[پیشگاه زعیم عالیقدر و مرجع المراجع حضرت آیت الله العظمی خمینی- متع الله المسلمین بطول بقائه
با کمال خضوع؛ بچههای طیور وقتی که موقع پریدنشان میرسد با آن انس زیادی که به مادر خویش دارند باید گرفتار جدایی شوند تا طیران را یاد گرفته طبق ناموس تکامل طبیعی موجودات ضمن استقلال خود به تکامل برسند، زمین میخورند و برمیخیزند، میپرند و وامیمانند تا به هدف نزدیک شوند. این قانون- تکامل در ضمن انفصال- کانّه همگانی بوده از جمادات گرفته تا اعلا مرتبه وجودات (مادی) استمرار دارد، هیچ میوهای یک شبه نمیرسد و هیچ غورهای به بامدادی شیرین نمیگردد، در طرز تکوین گوگرد و جیوه- اساس فلزات چکش خور- میگویند مواد بُخاری و دُخانی قعر زمین در کرّ لیالی و ایام و تعاقب حرارت و برودت باید آن قدر انفصال و انوصال پیدا کنند تا گوگرد و جیوهای تشکیل دهند تا فلزاتی درست شوند که زیر چکش آهنگر هم دست از قدرت خود بر ندارند. اکمل موجودات وجود نوری نبی اکرم هم باید گرفتار فراق وحی شود تا بسوزد و بگدازد به حدی که از مبدا اول تسکینی محبتآمیز رسد: ما وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَ ما قَلی ... وَ لَسَوْفَ یُعْطیکَ رَبُّکَ فَتَرْضی «1» و تکامل یابد ...
آری زعمای روحانی ملت، قیم و ولیّ ملتند باید ملت آن قدر انوصال و انفصال بیند تا خود کامل شود و بالاستقلال بتواند اجتماع، مدینهای فاضله شود، تا شاگردان مکتب این زعما پخته شوند و برای ورود در اجتماع- در طی سنین طولانی- آماده شوند، و تا کامل خود را قوی کنند، و تا خود زعیم نیز یوسف وار چاهی را هم ببیند، تا حلیه وَ کَذلِکَ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فیِ الارْضِ «2» پوشد. ما نمیدانیم شاید مصالح تکوینی الهی زیاد باشد. آری افرادی که تا آخر تحت نظر پدران خودند عملشان تکامل پیدا نمیکند و باید کرّ و فرّی باشد، معاملاتی اختیاری انجام گیرد تا پخته شوند. این بنده ناچیز باید بسیار اعتذار جوید که ذهن رجلی الهی و عالمی ربانی را این قدر معطل کند اما چه کند اینها که سوز و گدازهای دوران انفصال اوست، با «او» در میان میگذارد باشد که تخفیف یابد، این بنده میدانم که رسم صحبت با مرجعی عالیقدر- و به زعم خود مرجع المراجع- این نیست، لیکن به زعم خود روایاتی به او جرات چنین جسارت داده است!! روایاتی که مرجعیت را علاوه بر یک حکومت اجتماعی یک اثر تکوینی الهی قرار داده و محرومیت عدهای را از این منصب با لسان لا یُصیب امرنا الخ- علی الظاهر المظنون فی بعض روایات ابی الجهد- بیان میکند که در نتیجه یکی از شئون آن محبت و وُدّی خواهد بود که در کریمه الَّذینَ آمَنُوا وَ عملوا الصالحات سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمن وُدّاً «3» بیان شده است، این منقولات که ظواهر کار را کنار زده پای محبت و ودّ و صفا و قداست و اجمالًا پای روح را به میان میکشد او را بهتر جری ساخته که پرده برداشته، مکنونات قلبی خود را بیان کند:
آری سالی چند است که باغبان قلوب بذری پاکیزه و مرغوب در زمین دلم کاشته و عوامل حیات را بر پرورشش گماشته و مواد لازم را از مجاری مخصوص مقرر داشته است. اشعهای روانبخش و ملکوتی از چشمانی پر فروغ و جذاب بر آن تابیده و آبی بس گوارا و صافی از چشمه قدس بر آن جاری ساخته، و شوقی کامل و شوری بالغ در درون به ودیعت نهاده و مطالبی علمی دقیق و عمیق و مبانی پخته در جلسات درس برای رزق الهی عقل مقرر داشته و نسیمی لطیف از سَمت امید به سوی آن رانده و علی رغم شتاب طبیعی انسان با تدبیری متین و حوصله تام اندک اندک آن بذر را مستعد نموده آن گاه که استعداد جهش بیشتری پیدا کرده «جریانی» پیشامد کرد و به جدایی مبتلایش ساخت! از این نموّ و تکامل روزافزونی در آن پدید آمده و در اندک مدتی با سرعتی عجیب خود را به صورت نهالی برومند در آورده و ریشههای نیرومند خود را در اعماق دل دوانید ...
افسوس! که باد سوزان هجران امان نداد میوههایش برسد و بیرحمانه برگهای شاداب آن را پژمرده ساخت و شعله شادی در دیدهام خاموش و نهال امید در دلم پژمرده شد ... اما از کجا که این سوز و گداز هم از تدابیر حکیمانه او نباشد تا تلمیذ تکامل یابد ... ولیای هجر سوزان اندکی نرمتر! وای آتش جدایی اندکی آرامتر! که این دل افسرده را تحمل این همه رنج نباشد ...
ای خدایی که دل از توست، مهر از توست، هستی از توست، دل ما را از محبت خود و دوستانت پر کن، الهی، قدمی ده که به سوی تو آییم و راهی نمای که به تو رسیم
اکنون که راز بدین جا میرسد و حرارت دل تسکین مییابد باز عقل هی میزند که این صحبتها رسم ادب نیست! آری همیشه این بنده چنین بودم و خجالت مانع تماسهای کم میشده آن وقت متمرکز میشده و به صورت شقشقهای سرزده میشده و یا عنوان پررویی به خود میگرفته و یا متلون المزاج میکرده است. ولی باز در نظر میآید عنوانی که در کتاب قضا عنوان شده که بر لایق قضاوت واجب است خود را به حضور حاکم معرفی نماید و عقل استحسانی میگوید: ارادتمند تام و مقلد کامل هم باید خود را در مقام امتثال و حضور انجام اوامر مولوی به معرض تعرفه در آورد، ولی اینها همه بهانه است
اینجا از محضر آن پدر روحانی تقاضا دارد که در صورت امکان جواب مسائل ذیل را مرحمت فرمایند که مورد لزوم است. 3 رمضان 83- قم، مدرسه خان، محمد علی گرامی قمی]
بسمه تعالی
عواطف برادران ایمانی و خصوصاً مخصوصین آنها بار گرانی است که به دوش من بسیار سنگینی میکند، باشد که خداوند متعال مقدر فرموده باشد که با عواطف غیبیه خود به صورت حاضر از آن سنگینی کاهش دهد. رحمتهایی که در ظاهر، نقمت بروز میکند از رحمتهای ظاهره شاید لطیفتر و به عواطف نزدیکتر باشد. از خداوند تعالی توفیق علم و عمل صالح برای همه خواستار است.
تهران
پاسخ نامه و تشکر از عواطف مردم
گرامی قمی، محمد علی
جلد ۱ صحیفه امام خمینی (ره)، از صفحه ۲۵۷ تا صفحه ۲۵۹
«۱»- سوره ضحی، آیه ۳ و ۵:« که خدای تو هیچگاه ترا ترک نگفته و بر تو خشم ننموده است ... و پروردگار تو به زودی به تو چندان عطا کند که تو راضی شوی».«۲»- سوره یوسف، آیه ۵۶:« و این چنین یوسف را در زمین منزلت دادیم».«۳»- سوره مریم، آیه ۹۶:« همانا آنان که به خدا ایمان آوردند و نیکوکار شدند خدای رحمان آنها را محبوب میگرداند».
امام خمینی (ره)؛ 29 دی 1342