احوال پرسی
چرا احمد بیمار است؟
زهرا فوراً بیاید او را ببینم
به قم که رسیدی تلفن کن
سراغ می گرفتند
سراغ مرا می گرفتند
برای شما دعا می کنم
با خانم همراهی کن
بین شما و کارگر فرقی نیست
سحری چیز خوب می خوری؟
برایت دکتر آورده اند؟
مادر چطوری، خوب شدی؟
بتول خانم، حالت چطور است؟
شما او را ملاحظه کن
مرتب، احوال می پرسند
با صندلی چرخدار عیادت می کردند
به طور عجیبی متاثر می شوند
برای دلداری مزاح می کردند
هر شب در حرم به یاد شما بودم
هر نیم ساعت به من گزارش کنید
گوسفند قربانی کنید
چرا تا به حال اطلاع نداده اید؟
اگر پدرم بود اینقدر مراقبت نمی کرد
از طلاب مریض عیادت می کردند
فرزندشان را به عیادت من فرستادند
هر هفته از من عیادت می کردند
مشکلی در درمان ایشان پیش نیاید
نمایندۀ خود را به عیادت شهید صدر فرستادند
برای او طلب رحمت می کنم
به من بیشتر نگاه می کردند
شبانه پیاده به دنبال طبیب رفتند
دیگر بالای درخت نرو
موضوع دیروز چه شد؟
چرا با ما قهر کرده اند؟
حال خواهرت چطور است؟
اجازه نمی دادند پشت سرشان راه برویم
اگر کسی بیمار بشود
آقا خیلی سراغت را می گرفت
حال فلانی چطور است؟
شما چگونه اید؟
مگر صندلی نیست که بنشینید؟
درد تو از چیست؟
توجه به مسایل کوچک
ببریدش پیش طبیب
ایشان دوست عزیز من است
روزی چهار مرتبه عیادت می کردند
به اندازه صحبت می کردند
حتی در بیماری با همه مهربان بودند
پنهانی به مستمندان کمک می کردند
آقا همیشه برای ما نامه می نوشتند
نیمه شب با دکتر مدرسی آمدند
امروز هم خمینی به فکر ماست