جُز در میکده امید به راهی‌ نبود

ساغر از دست ظریف تو گُناهی‌ نبود
جُز سر کوی‌ تو، ای‌ دوست! پناهی‌ نبود
درِ اُمّید ز هر سوی‌ به رویم بسته است
جُز در میکده، اُمّید به راهی‌ نبود
آنکه از باده‌ی‌ عشق تو، لبی‌ تازه نمود
ملک هستی‌ بر چشمش پرِ کاهی‌ نبود
گر تو در حلقه‌ی‌ رندان نظری‌ ننمایی‌
به نگاهت! که در آن حلقه‌ نگاهی‌ نبود
جان فدای‌ صنم باده‌فروشی‌ که بَرَش
هستی‌ و، نیستی‌ و، بنده و، شاهی‌ نبود
نظری‌ کُن! که نباشد چه تو صاحبنظری‌
به مریضی‌ که در او جُز غم و آهی‌ نبود
عاشقم، عاشق دلسوخته‌ از دوری‌ یار
در کفم جز دل افسرده، گواهی‌ نبود

دیوان اشعار امام خمینی (ره)

دریافت طرحدریافت استوری طرح
اشتراک جُز در میکده امید به راهی‌ نبود
کلیدواژه:
امام خمینیشعردیوان اماماشعار امامدیوان اشعار