این امام سجاد است که مناجاتهایش را شما میبینید و میبینید چطور از معاصی میترسد. مساله، مساله بزرگتر از این مسائلی است که ما فکر میکنیم. مساله غیر از این مسائلی است که در فکر ما یا در عقل عقلا یا در عرفان عرفا بیاید. مسئلهای است که اولیا میدانند چی است قضیه. آنها فهمیدهاند تا آن اندازهای که بشر باید بفهمد که قضیه چه بزرگ است و در مقابل چه عظمتی ما هستیم و سر [و] کار ما با کیست. اینها به ما تعلیم میدهند، و این طور نیست که دعا برای تعلیم ما باشد. دعا برای خودشان بوده است؛ خودشان میترسیدند، از گناهان خودشان گریه میکردند تا صبح.
از پیغمبر گرفته تا امام عصر- سلام الله علیه- همه از گناه میترسیدند. گناه آنها غیر اینی است که من و شما داریم. آنها یک عظمتی را ادراک میکردند که توجه به کثرت، از گناهان کبیره است پیش آنها. حضرت سجاد در یک شبش- به حسب آن چیزی که وارد شده- تا صبح [گفت:] «اللهُمَّ ارْزُقْنی التَّجافِیَ عَنْ دارِ الغُرُورِ وَ الْانابَهَ الی دارِ السُّرُورِ و الْاسْتِعدادَ لِلْمَوتِ قَبْلَ حُلُولِ الْفَوْت».
مساله، مسئله بزرگی است. آنها در مقابل عظمت خدا، وقتی که خودشان را حساب میکنند، و میبینند که هیچ نیستند و هیچ ندارند. واقع مطلب همین است: جز او کسی نیست و چیزی نیست، وقتی که توجه بکنند به عالم کثرت، و لو به امر خدا. این است که نسبت میدهند به رسول خدا که فرمود: لَیُغانُ عَلی قَلْبی فَإنّی لَاَسْتَغْفِرُ اللهَ فی کُلِّ یومٍ سَبْعیِنَ مَرَّه. او غیر از این مسائلی بوده است که پیش ماهاست.