اگر تزکیه گفته شده است و دنبالش تعلیم گفته شده است، برای این است که، نفوس تا تزکیه نشوند نمیتوانند برسند. گوش انسان یک چیزی میشنود، گاهی هم عقل انسان ادراک میکند، برهان هم بر آن اقامه میکند، مسائل عرفانی را هم در کنارش میگنجاند.
لکن آنی که دل باید بیابد، آن کار مشکل است که چطور بیابد. ما چطور آرمانهای توحیدی را، آرمانهای عرفانی را که انبیا برای آن مبعوث شده بودند، ما چطور آنها را بیابیم و در قلب ما وارد بشود، بعد هم در شهود ما وارد بشود. این مسئلهای است که محتاج به ریاضات است بعد از تعلیم و تعلم، محتاج به تزکیه است و همدوش تزکیه، تعلم و حکمت. و دنبال او، آن مسائلی که برای نفوس مستعده پیش میآید، و این یک تحولی در نفوس ایجاد میکند که اشیا را آن طور که هستند، اگر برسد به آن مقام ادراک میکند.
الَّلهُمَّ اَرِنِی الْاشیاءَ کَما هِیَ، این چیزی است که بزرگان و انبیا خواستند. ما نمیتوانیم اشیا را «کما هی» بشناسیم، معنیاش این نیست که ما ماهیّات اشیا را نمیتوانیم بشناسیم، آن امر سهلی است. معنایش این است که موجودات را آن طور که هستند، آن طور که موجودات ربط با مبدا دارند، آن که خواستند ارائه این معناست که نسبت اشیا به حق چی است؟ ربط حادث به قدیم چی است؟ کلیاتش را فلسفه میگوید، بعض مراتبش را هم اهل عرفان بیان میکنند. لکن رسیدن به اینکه این چه ربطی است، چه رابطهای است؟ اینکه هُوَ مَعَکُمْ ایْنَما کُنْتُمْ،نَحْنُ اقْرَبُ الَیه مِنْکُمْ این یعنی چه؟ چه جوری است این وضع؟ یعنی پهلوی همیم؟ نزدیک به ما، به این معناست که ما دو نفر نزدیک به همیم یا مساله دیگری است؟
اینها مسائلی است که دست ما از آن تقریباً کوتاه است،