جُز در میکده امید به راهی‌ نبودجُز در میکده امید به راهی‌ نبودپیری رسید و عهد جوانی تباه شدپیری رسید و عهد جوانی تباه شدبا دم عیسی‌، برای‌‌ حلّ مُشکِل آمدهبا دم عیسی‌، برای‌‌ حلّ مُشکِل آمدهدر میخانه گشودند و چنین غوغا شددر میخانه گشودند و چنین غوغا شدمعتکف گشتم از این پَس بدر پیر مُغانمعتکف گشتم از این پَس بدر پیر مُغانجز سر کوی‌ تو، ای‌ دوست! ندارم جاییجز سر کوی‌ تو، ای‌ دوست! ندارم جاییوه چه افراشته شد، در دو جهان پرچم عشق!وه چه افراشته شد، در دو جهان پرچم عشق!‏بی نصیب آن کس که او را، رَه بر این پیمانه نیست‏‏بی نصیب آن کس که او را، رَه بر این پیمانه نیست‏‏من جان نمی‌دهم، مگر اندر هوای دوست‏‏من جان نمی‌دهم، مگر اندر هوای دوست‏ دیوان اشعار صفحه 10