بسمه تعالی
لیله 5 ذی الحجه 89
خدمت جناب مستطاب عماد الاعلام و ثقه الاسلام آقای خلخالی- دامت افاضاته
مرقوم محترم واصل شد. «1» گمان میکنم مبادی مختلفه در قلب جنابعالی حکمفرما بوده است و مرقوم طولانی شما از آنها سرچشمه گرفته باشد: یکی عاطفه که از خواص لا ینفکّ «2» شماست؛ یکی محبت به این جانب که شک در آن ندارم؛ یکی هم ناراحتی اعصاب! این جمله باعث شده است که مطالبی که به شما گفته شده است و من به هیچ وجه از آنها اطلاع ندارم باور فرمودید و قضیه را مفروضه اخذ نموده و متفرع بر آن مطالبی که هیچ انتظار از شما نداشتم مرقوم نمودهاید: «دل شما از من خون است»! من اشخاصی که فرضاً به من بدیها کرده باشند دلم از آنها خون نیست، و اگر خدای نخواسته باشد، چنین اظهاری نخواهم کرد؛ شما که در دل من مقام مخصوصی دارید و همان طور که کراراً گفتهام در سختیها و خطرها، بالاتر از دیگران، شما مردانه خود را برای هدف من که هدف همه است ان شاء الله، به خطر میانداختید، چطور ممکن است دلم از شما رنجش داشته باشد یا اگر خدای نخواسته رنجشی باشد به کسی بگویم؟! خصوصاً با این تعبیر غیر صحیح. شما مطمئن باشید که من ان شاء الله تا آخر عمر عواطف شما را فراموش نمیکنم. آنچه این جانب را بسیار بسیار ناراحت کرد جُمَلی «3» است که در اواخرِ مرقومْ ذکر فرمودهاید که «فلان، نردبام ترقی بود» الی آخر. البته این جُمل در حالی نوشته شده است که مبدا مهمّ عصبی کارفرما بوده است؛ لکن عواطف شما باید غلبه کند بر اعصاب.
اینکه شما مرقوم داشتهاید، کانّه این جانب را مثل آغا محمد خان قجر سرسلسله قاجار تصور فرمودید! باید جداً عرض کنم اشتباه فرمودید. نه شما در آن روزها سمت چوب بست داشتید، هدف مشترکی بود و تشخیص داده بودید و عمل فرمودید- جزاکم الله خیراً- و نه من به امثال شماها که مایه امید و نور چشمم هستید، چنین نظری داشته و دارم. من الآن در حالی هستم که نمیتوانم بیش از این تصدیع دهم لکن شما بدانید که مورد علاقه این جانب هستید و خواهید بود. یک جمله دیگر نیز در مرقوم شما بود که آن هم ناراحتم کرد و خیلی از شما تعجب کردم که چطور پس از آن همه سوابق، این جانب را نشناختهاید و گمان کردید اگر شما «درس» بروید من ناراحت میشوم. بسیار در اشتباه هستید! امید است ان شاء الله پس از این به حرف اشخاص گوش نکنید و تا تحقیق نفرمایید آن هم از خود این جانب ترتیب اثر ندهید.
اما راجع به مصطفی، شما و ایشان دو نفر رفیق و همسن هستید و گلهها را هر طور میخواهید بکنید؛ ولی در موضوع ایشان هم هر حرفی را باور نفرمایید. ممکن است مفسدینی بخواهند بین شما و ایشان نگرانی ایجاد کنند. من مرقوم شما را به ایشان نشان ندادم و حرفی هم نزدم لکن از ایشان بیعلاقگی نسبت به شما ادراک نکردم. از جنابعالی امید دعای خیر دارم. و آنچه مایه دلخوشی است آن است که چند روزی بیش، این حرفها نیست و نفَسی چند که از این جانب مانده است منقطع میشود و حرفها تمام میشود. و السلام علیکم و رحمه الله.
روح الله الموسوی الخمینی
نجف
عدم توجه به گفتههای بیاساس فتنه گران
خلخالی، صادق
جلد ۲ صحیفه امام خمینی (ره)، از صفحه ۲۶۱ تا صفحه ۲۶۲
«۱»- مرقومه امام خمینی، در پاسخ به نامه مورخ اول ذی القعده الحرام ۱۳۸۹ ه. ق. آقای صادق خلخالی به محضر معظمٌ له است.«۲»- ویژگیهای جدا ناشدنی.«۳»- جمع جمله.
امام خمینی (ره)؛ 23 بهمن 1348