بسم الله الرحمن الرحیم
در حکومت اسلامی، فرمانفرمایی و فرمانبری نیست
از جمله تحولاتی که باید بشود و شما آقایان باید کوشش کنید، این است که به این کلمه «فرماندار» مغرور نشوید که شما فرماندارید. این کلمه فرماندار، مال وقتی است که فرمان باشد و فرمانبر باشد، و برادری نباشد و طبقهای طاغوتی باشد، مردم دیگر فرمانبردار آنها، در صورتی که در اسلام مطرح نیست. آنهایی که سرتاسر کشور اسلامی را اداره میکردند، آن هم آن کشوری که از حجاز تا مصر، آفریقا، عراق، ایران و همه این ممالک اسلامی که میبینید، اروپا هم یک مقداریاش تحت فرمان بود، مع ذلک این طور نبود که معاملاتشان با رعیت، معامله فرمانفرما و فرمانبر باشد. خود رسول اکرم- صلی الله علیه و آله و سلم- وضعشان با مردم مثل یکی از سایرین بود، یکی از اشخاص بود. نه یک منزل فرمانفرمایی داشتند و نه در محافل که بودند یک امتیازی بود که مردم ببینند که این بالا نشستن است و پایین نشستن، این مسائل مطرح نبود. بعضی از این عربها که از خارج میآمدند و وارد مسجد میشدند، پیغمبر را با سایرین نشسته بودند، وضع جوری بود که نمیشناختند که خوب، کدام یکی پیغمبر است و کدام یکی اصحاب، میپرسیدند که کدام یکیتان هستی؟ برای اینکه وضع نشستن دَور بود و حتی حالا شما اینجا میبینید که یک پتو اینجا انداختهاند و یک اشخاصی هم این طوری نشستهاند، که اگر یکی از خارج بیاید یک امتیازی قائل میشود، نبود. حضرت امیر- سلام الله علیه- همان روزی که بیعت با وی کردند- بیعت به خلافت رسول الله- همان روز بیل و کلنگش را برداشت و رفت سراغ یک جایی که کار میکرد، خودش کار میکرد، دستش پینه داشت. وضع سردارها با این سردارهایی که حکومتهای بلاد بودند با مردم وضع، وضع فرمانفرمایی و فرمانبرداری نبوده است. وضع خدمت بوده است که فرمانفرماها خدمتگزار مردم بودند. این انفصالی که شما دیدید در زمان رژیم سابق و طاغوت که بین حکومتهای بلاد، استاندارهای بلاد با مردم یک جدایی بود که هر کدام دشمن دیگری بودند، مردم اینها را به صورت یک دشمن حساب میکردند و لو اینکه خدمتگزار هم بودند، لکن مردم نمیپذیرفتند، این برای این بود که وضع رژیم این طور بود.
مردمی نبودن رژیمهای سلطنتی و طاغوتی
رژیمهای سلطنتی و طاغوتی هر جا که هستند، وضع رژیم این طور اقتضا میکرد که با یک تشریفاتی و با یک هیاهویی مردم را از خودشان رم بدهند، بترسانند و لهذا مردم پشتیبان نبودند. در وقتی که من بچه بودم، در خمین یک حکومتی بود که این یکی از خوانین آن اطراف را گرفته بود و حبس کرده بود، بعد از همان خوانین چند نفری با تفنگ آمدند و حکومت را گرفتند و بردند و مردم هیچ عکس العملی نشان ندادند، بلکه خوشحالی هم میکردند! این مال حکومت، مال رضا شاه را حساب بکنید، و مال محمد رضا. شما اکثراً یادتان نیست، وقتی که متفقین- وقتی که امریکا و عرض کنم که انگلستان و روسیه و اینها- آمدند به ایران و ایران را گرفتند، همه چیز مردم در معرض خطر بود، در عین حال وقتی رضا شاه را از اینجا بردند بیرون، مردم شادی میکردند، کانّه همه آن ناراحتیها به رفتن رضا شاه ترمیم شد. محمد رضا هم شما شاهدش بودید که وقتی که از اینجا رفت- من نبودم در ایران، لکن گفتند- ایران غرق شادی بود. این را دیگر شماها دیدید، چرا؟ برای اینکه جدا بودند اینها از ملت، فرماندار- به قول شما- از ملت جدا بود. وقتی که یک حکومتی، آن وقت هم این متعارف بود که وقتی حکومت معزول میشد، فرار میکرد فرماندار یک جایی. این کراراً این دیگر مسئلهای بود که آن وقتها کراراً اتفاق میافتاد، شاید در زمان اینها نشد، اما قبلًا این مساله بود که فرماندار یک جایی، حکومت یک جایی، وقتی حکم عَزْلش میآمد، نمیتوانست آنجا دیگر باشد فرار میکرد، شب فرار میکرد که مبادا مردم غارتش کنند؛ بریزند و چه بکنند، برای اینکه از مردم جدا بودند. آن وقتی که قدرت دستش بود، با مردم بدرفتاری میکرد، مردم از او جدا؛ او از مردم جدا. آن وقتی که معزول میشد باید فرار کند برود. اگر چنانچه این محمد رضا گوش کرده بود آن چیزی که به او تزریق میشد، گفته میشد که با مردم ملت باید آن کسی که خیال میکند که راس است با ملت باید بسازد تا اینها پشتیبان او باشند؛ اگر ملت پشتیبانش بود، خوب، این قضایا پیش نمیآمد، کاری کرده بودند. و طاغوتها این کار را میکنند، و طاغوتها هم برای این، این کار را میکنند که خودشان از مردم میترسند، خائن هستند، به مردم خیانت کردهاند، ظلم کردهاند، از مردم میترسند. وقتی که بنا شد از مردم ترسیدند، باید یک قوایی تهیه کنند برای حفظ خودشان و با این قوا مردم را بترسانند. اینکه قوای انتظامی در زمان طاغوت و هر طاغوتی، قوای سرکوبی ملت است- الآن هم در جاهای دیگر همین جور است- حالا الحمد للَّه ایران دیگر این نیست و امیدوارم که نشود دیگر. اما الآن هم شما ملاحظه کنید، پایتان را از ایران بگذارید، هر جا بروید، قوای انتظامی برای سرکوبی مردم است- این برای این است که حکومت از مردم نیست، جداست. نه فقط جداست، حکومت را مردم مخالف مصالح خودشان میبینند؛ دشمن خودشان میبینند پشتیبانی که ندارند، دشمنی دارند. اگر یک دشمنی رو بیاورد، اینها هم با او همراهی میکنند.
جدایی دولتها از ملتها، منشا گرفتاریها
این جدایی دولتها از ملتها منشا همه گرفتاریهایی است که در یک کشوری تحقق پیدا میکند. اگر آن طوری که اسلام طرح دارد راجع به حکومت و راجع به ملت، حقوق ملت بر حکومت، حقوق حکومت بر ملت، اگر آن ملاحظه بشود و مردم به آن عمل بکنند، همه در رفاه هستند؛ نه مردم از حکومت میترسند، برای اینکه حکومت ظالم نیست که از آن بترسند، همه پشتیبانش هستند؛ و نه حکومتْ فرمانفرمایی میخواهد بکند؛ حکومت هم خدمت میخواهد بکند. مساله، مسئله خدمتگزاری دولت به ملت است؛ نه فرمانفرمایی دولت به ملت. همین فرمانفرمایی جدا میکند شما را از ملت، و ملت را از شما و منشا مفاسد زیاد میشود. اگر جوری باشد که وقتی رئیس دولتی نخست وزیرش، رئیس جمهورش بیاید توی مردم، با مردم باشد؛ فواصل نباشد، آن طور فواصلی که در طاغوت هست. فرماندارها با مردم فواصل نداشته باشند که مردم پشت اتاقش بیایند بایستند و راهشان ندهند و چه. البته با عدالت راه باید بدهند، نه اینکه؛ هرج و مرج نباشد که هر کس آمد، بخواهد جلو بیفتد. یک موازینی که خود شما میدانید. اما مردم از کارهای شما احساس کنند که شما از خودشان هستید و میخواهید خدمت کنید بهشان، نمیخواهید فرمانفرمایی کنید و نمیخواهید مردم را تحت فشار قرار بدهید، و نمیخواهید ظلم بکنید، این حرفها نباشد، مثل سابق نباشد که اجاره میدادند یک استانی را، اجاره رسمی بود. چقدر بدهد تا اینکه این در این استان برود، و آن وقت [که] رفت باید چقدر بدهد و چقدر درآورد تا آن را ادا کند، و برای خودشان چقدر باشد؛ قضیه «تیول» بود! یک جایی را به یک نفری میدادند به اجاره، تیول میدادند، این باید برود مردم را آن قدر بدوشد که این مقداری را که باید به مثلًا آن نخست وزیر آن وقت، یا آن فرض کنید که- فرمانفرما و آن کسی که در راس بود باید ادا کند، ادا کند. خوب، قهراً خودش هم که رفته برای این کار برای خودش هم ببندد بار خودش را! وقتی وضع این طور شد که از اول آن کسی که صدر اعظم بوده است- آن وقت، صدر اعظم آن وقت منشا امور بود- صدر اعظم این حکومت، استانهایی را که میخواست بفرستد اجاره میداد به تیول او، این استان، استان کرمان است، کمدرآمدتر است، کمتر! استان خراسان زیادتر درآمد دارد؛ استان آذربایجان زیادتر، روی درآمد آنجا و اینکه ثروتمندهای آنجا چقدر هستند؛ چقدر میشود از آنها این استفاده بکند! وقتی بنا شد سند اجارهبندی یک استانی دست یک حاکمی باشد و یک چیزی داده باشد برای این کار، خوب، بالاخره باید برود مردم را داغ کند و میکردند، مردم را داغ میکردند و از آنها چیزی میگرفتند، البته سابق همین بود؛ نه اینکه در زمان اینها؛ زمان اینها به فرم دیگری بود، این طور بود، ما یادمان است رژیم اینها را. در رژیمهای سابق غیر از این رژیم، آنها هم این طور بودهاند.
رژیم سلطنتی، رژیمی است غلط و بیمنطق
وضع رژیم سلطنتی اصلًا این است و از اول یک رژیم غلطی بوده. از اول یک رژیمی بوده است که بیمنطق بوده است. حالا من یک کلمهاش را برای شما میگویم: ما فرض میکنیم که تمام ملت- فرض است، و الّا واقعیت که ندارد- تمام ملت جمع شدهاند و یک کسی را برای خودشان مثلًا سلطان قرار دادهاند. بسیار خوب، اختیار دارند مردم یک کسی را انتخاب کنند، انتخاب کردند. خوب، این ملتی که حالا هستند حق دارند، در حومه زندگی خودشان اختیار دارند که یک کسی را قرار بدهند. خوب، برای صد سال بعدی که این آقایان هیچ نیستند چه حقی دارند؟ شما چه حقی دارید که برای اولادتان و اولاد اولادتان که الآن نیستند سلطان انتخاب کنید؟ سلطنت، سلطنت میراثی بود. ما فرض میکنیم با انتخاب، دولت یک سلطنتی را امضا کردند؛ به چه حقی ملت میتواند برای نسلهای آتیهاش سرپرست قرار بدهد؟ خودشان اختیار دارند، باید خودش انتخاب کند، و لهذا سلطنت از اول غلط بوده.
تفاوت رژیم سلطنتی با نظام جمهوری
جمهوری یک مطلب صحیحی است؛ برای اینکه هر مملکتی وقتی قرار دادند، خود این تا چهار سال، پنج سال است، بعد از چهار سال و پنج سال، باز ثانیاً باید قرار بدهند. دیگر برای نسلهای آتیه ارثی نیست، که یک کسی چنانچه پسرش هم هر چه باشد باید بشود! حالا که رضا خان شد، بعدش محمد رضا باشد، و بعد هم باز «رضا»، «1» و بعد هم باز محمد رضا، و بعد هم رضا و همین طور ادامه پیدا کند! و لهذا اصلًا منطقی نیست سلطنت به این معنایش؛ به این معنا که یک سلطنت میراثی. اگر جمهوری میراثی باشد.
منطقی نیست، منطقی آن است که کار دست خود ملت باشد. ملت یک کسی را میآید انتخاب میکند، آن هم انتخاب آزاد میکند، و یک کسی را رئیس جمهور قرار میدهد، ملت اختیار دارد که یک کسی را برای خودش رئیس جمهور قرار بدهد، بعد که چهار سال گذشت، باز همین ملت است و همین بساط، باز یکی دیگر را قرار میدهند، یا اگر این آدم خوبی بود، همین را قرار میدهند. تکلیف صد سال بعد را من و تو نمیتوانیم تعیین کنیم. ما حق داریم برای خودمان؛ مثل این است که ما یک نفر را فرض بفرمایید که وکیل کنیم از جانب آن آدمی که مرده! نیامده است، یا آن آدمهایی که رفتهاند! به من چه ربط دارد؟ این اصلًا یک رژیم غیر منطقی بوده است. حالا هم هر جا باشد غیر منطقی است، و لو انگلستان باشد، انگلستان هم حالا سلطنتی است. البته آن سلطنتی که آنها میکنند سلطنت این طوری نیست که ماها میکنیم؛ لکن مع ذلک یک مسئله غیر منطقی است.
وظیفه مجریان و ناظران انتخابات
حالا شما که میخواهید در این انتخابات البته نظارت کنید، شما باید توجه کنید که این رژیم، رژیم انسانی- اسلامی است؛ رژیم طاغوتی نیست. یک کلمه نباید شماها مطلبی بگویید که تحمیل اسمش باشد؛ فضلًا اینکه یک عمل بکنید. مردم آزاد، همان طوری که در رفراندم بود، آزاد بودند مردم. مردم را باید آزاد بگذارید. بله، وسایلش را شماها فراهم میکنید، نظارت بر اینها که مبادا یکوقت خیانت بشود در این طور چیزها. مثل سابق نباشد که میبردند و هر چه میخواستند میریختند تویش و میآوردند و عرضه میداشتند! نظارت باشد بر صندوقها به طوری که هیچ کس نتواند خیانت کند. صندوقها، دست امینها باشند، امین از ملت باشد که بعد صحبت نشود برای شما که فلان فرماندار مثلًا دخالت کرد در این امر.
در حکومت اسلامی وضع این است که شماها الآن در انتخابات بیش از حق نظارت و فراهم کردن وسائل به آن قدری که باید حکومتها فراهم کنند، بیشتر از این حق ندارید؛ که خدای ناخواسته یکوقتی نسبت بدهند به اینکه اینها برای خاطر طرفداری از یک نفر آدم- فرض کن یک کاری کردند- صندوق عوض شده، این را باید خیلی توجه به آن داشته باشید. هم آزادی ملت را- راه دادن ملت را در آنجایی که میخواهند رای بدهند- و هم امانت در حفظ [آرا و صندوقها] که تحت مراقبت یک عده اشخاص امین از دولت و از ملت، اشخاص امین تحت نظرشان باشد که بعد صحبت نشود که خوب، این هم این رژیم و این هم این انتخابات و انتخابات اینجا هم مثل آنجا. این باید خیلی مورد توجه آقایان باشد که اصلًا یک تحولی در ایران ان شاء الله بشود یک تحول روحی. تحول روحی یعنی فرماندار خودش را «فرماندار» حساب نکند. من دلم نمیخواهد اصلًا این اسم را ببرم؛ چنانچه «سلطان» هم دلم نمیخواهد اسم ببرم. این اسم را هم اگر آقایان خودشان بنشینند با هم یک اسم بهتری، قشنگی، انتخاب کنند. من دیگر به این کار ندارم، من دوست ندارم این را، چنانچه سلطنت مثلًا سلطان. من گاهی خیلی ناراحت میشوم از اینکه مثلًا امام عصر- سلام الله علیه- را میگویند «سلطان السلاطین». خلیفه الله است. در هر صورت، عمده عمل است، حالا اسمائش خیلی مهم نیست، و لو اینکه بهتر این است که تغییر بکند، عمده عمل است که به عمل نشان بدهید که در این انتخابات که یک انتخابات ملی آزاد [است]. هر کس هر جا هر کس را دلش بخواهد رای بدهد. وقتی اکثریت آوردند، البته مردم صالح اسلامی را مردم قرار میدهند. اما هیچ تصرفی از جانب آقایان نباشد که الآن چشمهایی دوخته شده است به اینکه مناقشه کنند؛ اشکال کنند. اگر یک فرمانداری یک جایی یک کاری بکند که بر خلاف موازین جمهوری اسلامی باشد، این یکی را به همه سرایت میدهند؛ بعد میگویند فرمانداران هم این طوری هستند؛ استانداران هم این طوری هستند؛ حکومت هم اصلًا این طوری [است].
توجه مسئولان به ضعفا و مستمندان
من امیدوارم که همهتان سلامت و با سعادت باشید و همهمان و همهتان خدمتگزار به این مردم، خصوصاً به مستمندان، به ضعفا؛ عمده توجهتان به این طبقه باشد که این طبقه احتیاج دارند. این طور نباشد که مثل رژیم سابق که یک دسته بالاها را برایشان همه چیز فراهم کردند، به علاوه که جیبهایشان را هم پُر کردند و فرستادند و یک دسته هم زاغهنشین اطراف تهران که الآن هم باز به همین طور هستند، اینها باید تبدّل پیدا کنند. باید فرق باشد ما بین دولتی که میگوید من اسلام هستم و دولت اسلامی هستم، با دولتهایی که طاغوتی هستند. یک فرقش هم این است که عنایت شما فرماندارها یا خدمتگزاران به خلق، به این طبقه ضعیف بیشتر باشد تا آن طبقه بالا. مبادا یکوقتی یک نفر آدمی که مثلًا متمکن است و چیزدار است با یک نفر آدم ضعیف، او را با آنکه آن یکی باید جلو باشد او را جلو بیندازید. من نمیگویم آن یکی را جلو بیندازید؛ میگویم عدالت باید باشد. البته در یک فرمانداری که به آن احتیاج دارند نمیتواند همه را یکدفعه بپذیرد؛ لکن روی عدالت باشد که آن آدمی که ضعیف است هم بپذیرید؛ آن یکی هم که غیر ضعیف است او را هم بپذیرید. حضرت امیر- سلام الله علیه- در یک محاکمهای- که آن وقتی بود که خلیفه الله بود و خلیفه مسلمین بود و قضات هم خودش تعیین میکرد- یک محاکمهای بود بین حضرت امیر و یک نفر غیر مُسْلم- یهودی ظاهراً بود- و قاضی خواست حضرت را وقتی که رفت، تشریف بردند، آن طور است که با کنیه اسم حضرت را بُرد، گفت نه، حق نداری، «2» باید مساوی باشیم، در نشستن مساوی، در همه چیز مساوی، وقتی هم که حکم بر خلاف کرد، پذیرفت. آن خلیفه بحقِّ خدا بود و شماها باید به او اقتدا بکنید، همه ما باید اقتدا بکنیم، البته هیچ کدام طاقت نداریم مثل او باشیم؛ لکن این قدر باشد که اگر نامه ما را بردند آنجا، بگویند اینها هم شیعه هستند؛ اینها هم تابعند. وقتی نامههای ما را بردند پیش امام زمان- سلام الله علیه- که در روایات «3» است که هر هفته میبرند، هفتهای دو دفعه. وقتی بردند، اعمال ما جوری باشد که نمایش از این بدهد که ما تابعیم؛ ما آن طور نیست که خود سر بخواهیم یک کاری را انجام بدهیم.
امیدوارم ان شاء الله این انتخابات و انتخابات بعد که راجع به مجلس شوراست، با نظارت شما، جدیت نه اینکه کسی دخالت نکند، دخالت نابجا نکند و کسی نباشد که بخواهد یک تحمیلی بکند به مردم، این طور باشد. و این انتخابات ان شاء الله [طوری] باشد که برای نمونه و در طول تاریخ مشروطیت- الّا بعضی؛ الّا یک کمی- نمونه باشد که یک انتخابات آزاد. این هم که میگویم «الّا» یعنی دخالت دولت نبوده؛ و الّا خانها دخالت میکردند. همان صدر مشروطه، از آن اول یک دسته مردم گرفتار خانها بودند و اربابها؛ و یکوقت هم گرفتار به دست حکومت بودند. انتخابات میشود گفت که در طول مشروطیت آزاد نبوده است. و خانها جمع میکردند رعیتها را، یا ارعاب میکردند رعیتها را؛ رعیتها میآمدند رای به آنها میدادند که این را من خودم شاهد بودم، قبل از رضا شاه، زمان احمد شاه و آن وقتها این دست خانها بود؛ خانها وکیل درست میکردند. و بعد که رضا شاه آمد و این خانها را یک قدری متمرکز کرد در خودش، نه که از بین برد، همه قدرتها را در خودش متمرکز کرد و همه ظلمهایی که خانها میکردند خودش میکرد! بعد که این طور شد، دیگر دست اینها بود. و هیچ مردم، و ملت مطرح نبودند. ملت کیست! حالا این طور نیست، حالا ملت مطرح است؛ خود مردم. ان شاء الله نمونه باشد کارهای شما برای همه جا که انتخابات آزاد این است. ان شاء الله خدا همهتان را تایید کند و موفق باشید.