این را باید به خودمان اثبات کنیم که ما هم آدمیم. که ما هم هستیم در دنیا. که شرق هم یک جایی است. همهاش غرب نیست. شرق هم یک جایی است که خزائنش بیشتر از همه جا و متفکرینش بیشتر از همه جا بوده است. تا آن وقتی که ما را اسیر کردند، طب از شرق رفته به غرب، تمدن از شرق رفته به غرب، لکن مع الاسف قضایا چه شده است، و دستهبندیها چه جور بوده، و تبلیغات چه بوده است که ما را به عقب زدند، به طوری که ما دیگر خودمان را هیچ میدانیم. این را کراراً من گفتم. فاستونی را در کارخانه اصفهان میبافند، پشتش میزنند انگلیسی! برای اینکه تا انگلیسی نباشد بازار هم نمیخرد آن را. من و شما هم نمیخریم. باید انگلیسی باشد تا بخرید. خیابانهای ما اگر بخواهد [رونق داشته] باشد، خیابان روزولت ؛ آن روزولتی که ما را به این مصیبت نشاند و آمدند این مرد را، به قولی که خودش گفت: «صلاح دیدند که من باشم اینجا». و خدا لعنتشان کند که همچو صلاحدیدی را کردند. باز خیابان باید خیابان روزولت، خیابان چرچیل ، خیابان کذا. شما بروید بگردید در همه خیابانهای غرب. من که نمیدانم، اما من گمان ندارم که اسم یکی از سلاطین ما مثلًا ... در آنجا باشد، مگر اینکه بخواهند بازی بدهند ما را. گاهی این طوری است که بخواهند بازی بدهند ما را، [نام] یکی [را] آنجا بگذارند، شما بیایید صد تا ایجاد کنید؟