قصه مستی
آنکه دل خواهد، درون کعبه و بتخانه نیست
آنچه جان جوید، به دست صوفی بیگانه نیست
گفتههای فیلسوف و، صوفی و، درویش و، شیخ
در خور وصف جمال دلبر فرزانه نیست
با که گویم راز دل را، از که جویم وصف یار
هر چه گویند، از زبان عاشق دیوانه نیست
هوشمندان را بگو: دفتر ببندند از سخن
کانچه، گویند از زبان بیهش و، مستانه نیست
ساغر از دست تو گر نوشم، بَرَم راهی به دوست
بینصیب آن کس، که او را، ره بر این پیمانه نیست
عاشقان دانند درد عاشق و سوز فراق
آنکه بر شمع جمالت سوخت، جز پروانه نیست
حلقهی گیسو و، ناز و، عشوه و، خال لبت
غیر مستان کس نداند، غیر دام و دانه نیست
قصهی مستی و، رمز بیخودی و، بیهُشی
عاشقان دانند کاین اسطوره و افسانه نیست
دیوان اشعار امام خمینی (ره)