثل خودش ایستاده است؛ اگر او این کار را بخواهد بکند جنگ میشود.
و الآن همه ابرقدرتها میدانند که اگر یک جنگ عمومی بشود، تمام بشر از بین میرود برای اینکه با این اسلحههایی که الآن هست دیگر این طور نیست که جنگْ جنگ منطقهای باشد، در یک قطری جنگ بکنند در یک قطر دیگری نباشد؛ همه منطقههای دنیا، همه بلاد دنیا از بین خواهد رفت. و هیچ عاقلی اقدام به همچو جنگی نخواهد کرد. ما اگر فرض هم بکنیم که یک لشکر اجنبی وارد بشود به مملکتمان، این هم باز همه تجربه کردند در تاریخ که اجنبی اگر بیاید ممکن است وارد بشود و زورش غلبه کند بر یک ملتی لکن نمیتواند بماند در آنجا. وقتی که آمد و وارد شد، هر فردی از آن را این ملت از بین میبرد، تمامش میکند؛ نمیتواند. و اجنبی هم نمیتواند مقابل هر فردی دوتا فرد بیاورد آنجا برای نگهداری. او میخواهد نفع ببرد، برای نگهداریاش نمیشود این طوری کند.
بنا بر این از این هیچ خوفی نیست که شوروی بیعقلی کند و حمله کند؛ اینها حرف مفت است که میزنند. این برای این است که امریکا را تحریک کند و حال آنکه امریکا میداند این حرفها را. او اگر میتوانست کاری بکند بدون تحریک میکرد، برای اینکه تو به نفع او بودی. بنا بر این، این حرف ایشان هم که اگر من بروم چه میشود ... معلوم میشود که شوروی از ترس ایشان است که وارد ایران نمیشود! اگر ایشان نباشد دیگر چه خواهد شد! [خنده حضار] این حرفها را همه ما میدانیم که صحیح نیست.
ادعای شاه در نداشتن مخالف
و اما مطلب سومش را که میگوید که اینها یک چند نفری هستند، عده معدودی هستند که با من مخالف هستند. این، دوتا کلام در اینجا گفته است: یکی اینکه مخالفین ایشان عده معدودی است لکن ملت من را میخواهد، ملت همه، من را میخواهند لکن یک چند نفر، یک عده کمی هستند! این یک مطلب ایشان است. مطلب دیگر این است که اینها هم که با من مخالفند من را درک نکردهاند و الّا مخالف نمیشوند! حالا ما هر دو مطلب را ببینیم که صحیح هست یا نه. اگر ملت عده معدودی بودند چطور آمدی توبه کردی! خوب ملت که با شما هستند، همه با شما هستند؛ یک عده معدودی، چند نفری، خوب این چند نفر را از بین میبردی، دیگر این توبه نداشت! چطور گفتی من در مقابل ملت ایستادهام و تعهد میکنم! ملتی که با تو موافق است، معنایش این است که شما کارهایت به قدری خوب بوده است که همه ملت با شما موافق است، این دیگر تعهد نمیخواهد؛ شما تعهدات را عمل کردی، کار خوب کردی برای مردم! اینکه میگوید که من تعهد میکنم، من اشتباهاتی کرده بودم و این اشتباهات را دیگر نمیکنم؛ من این اشتباهات را دیگر تکرار نمیکنم! اگر ملت همراه تو هست و یک عده معدودی [مخالف] هستند، خوب بیا بگو که ای ملت بیایید این عده معدود را که آمدهاند با من مخالفت دارند میکنند خودتان از بین ببرید. اگر ملت با شما موافق بودند، خوب همین کافی بود که شما پشت رادیو بگویید که ای ملت ایران که با من موافقید، ای ملت ایران که من به شما خدمت کردم و من به شما- عرض میکنم که- نفع رساندم، شما را میخواهم برسانم به مرتبه تمدن و به «دروازه تمدن»! این عده معدودی که آمدند اینها از اشرار هستند، شما بیایید اینها را از بین ببرید. اگر شما یک همچو چیزی بودید، خوب ملت قیام میکرد و این عده معدودی که شما میگویید از بین میبردند.
سراسر ایران در اعتصاب
خوب حالا ما سوال میکنیم که این بازارهایی که در ایران بسته شده، برای چی بسته شده؟ از ایشان سوال میکنیم؛ برای اینکه مبادا شما از بین بروید بسته شده؟! برای این است که مخالفت کنند با مخالفین شما، از این جهت بسته شده؟! این تظاهراتی که مردم میکنند و میگویند «مرگ بر شاه» مرادشان این است که مرگ بر- مثلًا- یک کس دیگری، و مرادشان از «شاه» شما نیستید؟! این هیاهویی که در ایران راه افتاده، الآن اعتصابْ سرتاسر ایران است، این سرتاسر ایران که اعتصاب است، بسیارش هم از دستگاههای خود دولت است و اعتصاب کردهاند، اینها با شما موافقند و چون موافقند اعتصاب کردهاند؟! چون با دولت شما موافقند اعتصاب کردهاند؟! صحیح است این حرف شما که عده معدودی هستند؟! خوب سابقاً هم میگفت که یک عدهای هستند که از آن طرف مرز آمدهاند! با شناسنامههای جعلی از آن طرف مرز آمدهاند در ایران و این طور شلوغیها را میکنند! این معنایش این است که تمام این بازار ایران- بازارهای ایران اشخاصی هستند که از آن طرف مرز آمدهاند و عده معدودی هم هستند! تمام ایران الآن قیام کرده است بر ضد تو، باز هم میگویی که عده معدودی! حالا هم که پایت را برداشتهای که یک قدری بروی جلوتر، میگویی که عده معدودی هستند اینها؟! همان حرفهای اول را میزنی؟! این حرف ایشان هم که تمام ....
چهره واقعی شاه
اما اینکه میگوید که این عده من را درک نکردهاند! این از یک جهت صحیح است، و یک جهاتی هم نه. اما از آن جهت که صحیح است این است که بشر تا در این دنیاست نمیتواند انسانْ مَلَکاتش را درک کند برای اینکه ملکات ظاهر نیست الّا بعضی از آن. ماها تا در این دنیا هستیم همه صورتها صورت انسانی و کارها هم یک کارهایی است که متعارف؛ لکن وقتی که این ورق برگشت و آن صفحه باطن انسان ظاهر شد، یَوْمَ تُبْلَی السَرائِر «4» آن سرائر «5» آدم، آن ملکاتی که انسان دارد، در یک محیطی که جای ظهور آن ملکات و سرائر است، و آن محیطْ محیط ملکوت است، محیطِ عالم غیب است، وقتی وارد شد به آنجا، آن وقت معلوم میشود چی هست. ما الآن نمیتوانیم ایشان را بشناسیم، آن ملکاتی که در باطن این هست. نه او را، هیچ کس را نمیتوانیم بشناسیم؛ چه آنهایی که در طرف خوبی ملکاتِ فاضله دارند و چه آنهایی که در طرف بدی ملکاتِ غیر فاضله و خبیثه دارند؛ اینها را در این عالم نمیشود. همه دارند توی این محیط راه میروند و همه دارند یَاکلُونَ و یَمْشُون. «6» همه در این محیط دارند زندگی میکنند؛ همه مثل هم دوتا گوش دارند و یک سر دارند و باقی چیزها. در اینجا هیچ کس نمیتواند تمام حقیقت یک آدم را بشناسد. و از این جهت که ایشان میگوید من را درک نکردهاند، صحیح میگوید. و ما نمیتوانیم شما را و پدر شما را بشناسیم و درک کنیم، برای اینکه حالا سرائرْ ظاهر نشده است.
عالم ملکوت و «یَوْمَ تُبْلَی السَّرائر»
آنهایی که اهل باطن هستند و مطالبِ زاید بر آن ادراکات صوریه ما را میگویند و از محیط وحی هم مطالبی ادراک کردهاند، آنها این طور میگویند که ملکاتی که انسان دارد و در اینجا ظاهر نیست، در آن صفحه بعدی، که صفحه ظهور سرائر است، به شکلهای مناسب در میآید؛ یعنی یک آدمی که حالا به صورت انسان هست، ممکن است که باطن این آدم، ملکات این آدم یک ملکاتی باشد که مثلًا ملکات بسیار بدی داشته باشد که این یک حیوان درنده است نه یک انسان- به حَسَب باطن ذات- به حَسَب باطن ذات یک حیوان درنده است؛ وقتی که از این عالم رفت آن صورت پیدا میشود. حالا این صورت هست، وقتی که جا را عوض کرد و ظاهر رفت عقب و باطن پیدا شد، این یک جانور درنده است یعنی صورتش هم جانور درنده میشود. حالا تا ببینیم با این جانورهای درنده کدام شبیه تر است. آیا پلنگ است این، به صورت پلنگ در میآید؛ آیا گرگ است این، به صورت گرگ در میآید؛ آیا بدتر از اینهاست، به صورت آن بدتر در میآید. و ممکن است که چون انسان با سایر حیوانات فرق دارد ... حیوانات یک حدودی دارد درندگیشان، تا یک حدودی. گرگ هم این طور است. گرگ حمله میکند یک حیوانی را میگیرد میخورد بعد استراحت میکند؛ دیگر همچو نیست که- الّا بعضی گرگها- همچو نیست که یک همچو مَلَکهای داشته باشد که هر جانوری را بدرد؛ محدود است. سایر حیوانات هم در جانب درندگی و سَبُعیت محدود هستند. انسان محدود نیست؛ یعنی انسان در طرف سعادت و در طرف فضیلت غیر محدود است. میرسد تا آنجایی که تمام صفاتش الهی میشود؛ یعنی نظر میکند نظرِ الهی؛ دستش را دراز میکند دست الهی وَ ما رَمَیْتَ اذْ رَمَیْتَ وَ لکنَّ الله رَمی «7» دست، دست خداست. تو انداختی (رَمَیْتَ) لکن ما رمیت- ان الله رمی. آنهایی که با تو بیعت کردند، انَّما یُبایِعوُنَ الله «8» انسان در طرف کمال به آنجا میرسد که «یَدُ الله» میشود، «عَیْنُ الله» میشود، «اذُنُ الله» میشود. در طرف کمال این طوری است، غیر محدود است. در طرف نقص هم، در طرف شقاوت هم غیر محدود است: اللهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ الَی النورِ؛ وَ الذینَ کفرُوا اوْلِیاوهُمُ الطاغُوتُ یُخرِجُونَهمْ مِنَ النّورِ الی الظُّلَماتِ «9» «الی الظلمات»- همه مراتب ظلمت نه «الی ظلمه»؛ همه مراتب ظلمات. در طرف آنجا که «نور» میگوید، برای اینکه نور وحدت دارد و کاملترین نورْ نور واحد است؛ در این طرف اقسام مختلفه است از ظلمت. اینها از طرف نور طرف ظلمت میروند؛ آنها تمام ظلمتها را پشت سر میگذارند و طرف نور میروند. تا اینجایش معلوم نیست. تا اینجا نه نورانیت آنها و مقام نورانیت آنها معلوم است، نه ظلمت اینها و مقام ظلمات اینها معلوم است. وقتی این ورق برگشت و آن طرف صفحه پیدا شد، آن وقت معلوم میشود. یک نفر آدم میبینید که ده تا مَلَکه داشته باشد به ده صورت پیدا میشود، یکی است اما هم جهت. حیوانیتِ شهوی او این قدر غلبه دارد که یک صورت حیوان شهوی مثل خنزیر؛ «10» هم صورت سبعیت او خیلی غلبه دارد- آن طوری که در حیوانات هست مثل پلنگ مثلًا- و هم صورت شیطنتش زیاد است، خدعه و فریبش زیاد است؛ این در آنجا وقتی که صفحه برگشت شیطانِ شیطان است. و در عین حال که صورت شیطانی دارد، صورت سبعیت هم دارد، آخرْ مرتبه سبعیت؛ صورت حیوان شهوی هم دارد، آخر مرتبه شهوانیت؛ این به این صورتهای مختلف در میآید. از این جهت ماها نه، او را درک نکردیم؛ ما خودمان هیچ کدام خودمان را هم درک نکردیم؛ دیگران [را] هم درک نکردیم. به این معنا [ست] که درک نکردیم شما را. آن وقتی که سرائر معلوم بشود و ورق برگردد، آن وقت، هم خودت، خودت را درک میکنی و هم مردم تو را. و ما هم همان طور هستیم که ما هم خودمان را باز درک نکردیم که چه هستیم؛ تا ببینیم ملکاتمان چه باشد. و به خدا پناه میبریم از ملکات فاسدهای که در ماها هست.
چهره دنیایی شاه و پدرش
و اما آنکه میگویی که درک نکردید، یعنی به آن معنایی که خودت میفهمی- اینکه من گفتم، خوب اهل فهمش نیستی- ما یک مقدار از کارهای شما را درک کردیم، یک مقدار هم از کارهای پدر شما را درک کردیم. امروز روز 17 دی است. من یادم است، شاید این آقا «11» هم یادشان باشد؛ هر کس سنش به سن ماهاست یادشان است که 17 دی چه شرارتی کرد این آدم؛ «12» چقدر به این ملت فشار آورد، چه اختناقی ایجاد کرد، چه محترماتی را هَتْک کرد، چقدر سقط جنین شد در 17 دی و این اطراف 17 دی، چقدر ماموران این و دژخیمان این به مردم تعدی کردند و به زنها تعدی کردند و زنها را از توی خانهها بیرون کشیدند. این مال پدر شما که من نمیتوانم شرحش را بدهم. آن کارهایی که او کرده است نمیشود شرحش را داد. این در آن عالم معلوم میشود، [در] این عالم نمیتوانیم ما بفهمیم؛ نمیتوانیم بفهمیم چه جانوری بود. و اما شما کارهایی که کردهاید، بیایید حساب بکنید ببینید که ما شما را درک نکردیم؟ شما چه کارهایی کردهاید که ملت نفهمیده آن کارها را؟!
جنایات پهلویها قابل شرح و بیان نیست
البته خیلی کارهای زیر پرده دارند اینها! این قدر از پولهایی که خارج شده است که صورتهایش را الآن- الآن که من آنجا بودم، قبلًا هم داده بودند، الآن هم باز فرستاده بودند- صورت شرکتهایی که با زورْ شرکت درست کردند، صورت پولهایی که در خارج فرستادند، اینها- اینهایی که شما میبینید یک مقداری است که واضح است؛ آن پولهایی که اینها در سِر بردند و ما اطلاع نداریم، آن خیانتهایی که به ما کردند و ما مطلع نیستیم، بعدها اگر مطلع شده باشند اهل تاریخ، در تاریخ ثبت و ضبط میشود. بعدها گفته خواهد شد مقدار خیانتی که ایشان به ملت ما کرده است و جنایاتی که کرده است. آن مقداری که کرده است. ما نمیدانیم. شما نمیدانید در باطن این حبسها چه گذشته است بر مومنین. به جوانهای ما در این حبسها و کمیتهها چه گذشته. نمیشود؛ اینها قابل شرح نیست، قابل بیان نیست. یکی دوتایش را میتوانند بگویند. پای فلان را اره کردند یا توی روغن گذاشتند داغ کردند؛ یا یکی را گذاشتند روی یک بخاری برقی و سرخش کردند. اینها بعض از آنهاست که به ماها رسیده است و به شماها رسیده، آنهایی که به ماها نرسیده اینها را باید از نصیریها استفسار کرد؛ باید از خود ایشان استفسار کرد که نه، ایشان میفرمایند که نه، دیگر در حبسها چیزی نیست! ایشان این طور میفرمایند: اصلًا آن حرفهایی که گفته میشود که در حبسها زجر هست، اینها نیست دیگر! بله آن چیزهایی که پیشتر بود که دستش را یک قدری این طور میکردند، نیست دیگر- ایشان این جور میگوید- حالا بله یک قدری چیزهای روانی هست، و الّا خیر، دیگر زجر و اینها نیست! اینها را از خودش باید پرسید. یعنی یک کسی سریره این را بتواند حالا بخواند، بخواند ببیند چی ثبت است در مغز این. آنهایی که مطلع شده است- اطلاع به او میدهند، آنهایی که مطلع شده- ثبت است الآن در مغز او؛ در روح او ثبت است؛ ملائکه الله نوشتهاند اینها را. اگر کسی سواد آن عالِم را داشته باشد، آن وقت میخواند که چه کارهایی این کرده، چه دستورهایی داده. و آنهایی که عمل کردند، بعدش اطلاع دادند که ما چه کردیم. میداند اینها را؛ بروز نمیدهد!
آثار خیانت و جنایت شاه
شما خیانتهایی که به این ملت کردید، شما یک ملتی را که در لفظ میگویید که من میخواهم به دروازه تمدن برسانم- دروازه بزرگ تمدن- یک ملتی را نیروی جوانیاش را هدر دادید، شما بیایید از این جوانهای ما که در خارج هستند و فرستادید در خارج برای- نمیدانم- نیروی اتمی و بساط، بیایید بپرسید از اینکه اینها چه میکنند اینجا. خودشان هستند. حالا میآیند پیش من، که اینها در اینجا چه میکنند. شما جوانهای ما را نمیگذارید که یک درجه بالا بروند. دانشگاه ما را نگه داشتهاید در سطح پایین، نمیگذارید دانشگاه استقلال پیدا کند؛ نمیگذارید اساتید دانشگاه به کار خودشان ادامه بدهند. فرهنگ ما را شما عقب افتاده قرار دادید؛ فرهنگ استعماری، یعنی فرهنگ دستوری. شما این فرهنگ ما، که الآن ما فاقد هستیم، الآن اگر چنانچه ایشان هم بروند و این حکومت هم از بین برود، یک مملکت آشفته به هم ریخته فاسد ... اقتصادش از دست رفته، فرهنگش از بین رفته، نظامش فاسد است. یک همچو مملکتی را به ارث میگذارند اینها. ما وارث یک مملکت آشفته هستیم. سالهای طولانی لازم است تا به برکت جوانهای ما، تحصیلکردههای ما، قشرهای بیدار مملکت ما و ملت ما، که در انزوا هستند یا در حبسها هستند، یک چندین سال ما لازم داریم تا این ایران را برسانیم به آن حدی که قبل از سی و چند سال پیش از اینکه ایشان سلطنت کرده. چقدر وقت لازم است تا این کشاورزی را به حال اول برگردانند، چه [قدر] وقت لازم است که این فرهنگ ما یک فرهنگ بشود، اقتصاد ما یک اقتصاد بشود. شما را درک نکردیم! بله خوب ما این طوری از شما درک کردیم؛ اگر شما جور دیگر هستید بفرمایید. پس چرا میگویی اشتباه کردم! اگر جور دیگر عمل کردید چرا میگویید اشتباه کردم! بگویید من کارم صحیح بوده است شما اشتباه کردید؛ این چند نفر اشتباه کردند! ملت هم که با من هست، کارهای من هم که درست بوده، همهاش صحیح بوده، این چند نفری که از آن طرف مرز آمدند اینجا اینها اشتباه کردند! خوب بود این را بگویید و بروید. چرا اینها را نمیگویید؟ چرا میگویید که اگر من بروم چه خواهد شد و چه خواهد شد و چه خواهد شد، و اینها مرا ادراک نکردند، چند نفری هستند که اگر اینها ادراک کرده بودند با من موافق بودند! اگر اینها شما را ادراک کرده بودند، آن وقت میدیدی چطور میشد! حالایی که ادراک نکردهاند و نکردیم، این طور با شما مخالفیم. اگر ما باطن ذات شما را ادراک بکنیم، هر انسانی اگر ادراک بکند باطن ذات تو را، با تو مخالفت خواهد کرد.
حالا هم که راه افتاده است بیرون، از قراری که گفته میشود چند تا- به اصطلاح آن آقا که میگفت- «قصاب» را گذاشته برای اینکه مردم را بکشد. خودش میخواهد فرار کند برود کنار و یک عدهای را گذاشته، گمارده به اینکه باز قتل عام کنند مردم را! باز این گرفتاری را ما داریم. ما کراراً گفتیم این حکومت تا سلطنت هست حکومتِ باطل است، برای اینکه مردم رای دادند به اینکه سلطنتْ سلطنت غیر قانونی است. مردم گفتند نمیخواهیم سلطنت را. همه مردم گفتند. اگر میخواهند، اگر میگویند همه نگفتند، یکی را پیدا کنند- غیر آنهایی که در دستگاه خودت هستند و پول میگیرند- بروند بازار، دور بازار برگردند بگویند آقا شما کدام یکیتان این رژیم را میخواهد، اگر یکی را پیدا کردی؟! همه بازارهای ایران به اختیار شما، همه دهقانها به اختیار شما. هر چه رفتید به دهقانها گفتید که خیر این آخوندها اگر بیایند روی کار شما دیگر کارتان زار است، از شما گوش نکردند برای اینکه آخوندها کار اینها را زار نمیخواهند بکنند؛ آخوندها میخواهند اینها را از این نکبت بیرون بیاورند، از اینکه گول خوردند بیچارهها، از این نکبت بیرون بیاورند. و من کراراً گفتهام این معنا را که اگر چنانچه اختیار دست ما بیاید این طور نیست که ما اینهایی که ده تا دِه، صدتا دِه داشتهاند، دِههایشان را برگردانیم. اینها حساب دارند، اینها سالهای طولانی حساب باید پس بدهند. اینها میآیند به این کشاورزها، دهقانها به اصطلاح خودشان میروند تبلیغات میکنند که اگر چنانچه چه بشود، چه بشود. آنها شما را شناختهاند! تا حالا چه کردید برای آنها؟ تا حالا اینها را به بدبختی انداختید. چرا آمدند اطراف تهران توی این زاغهها زندگی میکنند؟ ما میخواهیم اینها را دستشان را از این زاغهها بگیریم بیرون بیاوریم؛ ما میخواهیم این انگلی که ایران دارد، که انگلِ غیر است، بسته به غیر است، از این بستگی بیرونش بیاوریم. ما حرفمان ابهامی ندارد.
نیاز به ارتش در حکومت اسلامی
تبلیغاتْ حالا هم میکنند به اینکه اگر یک حکومت اسلامی پیش بیاید چه خواهد شد، اگر پیش بیاید چه خواهد شد. یا خیر پیش نظامیها میروند تبلیغ میکنند که همه نظام را به هم میزنند! ما نظامْ لازم داریم، چطور همه نظام را به هم بزنند؟! چطور ارتش را به هم میزنند؟! ما چند تا دزدش را کنار میگذاریم، باقیاش را قبول داریم. صاحب منصبها این را بدانند، ما صاحب منصب پاک را قبول داریم، نجسها بروند؛ آنهایی که مال ملت را خوردهاند، آنهایی که در بانکهای خارجی مال ملت را انباشتهاند، اینها بروند سراغ کارشان. بروند، نه اینکه یعنی گم شوند، نه اینکه بروند یعنی پا شوند بردارند و بروند؛ باید ازشان گرفت اینها را. من اگر دستم میرسید نمیگذاشتم این مردکه برود. باید بایستد حساب پس بدهد. داری کجا میروی؟ پولها را برداشتید رفتید.
ما ارتش لازم داریم، احترام به ارتش میگذاریم. ما طبقه جوان ارتش را، صاحب منصبان جوان ارتش را برایشان احترام قائل هستیم. در طبقه بالاتر هم اگر چنانچه یک صاحب منصب یا چند صاحب منصب صحیح پیدا شد، آنها هم محترم هستند. ما آنهایی که دزدی کردند با آنها مخالفیم. در قشرهای دولتی، ما به همه قشرهای دولتی احترام قائل هستیم؛ اگر در بین آنها یکی دو تا پیدا شد که فاسدند، فاسدها باید بروند، تصفیه باید بشود؛ و الّا مملکت نظام لازم دارد، مملکت اداره لازم دارد، وزارتخانه لازم دارد، همه اینها را لازم دارد، اما نه این طوری که حالا دارند درست میکنند.
غیر قانونی بودن مبانی رژیم شاه
الآن ما با این دولت «13» مخالفیم برای اینکه این دولتْ غیر قانونی است چون شاه معرفی کرده است و غیر قانونی است؛ و مجلسین معرفی کردهاند یا میکنند، و هر دوتایشان غیر قانونی هستند. مجلسْ مجلسِ ملت نیست؛ مجلسْ مجلس شاه است یا مجلس امریکاست. ما این دولت را دولت خائن میدانیم، برای اینکه خیانت، بالاترْ خیانت این است که مجلس را فاسد بداند و مع ذلک از او رای اعتماد بگیرد! این خیانت به ملت است. رای اعتمادْ ایشان میگیرد از کسی که ملت هیچ اطلاع ندارد از وکالت اینها- این را دیگر هیچ کس نمیتواند انکار کند- و امر به تشکیل کابینه را از کسی میگیرد که ملت یک سال است داد میزند که مرگ بر این آدم و دارد با قلدری با مردم رفتار میکند. یک همچو دولتی دولت باطل است. و هر کس و هر مقامْ ادنی موافقتی با این دولت بکند، خائن است بر ملت ما و به حَسَب حکم الهی هم فاسق؛ و کارِ حرام کرده، هر کس میخواهد باشد. و شما آقایانی که در خارج هستید این مطلب را باید برسانید به همه جا که ما ملت ایران همه این را دارند میگویند، من نمیگویم این را؛ شما هم جزء ملت هستید، شما هم همه این معنا را قبول دارید که ما یک همچو حکومت تحمیلی که شاه آورده، و این هم میخواهد شاه را نگه دارد و تصریح میکند که شاه باید برگردد به ایران، یک همچو حکومت خائن به ملت ماست و باید برود [حضار: صحیح است]
ان شاء الله همه موفق باشید ...