بسم الله الرحمن الرحیم
بیگانگی نظام شاهی از ملت
اگر یک کشور بخواهد یک کشور سالمی باشد، باید بین دستگاه حاکمه با ملت تفاهم باشد و مع الاسف در رژیمهای شاهنشاهی، و بخصوص در رژیم اخیر، آن معنا عکس بود. یعنی دستگاه حاکمه، همه دستگاه حاکمه، در یک قطب واقع شده بود، و ملت هم در یک قطب. آن دستگاه حاکمه کوشش میکرد که با ارعاب و با فشار و با آزار و شکنجه و حبس و امثال اینها با ملت رفتار کند. و ملت هم اگر زور نداشت کوشش میکرد که مالیات نپردازد؛ از زیر بار همه چیز در برود؛ هر چه بتواند کارشکنی کند برای دولت، و از این جهت هی شکاف بین مردم و دولت حاصل میشد و دولت هم هیچ پشتیبان نداشت و دستگاه حاکمه یک امر به خیال خودش مستقلی بود که هیچ ارتباطی با ملت نداشت. ملت هم به آن هیچ اعتماد نداشت، آن را دشمن خودش میدانست. ارتش وقتی میآمد توی مردم، مثل اینکه دشمن آمده است، همه جمعیت از آن فرار میکردند و پشت میکردند به آن و پاسبان وقتی که میآمد در بین مردم، مردم از او فرار میکردند؛ تنفر داشتند. و اینها اسباب این شد که نتواند حکومت باقی بماند، و با پایگاه نداشتن در پیش ملت ناچار باید کنار برود و رفت. این باید یک عبرتی باشد برای دولتها.
رژیم اسلامی، رژیمی مردمی
در رژیم اسلامی شاید در راس برنامه همین تفاهم ما بین دولت و ملت باشد. یعنی نه دولت خودش را جدا میداند و بخواهد تحمیل بکند و مردم را تهدید بکند، ارعاب بکند، اذیت بکند؛ و نه مردم در صدد این بودند که دولت را تضعیف بکنند یا فرار بکنند از مقررات دولتی. اسلام وضعش از اول این طور بوده است که آن حاکمش که راس بوده است، در زندگی، در معاشرت، در اینها، با مردم یا پایینتر بوده است، یا همان جور ....
سیره حضرت علی در حکومت
بهترین حاکمی که در اسلام بعد از رسول الله پیدا شد حضرت امیر- سلام الله علیه- بود و مع الاسف حکومت کوتاهی داشت و ما وقتی که سیره ایشان را در عمل از تاریخ اخذ بکنیم و فرمایشات ایشان را در خطبهها، در نامهها، اخذ بکنیم، و رفتار ایشان را با رعیت و همین طور رفتار رعیت با او، رفتار استاندارهایی که میفرستادند در اطراف. یک مملکت بسیار بزرگ بود دیگر. حجاز و مصر و ایران و عراق و سوریه و یک مقدار از اروپا، و آنها همه تحت سیطره بودند. و وقتی که میفرستادند، سفارشهایی که میکردند نسبت به اینکه چه جور باید رفتار بکنید؛ و چه جور هم رفتار میکردند آنها؛ و مردم با آنها چه وضعی داشتند؛ اینها همه در تاریخ هست. زندگی خود امیر المومنین که معروف است همه میدانند. یک آدم متعارف نمیتواند آن طور زندگی کند. حتی اشکال کرده بودند که خوب، شما اگر زندگیات این است، پس چرا همچو قوی هستید؟ در یک جایی میفرمایند که این درختهایی که در بیابان پیدا میشود هم چوبش محکمتر است، هم آتشش قویتر است، برای اینکه آب کم خوردند. این طور نیست که هر کس زیاد خورد و چرب خورد و شیرین خورد، این یک آدم قویای بشود. بلکه شاید بسیاری از این غذاهای، خصوصاً این غذاهای غیر عادی، برای انسان، شاید سستی و ضعف و اینها هم میآورد. در هر صورت در زندگیاش وقتی که انسان میبیند، میبیند که یک پوستی بوده است- این طور نقل میکنند- که شبها این پوست را میانداختند و خودشان با حضرت فاطمه- سلام الله علیها- رویش میخوابیدند. و روزها همین پوست را علوفه رویش میریختند برای شترشان. و در خوراک هم کسی نمیتوانست آن طور زندگی بکند، هیچ کس. همچو زندگی و خودشان هم میفرمایند شماها نمیتوانید؛ لکن در تقوا و در ورع با من اجتهاد کنید؛ با من موافقت کنید. وضع حکومت این طوری بود و این طور خاضع در مقابل قانون. رئیس یک ملت، که توسعه ریاستش این قدر زیاد بود و قدرت ارتشش آن طور، آن طور خاضع در مقابل قانون که وقتی قاضیای که خودش نصب کرده او را دعوت میکند، که یک کسی ادعایی داشته یا ایشان ادعا داشتند که راجع به یک زرهی، یهودی هم بوده آن طرف، وقتی که- به حسب نقل- قاضی ایشان را احضار میکند، همان قاضی که خودش نصب کرده، تشریف میبرند. وقتی قاضی میگوید یا ابا الحسن، میگوید نه. باید من و او را علی السواء حساب بکنی. قاضی باید نظرش به هر دو علی السواء باشد و به من با کنیه که یک احترام است اسم نبر. یا علی بگو. و وقتی هم که قاضی رسیدگی میکند و حکم بر ضد حضرت امیر میدهد، حق میدهد. منتها یهودی میآید ایمان میآورد، اسلام میآورد. میبیند که اسلام این است. وضع معاشرتشان با مردم، وضع زندگیشان، وضع عدالتشان، رسیدگیشان به فقرایشان معروف است. [در] تاریخ هم هست که خانههایی بوده است که مطلع نبودند که کی میآید برایشان چیز میآورد. ایشان میبردند. از یک جایی میرفتند، بچهها گریه میکردند. ایشان وارد شده بود به آنها غذا داد و تلطف کرد و اینها. بعدش شروع کردند یک صدای مثل صدای شتر که بچهها را بخندانند! گفتند من وقتی آمدم این بچهها گریه میکردند. دلم میخواهد حالا که میروم بخندند بچهها. این یک حاکمی است که توسعه حکومتش از حجاز تا مصر، تا ایران تا آفریقا، تا همه اینها، بوده است. خوب، البته هر کس که نمیتواند؛ هیچ کس نمیتواند.
عبرتگیری از سرنوشت رژیمهای ضد مردمی
لکن حکومتها خودشان را جدا ندانند از مردم. روسا این طور نباشد که بروند هر کس در هر جایی یک ریاستی داشت بخواهد اعمال قدرت بکند؛ اعمال ریاست بکند؛ مردم را پایینتر بداند؛ با مردم رفتاری بکند که رفتار یک مثلًا زورمند خیلی کذا است با دیگران.
اسباب این میشود که مردم از آن جدا بشوند؛ مردم مالیات ندهند، فرار کنند از مالیات. دو دفتر داشته باشند! الآن کراراً از من سوال شده است که ما در زمان طاغوت دو تا دفتر داشتیم- خوب حالا آنی که به ما گفتند، دو تا دفتر- یک دفتر بود که به دسترس مامورین میگذاشتیم. این غیر آن بود که ما داشتیم. حالا چه بکنیم؟ ما گفتیم نه، حالا دیگر شما از خودتان میدانید دیگر. اینها برای این است که از آن طرف زور و ارعاب و فشار؛ از آن طرف هم ملت نمیتواند این قدر بپذیرد، از این جهت، آن هم هر قدر بتواند تخلف میکند، بتواند علناً تخلف میکند، چنانکه اخیراً کرد. اگر نتواند- این طورند خوب- در خفا تخلف میکند. هر چه بتواند از مال دولت برمیدارد. این باید یک سرمشقی باشد برای دولتها، برای ادارات، برای همه جا، که مردم را از خودشان جدا نکنند. مردم از خودشان بدانند. مردم هم آنها را از خود بدانند. اینها را هم مردم از خود بدانند. اگر یک همچو تفاهمی بین دولت و ملت پیدا شد، این دولت متکی به ملت است و سقوط ندارد؛ این دیگر قابل سقوط نیست.
همگامی ملت و دولت
من امیدوارم که بشود ان شاء الله. یک صبغه اسلامی پیدا بکند. یک شبیهی؛ یک قدری شباهت به حکومت اسلام باشد. و اگر باشد- امیدواریم که بشود همهاش، اما هر چه بتوانیم، اگر بشود، یک مملکت آرامی که هیچ کس به این فکر نیست که به دیگری تعدی بکند. نه دولت به ملت؛ نه ملت به دولت. و مردم هم از روی رضا و رغبت مالیاتی که برای حفظ خودشان است، برای حفظ سرحدات خودشان است، برای خودشان با رضا و رغبت میدهند.- هر کسی- فرض کنید که یک کسی گوسفند دارد، ده هزار گوسفند دارد، اگر یک نفر بیاید بگوید من اینها را حفاظت میکنم، خوب، بداند این امین است و حفظ میکند، این از روی رضا و رغبت به او اجرت میدهد، چیز میدهد که حفظش کند. یک کسی که خودش نمیتواند حفظ کند، آن اشخاصی که بیایند بگویند ما حفظش میکنیم، خودش از روی رضا و رغبت به او پول میدهد.
خوب، یک مملکتی است که مردم که نمیتوانند این مملکت را اداره بکنند و حالا که نمیتوانند اداره کنند، خوب یک طایفهای باید اداره کنند؛ سرحداتش را حفظ کنند؛ جهات دیگرش درست بشود. خوب، یک همچنین مملکتی مملکت خود مردم است، و دولت میخواهد حفاظت کند آن را، انتظامات را ایجاد کند، شهرداری میخواهد شهر را آباد کند، دولت میخواهد راهها را درست بکند، و این چیزی است که مال خود مردم است و به دسترس خود مردم، برای خود مردم دارد انجام میدهد، وقتی این طور شد، خود مردم با رضا و رغبت- دیگر دو دفتر هم درست نمیکنند!- میدهند برای اصلاح امورشان. و اگر یک دغل هم پیدا بشود، آن وقت کم میشود. این طور نیست که همه باشند. کم میشود.
سیستم مالیاتی اسلام
و اگر یک روزی هم ان شاء الله توانستیم و توانستید که همان مالیات اسلامی را بگیریم، و آن هم کم رقمی نیست، البته زکات خیلی نیست، اما به اندازه فقرا هست که دیگر فقیر را نمیگذارد وجود پیدا کند، اما خمس یک مالیات بسیار هنگفتی است که این مالیات بسیار هنگفت برای همه چیز است، یعنی سیستمش طوری است که این طور نیست که خیال بشود برای فقرا است، خمس تمام عایدی تمام یک مملکت در هر سال، یک قلم بسیار درشت است و این میتواند اداره بکند؛ اگر ان شاء الله توانستید، توانستیم، همین سیستم اسلامی را، که دیگر در مالیاتها هم هیچ احتیاج به اینکه یک چیز دیگری زاید بر آن باشد نداشته باشیم، همین خمسِ تمام اموال، یعنی درآمدها، و بسیار عادلانه است، برای اینکه این بقال سر محله به اندازه خودش مالیات میدهد، آن آدمی هم که صاحب کارخانههای کذاست، آن هم به اندازه خودش مالیات میدهد، این یک طور سیستمی است که یکجور با عدالت رفتار شده و اگر چنانچه ان شاء الله هم بشود، دیگر هیچ احتیاجی به اینکه مردم زاید بر آن چیزی بدهند هم ندارد و البته حالا که باز آن ترتیب نشده است و امید است که بشود، و اگر بشود هم، یک درآمد بسیار سرشاری است کهشاید همه چیز ما را اداره بکند؛ و ان شاء الله مملکت صحیح و سالم بشود و خودتان ادارهاش بکنید.
بیدادگری مامورین دولت طاغوت
مقصود عرضم این است که حتی روسای مالیه- وقتی که در آن وقت که من بچه بودم و در آن طرفها بودم- رئیس مالیهاش هم حرّاص بود نسبت به مردم آنها را چه میکرد، و از ژاندارمری مثلًا چه میکرد، از مردم به زور چیز میگرفت. به زور! نه اینکه همان مالیات را؛ مالیات و «قُلُق»، «2» به اصطلاح آن وقت. که مالیات میگرفت؛ و مامور هم «قُلُّق» میخواهد. و آنجا هم باید برود، وقتی که وارد میشود باید آن کسی که به او وارد شد، کدخدای ده، چه بکند برایش؛ و چی برایش بیاورد. چه مصیبتهایی مردم داشتند از دست همین کسانی که به عنوان ماموریت چه، مامور مالیه بود؛ چه، مامور حکومت بود؛ هر چی بود. مامورین هم وقتی میرفتند مردم را عذاب میکردند و آن طور نبود که حضرت امیر دستور میدهد که بروید صدا کنید آن آدمهایی که هستند، برای زکات صدا کنید، بگویید که- به حسب روایت- که زکاتتان را دادهاید یا ندادهاید؟ اگر گفتند دادهایم، برگردید بیایید. و آنها هم تخلف نمیکردند. وقتی یک حکومت آن طور شد و مردم در مقابل خدا مسئول شدند و خداوند را شاهد دیدند، آنها هم تخلف نمیکردند و آنها هم مالیاتی را که باید بدهند میدادند؛ زکات را میدادند؛ خمس را میدادند.
جایگاه مقامات دولتی در اسلام
در هر صورت، عمده این است که همه ماها بدانیم که مسئول هستیم پیش خدای تبارک و تعالی. و همه بدانیم که عقل هم اقتضا میکند به همان طوری که اسلام دستور داده با مردم رفتار بشود. حکومتها همان طور رفتار بکنند. وقتی که در صدر اسلام مامورین را میفرستادند، همان که سردار بود، همان که استاندار بود، امام جماعت هم بود؛ یعنی این قدر مورد اعتماد مردم بود و مردم او را به عدالت میشناختند که به او اقتدا میکردند و با او نماز میخواندند. و همان هم جنگ میرفت و مردم هم به او اعتنا میکردند. اگر یک همچو چیزی بشود و ما بتوانیم که یک دستگاه دولتیای که دولت اسلامی باشد، با مردم باشد. شما الآن الحمد للَّه تا یک حدودی پیش رفته است این.
نیروهای نظامی و انتظامی، در کنار مردم
میدانید که ارتش همچو با مردم دور بود که در یک جمعیتی ارتش وارد نمیشد. برای اینکه اگر میآمد تا آن میآمد، مثل اینکه لشکر مغول حمله کرده مردم میرفتند کنار! و اگر مردم میخواستند بیایند توی اینها، با سرنیزه کنارشان میکردند. این جور بود وضع. حالا ما اینجا خیر، هر چند روز یک دفعه یک عدهای از ارتش میآیند؛ یک عدهای از ژاندارمری میآیند؛ یک عده مردم دیگر؛ همه مردم مخلوط به هم، داخل در هم؛ و همه با هم مخلوط، و همه با هم یکصدا و همه اظهار اسلام؛ اظهار اطاعت به احکام اسلام میکنند. و این چقدر خوب است. من به آنان میگفتم که شما حالا برایتان بهتر است که با دل راحت اینجا نشستهاید و نمیترسید که کسی شما را اذیت کند و مردم هم نمیترسند که شما اذیتشان کنید، حالا وجدان شما راحتتر است، یا آن وقتی که میریختید و با سرنیزه مردم را [اذیت میکردید] خود آن آدمی هم که سرنیزه میکشد ناراحت همین طور وجدانش ناراحت است. نمیشود انسان این طور باشد. بله، ممکن است یکوقت یک کسی این قدر جنایت بکند که عادی بشود برایش؛ لکن مردم عادی نمیتوانند. این ارعابی که اینها ایجاد میکردند برای این بود که از ملت میترسیدند. اصلًا اساس ارعاب مردم و ترساندن مردم و- عرض بکنم که- دور کردن مردم را از خودشان، اساس این بوده است که اینها از بس که به مردم تعدی کردهاند از مردم میترسند. حالا که از مردم میترسند چه بکنند که مامون باشند؟ ایجاد رعب میکردند؛ میریختند- فرض بفرمایید، که- توی مردم یک بساطی درست میکردند که مردم از آنها بترسند؛ این مردم از آنان بترسند. برای حفظ خودشان بود. خودشان به مردم بد کرده بودند، حالا این طور میکردند که بترسند. این شاه سابق جرات نمیکرد بیاید توی مردم هیچ امکان نداشت برایش که بیاید با مردم بنشیند. با دوگل «3» بود که آمده بود اینجا. رفته بودند نزدیکیهای بازار، و با آن همه حفاظتها و اینها. دوگل پیاده شده بود رفته بود توی جمعیت. برای اینکه او نمیترسید از جمعیت ایران. شاید در جمعیت خودش هم آنجا نمیترسید.
حکومتهای مردمی و دستاورد آن
وقتی که این طور باشد که بتواند یک سلطان مملکت، فرض کنید یا یک نخست وزیر مملکت، بتواند برود توی مردم، با مردم باشد، صحبت کند، حرف بزند، چه بکند، وقتی این طور باشد، خوب، اساس به احترام صدرنشینیاش و حکومتیاش باز هست، با اضافه اینکه مردم پشتیبان او هستند، مردم او را چون پاسبان خودشان میدانند، پشتیبانشان هستند. اما وقتی که بگویند پاسبان عقرب است و میزند آدم را، به اسم پاسبانی اخاذی میکند، مردم را میچاپد، خوب، این دیگر معلوم است که مردم با او بدبین میشوند. اگر دیدند که روسای مالیه، مثلًا، اینها یک قدری مالیات میگیرند یک قدری هم زیادتر از مالیات برای خودشان، یک قدری هم مامورشان میرود چه میکند، مردم حتی الامکان مالیات نمیدهند؛ حتی الامکان بتوانند از زیر بارش فرار میکنند. اما وقتی دیدند آنکه آمده است برای حفظ خودشان و برای حفظ مملکتشان برای حفظ داراییشان، برای حفظ جانشان اینها دارند زحمت میکشند، خوب، قهراً آدم وقتی دید یک کسی به او محبت میکند، به او محبت میکند؛ آن وقت مالیاتها را با رضا و رغبت و با صورت گشاده به آنها میدهد. جدیت بکنید که با مردم رفتارتان خوب باشد. اینها بندگان خدا هستند. با اینها رفتارتان خوب باشد. همه جا، همه کس، همه مردم با هم، جدیت بکنند که همه با هم خوب باشند؛ یک محیط برادری ایجاد بشود [در] یک مملکت اگر یک محیط برادری ایجاد شد، یک محیطی که قرآن کریم میفرماید که مومنین اخوه هستند، برادر هستند، همه مومنها با هم برادر هستند، وقتی یک محیط برادری پیدا شد، صلح و صفا پیدا شد، دیگر این طور ناراحتیها و این طور چیزها که باید بشود، نمیشود.
شیوه نو و بیمانند تصویب قانون اساسی
ان شاء الله خداوند همه شما را تایید کند، موفق باشید؛ و همه ما را تایید کند که این بار که حالا در نیمه راه است به آخر برسانیم. و این مجلس که بناست درست بشود و بررسی قانون اساسی، هر که نظر دارد نظر بدهد. و بعد از نظر دادن به این مجلسی که بنا است درست بشود، مردم خودشان این مجلس را تاسیس بکنند؛ آنجا آنها بررسی بکنند؛ آنها تصویب بکنند. بعد هم خود مردم. و من گمان ندارم که در دنیا از این فرمی که طرح شده است الآن، بهتر فرمی است که هست و در دنیا از این بهتر نداریم ما، که در اختیار ملت در دو دفعه باشد. در هر جا هی به اصطلاح اینها، هیچ دمکراسیای بالاتر از این نیست که یک مطلبی در اختیار مردم دو دفعه. مجلس موسسان که درست میکردند یک دفعه در اختیار مردم بود. و آن این است تعیین آن آقا را بکنند! رفراندم اگر بود، یک دفعه در اختیار مردم بود، که یکی دیگر قانونش را بنویسد. مثل فرانسه در جمهوری پنجمش، کسان دیگر از اجزای دولت و وزارتخانهها و اینها قانون را نوشتند؛ یک چند نفری هم از مجلس شورا و اینها بودند و بعد به رفراندم گذاشتند قانون اساسیشان را. اما این قانون اساسیای که الآن بنا هست بر آن دو دفعه در اختیار مردم است: یک دفعه اینکه مردم این اشخاصی را که اطلاعات دارند از قوانین، اطلاعات دارند از اسلام، اطلاعات دارند از آن، برای مردم هستند، دلسوزند برای مردم، امین هستند، یک همچو اشخاصی را تعیین کنند برای بررسی قانون اساسی و درست کردن و این طور چیزهایش. به این اکتفا نکنند، باز یک دفعه دیگر در اختیار مردم بگذارند که حالا بعد از اینکه نمایندگان شما این را تصویب کردند، یا تصدیق کردند به اینکه این بسیار خوب است و صحیح است و موافق با اسلام است و موافق با مصلحت کشور است، ثانیاً بیایند به مردم بگویند آقا- اینی که- کسانی که شما تعیین کردید، تایید کردند، بیایید خودتان هم باز بفرمایید [رای بدهید] در دنیا یک همچو چیزی نیست.
نق زدنها و انگیزه آن
و حالا هم که میبینید که بعضیها نق میزنند، اینها همانها هستند که نمیخواهند این مملکت یک آرامشی پیدا بکند. هر جایش را بگیری یک صدایی درمیآورند. هر جایش را. مردم را شما از اینجا بشناسید، ببینید که حرفهایی که میزنند روی چه اساسی هست. «4» تعیین کردید قانون را، آنها هم تعیین کنند. و بعد، شما خودتان هم باز رای دارید. اینهایی که الآن دارند هی داد و قال میکنند اینها خوب، حرفشان چیزی نیست که قابل ذکر باشند؛ لکن ببینیم چه جور اشخاصی نق میزنند راجع به همین معنا هم که بهترین ترتیبی است که در دنیا واقع شده است و میخواهد واقع بشود. همین هم دارند باز یک اشخاصی اشکال میکنند- این برای- این است که یا میخواهند اظهار فضلی بکنند؛ خوب آن مانعی ندارد. خوب، اشخاصی دلشان میخواهد اسمشان توی روزنامه باشد و، عرض میکنم، اظهار فضلی بکنند، اظهار روشنفکری بکنند، ما مضایقه از این نداریم که آقایان اظهار فضل خودشان را بکنند. لکن جوری نباشد که بخواهند یک مطلبی را که میخواهیم زودی تمام بشود- و این مملکتی که الآن توطئه دارند میکنند توطئهها جمع به هم بشود- یکوقت خدای نخواسته بعد از دو- سه سال که قانون اساسی را ما تا دو- سه سال طول بدهیم و مجلس موسسان تا دو- سه سال، این اسباب زحمت بشود.
شیوه تصویب قانون اساسی در ایران و خارج
و بهترین طریقی که اصلًا در دنیا هم سابقه ندارد یعنی به استثنای آن جهتش که خود مردم وکلایشان را تعیین میکنند، رفراندم سابقه دارد. و بررسی قانون اساسی هم با خبره- با اهل خبره، این هم سابقه دارد در فرانسهای که، به قول شماها، یعنی به قول همین روشنفکرها، مهد آزادی و مهد دمکراسی است، سابقه دارد. و این بهتر از آن است. برای اینکه آنجا از وزرا و از نخستوزیری و از اشخاصی که منتخب مردم نبوده است با چند نفر هم از منتخبین مردم، اینها با هم جمع شدند. این منتخبین در غیر این جهت، آنها هم منتخب برای این جهت نبودند. مجلس شورا و مجلس سنا منتخب برای نگاه کردن در قانون اساسی نبوده؛ انتخاب کردهاند، اما نه انتخاب برای قانون اساسی منتخبین آنها که انتخاب قانون اساسی هم برای قانون اساسی نبوده، از وزرا و از امثال اینها یک گروههایی جمع شدند با هم، تدوین کردند؛ اینکه تدوین شد؛ به آرای عمومی گذاشتند. عموم که رای دادند، این تمام شد. این بهتر است، که به اصطلاح شما دیگر بالاترین دمکراسی در دنیا و مهد آزادی این طور درست کرده است، یا اینکه حالا ایران، که شماها روشنفکرها اعتقادتان این است که یک مملکتی است که مردمش هیچ نمیفهمند!- عرض میکنیم- همچو اهانت میکنید به مردم، همچو خودتان را باختید در مقابل غرب، که خیال میکنید ما هیچ چیز نداریم و آنها همه چیز دارند. حالا آن بهتر است، یا این بهتر است؟ در همان معنایی که مهدِ- عرض بکنم- آزادی و اساس دمکراسی است آن بهتر است، یا که آنی که میخواهد بررسی کند در قانون اساسی [که] منتخب خود مردم باشد، آن هم بعد از اینکه تصویب شد خود مردم رای بدهند آنها آنی که بهترین طریقش به خیال آنها بوده، این است که یک اشخاص دیگری این را بررسی بکنند که مبعوث از مردم نیستند؛ و بعد مردم خودشان رای بدهند. ما میگوییم نه، آنی هم که میخواهد بررسی بکند، آن هم مبعوث از مردم؛ بعد هم خود مردم رای بدهند. دیگر بهتر از این چیزی اصلًا نیست. و این نقها هم جز اینکه یا اظهار فضیلت است- که هیچ مضایقهای نیست- یا خدمت به این است که نگذارند درست بشود؛ بلکه این پالیزبان- «5» نمیدانم- و این اویسی، «6» و اینها که در سرحدات دارند فتنه میکنند، بلکه بتوانند. لکن آقایان باید بدانند دیگر گذشت، نمیتوانند و نمیشود این چنین چیزی. ان شاء الله همه موفق و موید باشید.