بسم الله الرحمن الرحیم
از پیامدهای ناپسند پیروزی
لازمه هر انقلابی، که شاید قابل اجتناب نباشد، این است که بعد از پیروزی، یا بعد از اعتقاد به پیروزی، این مسائل شخصی پیش میآید. مادامی که در حال انقلاب هست یک ملتی- هر ملتی باشد- در حال انقلاب است، مسائل شخصی و مسائل گروهی پیششان مطرح نیست؛ همه اجتماعاً رو به مقصد میروند. چنانکه در انقلاب ایران ملاحظه کردید که همه قشرهای ملت مسائل شخصی و مسائل حزبی و گروهی خودشان را کنار گذاشته بودند، و رو به یک مقصد میرفتند. حتی آن گروههایی که موافق با نهضت هم نبودند آنها هم سکوت میکردند، طرح نمیکردند مخالفت را؛ برای اینکه میدیدند مقابل ملت نمیتوانند عرض وجود بکنند. لکن بعد از اینکه این پیروزی تا همین حد حاصل شد و مردم دریافتند که حریف را از میدان بیرون کردهاند، آن هم یک همچو حریف قدرتمند و ریشه داری که رژیم 2500 سال بود، بعد که مردم احساس پیروزی کردند، مثل اینکه 35 میلیون جمعیت را از زندان بیرون کرده باشند، اینها از اختناق و از زورها و چپاولگرها و اینها یکدفعه زدند بیرون؛ و بعد از اینکه خودشان را پیروز دیدند، این معنایی که لازمه انقلاب است، در ایران هم حاصل شد و آن اینکه بعد از انقلاب توجه میشود به خواستهای شخصی. در حال انقلاب اصلًا صحبت مسکن هیچ مطرح نبود که مسکن کی دارد، کی ندارد؛ حتی آن زاغهنشینها هم- آن طوری که یکوقت نشان دادند- آنها هم در مصاحبه گفت یکیشان که ما صبح که میشود همهمان با هم میرویم برای تظاهر. اصلًا مطرح نبود که کسی مسکن دارد یا ندارد؛ کسی فلان احتیاج را دارد؛ فلان کس حقوقش کم است، زیاد است؛ این حرفها اصلش در حال انقلاب مطرح نیست. و در ایران هم دیدید که نبود.پیروزی ناتمام و انتظارات بیپایان
اما مع الاسف در ایران قبل از اینکه ما به پیروزی نهایی برسیم، این پیروزی نیمرس اسباب این معنا شد که مردم [و] گروهها متوجه به مسائل شخصیه شدند و توجه به آن نابسامانیهایی که در رژیم گذشته باقی گذاشته بود و آن گرفتاریهایی که برای همه قشرها بود و از ارث همان رژیم سابق بود، این توجه یک جهت شد که مردم از آن وحدت کلمه و از آن توجه خاصی که همه با هم داشتند بیرون آمدند.و یک جهت دیگر، که شاید در خصوص انقلاب ما بود، آن این است که آن گروههایی که با جمهوری اسلامی و با اسلام روی خوشی نداشتند. یا به حسب مکتب انحرافیشان مخالف بودند، و یا ترس داشتند از اسلام و گمانهای باطلی درباره اسلام میبردند، این گروهها هم شروع کردند عرض وجود کردن. این عرض وجود این گروههای بسیار فراوان، که در روزنامهها تا صد تا- یک قدری هم بیشتر یا همان حدود صد تا- گفته میشود که تا کنون گروههای مختلف تا این قدر با اسمای مختلف پیدا شده است، این گروههای مختلفی که پیدا شده است به نظر آدم میآید که علاوه بر اینکه یک گروههایی با اسلام مخالفند، و یک گروههایی هم از اسلام میترسند، و لو اینکه یک مکتبِ مخالفی ندارند لکن از اسلام ترسیدهاند، و بیجهت هم ترسیدهاند لکن خوب، ترسیدهاند؛ علاوه بر این، یک دستهای زیر پرده در کار هست برای درست کردن این گروههای مختلف و ایجاد اختلاف کردن، که الآن در ایران این عوامل هست. یکی احساس پیروزی؛ که دنبال احساس پیروزی، برگشت به این است که حالا ما بعد از پیروزی میخواهیم ثمراتی داشته باشد؛ و همچو گمان کردند که فوراً تا پیروز شدند همه چیز درست میشود؛ یک مملکتی که همه چیزش به باد رفته، یکدفعه همه چیزش درست میشود؟! این یک عامل بود.
یک عامل دیگر هم آن گروهبندیهایی که شده است و دستهایی که در کار است. آنهایی که میخواهند منافع ماها را ببرند و خوف این را دارند که اگر اسلام تحقق پیدا بکند و رژیم جمهوری اسلامی درست پابرجا بشود دیگر برای آنها جایی نیست، آنها شروع کردند به ایجاد این طور گروهها برای ایجاد اختلافات. دستجات مختلفی، چه باقیمانده آن رژیم سابق و تفاله آن و چه آن قدرتهای بزرگی که طمع به ایران دارند و باز هم نمیتوانند دست بردارند و چه این گروههایی که هر کدام برای مقصد خاص خودشان و خوف از اسلام یا مخالفت با اسلام درست شدهاند، اینها همه اسباب این شده است که الآن یک اختلافاتی در سطح کشور وجود دارد؛ و دستجات مختلفی هم فعالیتهایِ- به قول خودشان- سیاسی دارند؛ و یک دستههایی هم هستند که اینها فعالیتهای تخریبی دارند که خرابکاری میکنند. از این جهت، مسئلهای است که بعد از هر انقلابی اجتناب ناپذیر است و در ایران، که یکی از انقلابهاست، به واسطه این جهات مختلفه- و شاید بعضی جهات دیگر این- اختلافات پیش آمده است.
ایران در مرز پیروزی نهایی یا سقوط و تباهی
تکلیف همه ما، چه شما بانوان محترم و چه سایر ملت- همه، بانوان و برادران و خواهران و همه- این است که در یک همچو مقطعی که ما واقع شدهایم از تاریخ، که ما سر دو راهی الآن واقع شدهایم، دو راهی، یکی پیروزی نهایی یکی خدای نخواسته شکست و برگشت به حالهای اول، تکلیف همه ملت این است که همان طوری که این نهضت را با وحدت کلمه و وحدت مقصد که همه مقصدشان اسلام بود، همه با هم فریاد اسلام میزدند، حالا هم همان را حفظ بکنند؛ اجتماعات خودشان را حفظ بکنند؛ مساجد را پر بکنند از جمعیتها. جاهایی که اجتماعات عمومی میشود و در جای اجتماعات عمومی، اجتماع بکنند و مطالب را، آن مطالبی که مقصدشان است و آن اینکه همه احکام اسلام در ایران جاری بشود، اینها را باز در نظر بگیرند. و با این اجتماعات و با این طور گرم نگه داشتن نهضت، این را گرم نگه دارند تا این مسائل بعدی که باید بگذرد و این حکومت انتقالی مبدل به یک حکومت مستقر بشود، مستقل بشود، مجلس شورا پیدا بشود، رئیس جمهور معلوم بشود؛ تا اینکه بساط آن احزاب و آنهایی که مخالفتهایی با رژیم اسلامی دارند، اینها از بین بروند؛ و ان شاء الله مملکتتان [را] خودتان ادارهاش بکنید، و خودتان مستقل، بدون اختناق، استقلالش را حفظ بکنید و به پیش بروید. البته ما برای آتیه هم احتیاج داریم به مسائلی. ما نباید همین، فرض این بکنیم که حالا ما یک جمهوری اسلامی پیدا کردیم و ان شاء الله همه جهاتش هم امید است که درست بشود.لزوم انقلابی بارآوردن نسلهای آینده
ما نباید قناعت به این بکنیم که در عصر خودمان جمهوری اسلامی محقق شده است. ما برای عصرهای بعد باید حالا فکر بکنیم. یعنی ما همان طوری که خودمان مقاصدی داریم و روی آن مقاصد این نهضت را کردیم، اعقاب ما هم همان مقاصد را دارند؛ و آنها هم احتیاج دارند به اینکه اجتماع داشته باشند، بینش داشته باشند، که بتوانند این چیزی را که شماها به دست آوردید آنها نگهداری کنند. و آن قضیه تربیت و تعلیم است که تربیت و تعلیم باید طوری باشد که مسیرش مسیر همین نهضت باشد، و دنباله همین مسائلی که درست کردید باشد.نقش مادر در تربیت فرزند
و در تربیت و تعلیم شما، تمام بانوان اسلام، یک حظ بسیار وافری دارند. یعنی تربیت در دامن مادرها شروع میشود. از دامن مادرها تربیت شروع میشود اگر یک دامنهایی بود که دامن تربیتی بود، یعنی علاوه بر اینکه بچه را دارد بزرگ میکند، این را به طور تربیت انسانی، تربیت اسلامی، از اول در دامن خودش بنای بر این داشته باشد که یک بچه خوبی تحویل بدهد به جامعه، یک بچه متعهدی تحویل بدهد به جامعه، همان طوری که از اول پستان به دهن این میگذارد و این را تربیت جسمیاش میکند، آن وقتی که این میتواند یک چیزی بفهمد، یک کلمهای بفهمد، این اسلام را بر او تزریق کند، دیانت را بر او تزریق کند، اخلاق خوب را به او تزریق کند، محیط خانوادگی هم کوشش بشود که یک محیط سالم باشد، بچه در محیط خانوادگی، در دامن مادر و در محیط خانه مبدا تربیت اصلیاش است، اگر در محیط خانه و در دامن مادر، که بالاترین محل تربیت است، بچه خوب از کار درآمد، این تا آخر- مگر یک عوامل بسیار قویای باشد که او را برگرداند- و الّا تا آخر به همان تربیت بچگی و کوچکی که شده است تا آخر به همان تربیت باقی میماند. از این جهت محیط خانوادگی یکی از جاهای بسیار مهم است برای تربیت اولاد. و دامن مادر هم یکی از جاهای بزرگ است برای تربیت. و بچه در دامن مادر و از مادر بیشتر از هر کس، بیشتر از معلم، بیشتر از رفقایی که بعدها پیدا میکند، بیشتر از اجتماع، در دامن مادر بیشتر قابل این است که قبول کند چیزها را. علاقهای که اولاد و بچه به مادر دارد به هیچ کس ندارد. و حرف مادر را قبول میکند و نقش میشود در مغزش حرفهای مادر. و از اینجا اگر چنانچه یک مسائلی، یک مطالبی همان به طور بچگانه یادش بدهند، تربیتش بکنند، نظر به این داشته باشند که بچهمان خوب بار بیاید، نه نظر به اینکه هر چی شد، یک علف هرزهای بار بیاید. اگر مادرها این بنا را بگذارند که بچههایشان را خوب تربیت بکنند، محیط خانواده را جوری بکنند که بچه قهراً در محیط خانواده خوب بار بیاید، یعنی محیط خانواده یک محیط محبت باشد، یک محیط اسلامی باشد، بچه وقتی که دید پدر و مادر کارهای اسلامی میکنند، اخلاق خوب دارند، سازش آنها با هم خوب است، اخلاقشان با هم خوب است، اینها خوب بار میآیند. به خلاف اینکه اگر دیدند که جنگ و نزاع است، یک خانه مبدل میشود به یک میدان جنگ، هر روز بین شوهر و زن جنگ میشود، هر روز اختلاف هست، یا خدای نخواسته محیط محیط معصیت است، آلات معصیت هست، جهات معصیت هست، بچه قهراً این طور بار میآید. بنا بر این، از دامن شما شروع میشود سعادت بچهها.تداوم انقلاب، در گرو تربیت نسل امروز
و سعادت کشور با بچههای خوب یک مملکت خوب میشود. چه بسا که یک بچه خوب یک مملکت را خوب بکند؛ یک انسان خوب بتواند یک مملکت را نجات بدهد. چنانکه یک انسان بد مملکت را به هلاکت برساند. این از مسائلی است که برای مادرها خیلی اهمیت دارد. و دنبالش قضیه تربیت در مدارس است. مدارس ما مدارسی بود که به واسطه دستهای ناپاکی که در آن بود نمیگذاشتند رشد بکنند بچهها. یک محیطی شده بود که این محیط اسباب این میشد که جوانهای ما بد بار بیایند. تعلیم و تربیت در کار نبود، به آن معنایی که باید باشد. تعلیمات تعلیمات صحیح نبود. از این جهت، یکی از چیزهای مهم این است که مدارس ما، از آن مدارس ابتدایی تا دانشگاه، این مدارس یک مدارس تربیت کن باشد. یک مدارسی باشد که یک انسان مستقل بار بیاید؛ یک انسان بدون پیوند به کسان دیگر و اجانب بار بیاید؛ و مستقل و سر پا ایستاده و متکی به نفس بار بیاید؛ و معتقد به مبانی اخلاقی و مبانی اسلامی. اگر چنانچه این مسائل [انجام] بشود، ما در آتیه هم باید بگوییم که ان شاء الله پیروز هستیم و مملکتمان تا آخر یک مملکت مستقل، و یک مملکتی که از تحت فشار دیگران خارج شده و مال خودمان باشد و خودمان ادارهاش بکنیم.امیدوارم ان شاء الله که خانمها، که تشریف آوردهاند اینجا و خیلی هم در این مسائل سهیم و شریک هستند، در این نهضت سهیم هستند، شریک هستند بلکه باید گفت که اینها پیشقدم هستند، باید گفت که مردها از اینها الهام گرفتهاند در این نهضت، ان شاء الله خداوند همهتان را تایید کند؛ موفق باشید؛ سعادتمند باشید؛ و مملکت خودتان را خودتان اداره بکنید؛ و بچهها را خوب تربیت بکنید.