بسم الله الرحمن الرحیم
انا للَّه و انا إلیه راجعون
تسلیت در سوگ مجاهدی خدمتگزار
نمیدانم من باید به شما تسلیت بدهم، یا شما باید به من، یا هر دو به هم؟ من به شما تسلیت بدهم که یک پدر بزرگی را از دست دادهاید و شما به من که یک برادر عزیزی را از دست دادیم؛ و همه به ملت که یک خدمتگزاری را ملت از دست داده و همه به اسلام که یک مجاهدی را از دست داده است. لکن ما از خدا هستیم و از آنجا آمدیم و به آنجا برمیگردیم.
انّا للَّه؛ ما از خداییم؛ مال خداییم، ما چیزی نداریم خودمان، هر چه هست از اوست، و به سوی او میرویم. و باید ببینیم چطور از آنجا آمدیم و چطور در اینجا هستیم و چطور به آنجا میرویم. آیا در اینجا که هستیم، در خدمت حق تعالی و خدمت خلقیم، مجاهده میکنیم در راه خدا، به صراط مستقیم ربوبیت مشی میکنیم یا انحراف داریم؟ اگر انحراف داشته باشیم، چه به چپ و چه به راست، چه طرف چپ که تعبیر به مغضوب علیهم شده است و چه طرف راست که تعبیر به ضالّین شده است در مقابل طریق مستقیم و صراط مستقیم اگر از این راه مستقیم رفتیم، از اینجا که حرکت کردیم راه مستقیم باشد، منحرف نباشد، شرقی نباشیم غربی نباشیم، مستقیم باشیم، یمین و شمال نباشد در کار، مستقیم حرکت کنیم از اینجا به لا نهایت، سعادتمندیم و ملتی را سعادتمند کردیم. و اگر چنانچه خدای نخواسته انحراف به چپ، انحراف به راست، انحراف به یمین، انحراف به یسار باشد، منحرف هستیم. و اگر چنانچه در بین ملت یک مقامی داشته باشیم، ملتی را منحرف میکنیم. مرحوم آقای طالقانی مستقیم بود، مستقیم فکر میکرد؛ مستقیم عمل میکرد. انحراف به چپ و راست نداشت. نه غربزده بود و نه شرقزده، اسلامزده بود، دنبال تعلیمات اسلام بود و برای یک ملت مفید بود، و رفتنش ضایعه است، لکن او پیوست به آنجایی که برای او تهیه شده است؛ مقامی که برای او تهیه شده است.
استقامت و استقلال فکری
و ما باید فکر این باشیم که ما هم مستقیم باشیم. اگر مستقیم باشیم و ملت را دعوت به استقامت کنیم از این غربزدگی که در طول تاریخ و خصوصاً در این پنجاه و چند سال، ما را به آن طرف کشیدند، از آن طرف ما را کشیدند طرف شرق، از آن طرف ما را کشیدند طرف غرب و ما را از خود بیخود کردند، جوانهای ما را تهی کردند از آنکه باید باشند، ما مکلفیم، همهمان مکلفیم، همه آقایان و همه خانمهای محترم، مکلفیم که مردم را دعوت کنیم به راه مستقیم؛ به همان صراط الله، راه الله- که راه مستقیم است- و از انحرافها جلوگیری کنیم. نه منحرف به آن طرف باشیم که دیکتاتوری به تمام معنا است و نه منحرف به غرب باشیم که ظلم و ستم و به اسم «حقوق بشر»؛ بردن همه حقوق بشر است.
انحراف مکتبهای غیر توحیدی
مکتبهایی که در دنیا هست غیر از مکتبهای توحیدی، اینها مکتبهایی هستند انحرافی که آن اشخاصی که این مکتبها را درست کردهاند آنها برای یک مقصدی و توطئهای درست کردهاند؛ برای به دام انداختن جوانهای غافل. آنهایی که دعوی میکردند به اینکه ما برای ملتها هستیم، خدمتگزار ملتها هستیم، برادریم با مردم، با لفظ «برادری» و «قارداشی» «2» از هم تعبیر میکردند.
شاید بعض از شما یادتان باشد یا هیچ کدامتان، که وقتی که سران کشورها بنا شد بیایند به ایران و اینجا یک اجتماعی داشته باشند، وقتی که چرچیل «3» آمد، آن طور که آن وقت معروف شد و نقل کردهاند، آمد به فرودگاه و با یک تاکسی رفت به محل خودش؛ وقتی که رئیس جمهور امریکا «4» آمد، آن هم با یک ترتیب، لکن وقتی استالین «5» آمد، طیارهای که او را حمل میکرد گاو هم همراهش آوردند که مبادا یک شیری از این طرفها ناسالم باشد! با یک تشریفات زیاد. در عین حال که او آن طور با سلطنت و فوق سلطنت زندگی میکرد و از قراری که به ما گفتهاند کالسکه طلا هم داشته است! و من اطلاع ندارم لکن آنهایی که مشاهَد من بود سربازهای امریکا که اینجا بودند و سربازهای انگلستان که اینجا بودند برایشان خیلی چیزها از آنجا میآوردند. حتی آن طور که در ذهن من است، لیموی سابیده شده، پودرش را میآوردند، لباس برایشان میآوردند، ولی آنکه من خودم مشاهدش بودم! بین اینجا و مشهد ما سوار اتومبیل بودیم میرفتیم، اتوبوس بودیم این سربازهای روسی که به آنان این طور فهمانده بودند که ما برادریم با آنها، فرقی ما بین ما و شما نیست، «6» اینها برای یک سیگار گدایی میکردند! از این مردم، از مسافرین.
بازی میدهند جوانهای ما را! هر دو دسته بازی میدهند، هم غرب ما را بازی میدهد، مَلعَبه «7» کردند ما را، هم غرب ما را ملعبه کرده، هم شرق ما را ملعبه کرده، و تا این گولخوردنها هست، تا این غربزدگی و شرقزدگی در ملت ما هست، هیچ امیدی به اصلاح نیست.
رهایی از وابستگی فکری به غرب و شرق
ما باید اول تمام همتمان را صرف کنیم که خودمان را از این وابستگی فکری بیرون بیاوریم. ما فکرهایمان وابسته است؛ ما فرهنگمان وابسته است. الآن ما باید سعی کنیم از این فرهنگ وابسته خارج بکنیم خودمان را، چه فرهنگ آن طرف که همهاش فساد و چه فرهنگ آن طرف که همهاش فساد، یعنی همهاش برای به دام انداختن ماهاست؛ به دام انداختن بشر است.
شیوه حکومت در صدر اسلام
ما تا این راه مستقیمی که راه انسانیت است، راه اسلام است و از حکومتهایش ما فرق را میفهمیم، آن وقتی که اسلام به دست ماها نیفتاده بود که مثل یک پوستین این طرف آن طرف باشد، آن وقتی که اسلام صریح بود، زمان خود پیغمبر- صلی الله علیه و آله و سلم- و زمان علی بن ابی طالب- سلام الله علیه- شما وقتی آن وقت را ملاحظه کنید و سران قوم را در آن وقت، سردارهای اسلام را در آن وقت، آنکه در راس واقع شده بود به حسب نظم مملکتی، وقتی که ملاحظه بکنید چه جور زندگی میکردند، وضع خودشان چه جور بود، آنکه پیغمبر اسلام بود در یک مسجدی که نه مثل این مسجد ماها و مساجدی که حالا هست، یک مسجدی که شاید حصیر هم نداشته است. یک دیوار یک متری، آن قدری تقریباً بوده است و با این چیزهای چوبهای خرما یک جاییاش را سقف زده بودند، مسجد آن اتاقها، یک دانه اتاق! برای یک دانه اتاق بود. وقتی که نشسته بودند، در مسجد مینشستند با اصحابشان، کسی که از خارج میآمد نمیفهمید اینها کدام یکی پیغمبرند و کدام یکی دیگرانند، میپرسید کدام یکی از شما او هستید!؟ این طور مینشستند مثل سایرین. حتی یک همچو پتویی نبوده است که زیرشان بیندازند که یک امتیازی در کار باشد و آنکه حضرت امیر- سلام الله علیه- است و تاریخش را همه میدانید. همان روزی که بیعت کردند با حضرت امیر و رای دادند به ایشان، همان روز وقتی فارغ شد از این قضیه، بیل و کلنگش را برداشت رفت پی کاری. کار میکرد! یک جا رفت آنجا سراغ کارش. یک همچو حکومتی، خودش کار میکرد. این حکومتْ حکومتی است که اگر بگوید ما برادر هستیم، راست میگوید؛ یعنی یک برادری است که از برادر دیگرش، از سایر برادرهای دیگرش در زندگی پایینتر است. حضرت امیر سر آن، آن طور که در تاریخ است، آن چیزی که تویش آرد جو درست کرده بود برای اینکه از آرد جو میل میفرمود، سرش را مهر زده بود که مبادا دخترهایش به واسطه عطوفتی که به او دارند یک روغنی، یک چیزی داخلش بکنند! مثلًا چیزی که تغییر مزه داشته باشد. زندگی این زندگی بود و میفرمود که من میترسم که در آن طرف مملکت تهامه، نمیدانم کجا، یک کسی باشد که گرسنه باشد، نان نداشته باشد و من میخواهم همان طور باشم، این حکومت یک حکومتی است که میتواند حاکم بگوید که ما با دیگران برادر هستیم، ما همه هستیم، همه با همیم؛ با اینکه وضعش کمتر از دیگران است. یک پوستی داشتند که شب زیر خودش و عیالش حضرت زهرا، میانداختند میخوابیدند روی آن، روز همین پوست را یک قدری علف میریختند برای شترشان. این زندگی بود. این حکومتهایی که ادعا میکنند که ما برای خلق هستیم، برای چه هستیم، وضع خودشان را بروند ببینند، وضع خلقشان را هم بروند ببینند! آنهایی که میگویند که ما برای «حقوق بشر» چه و مجلس حقوق بشر درست کردیم، از این حرفها، ببینند اینها با بشر چه جور رفتار کردند، کجا حق بشر را به او دادند. یکی از بشرها ما بودیم دیگر، ما هم یک دستهای بشر هستیم، پنجاه و چند سال است که ماها یادمان است، همه حقوق ما را از بین بردند، همه چیزمان را از بین بردند، همینهایی که دعوی میکنند حقوق بشر، همینها فوج فوج بشر را میکشند و فریاد میزنند حقوق بشر! وقتی در ایران نصیری «8» را میکشند یا هویدا «9» را میکشند، هیاهو بلند میکنند چرا کشتید! این جز این است که میخواهند ماها را اغفال کنند و نهضت ما را بدنام کنند؟ اینها بشر را نمیشناسند، چه تا حقوق بشر را. اینها برای بشر وضعی و حیثیتی قائل نیستند. اینها هر چه در نظرشان است همان جهت اقتصاد است و جهت چاپیدن مردم. چیز دیگری نیست در کار، زیر بنا اقتصاد است؛ «زیربنا» ست! همه چیز از آنجا پیدا شده است، کسی که اطلاع ندارد انسان چیست یک همچو چیزی هم میگوید.
ملت، پیرو اسلامند و نهضت را پیش میبرند
در هر صورت، گرفتاریهای کشور ما زیاد است و ما احتیاج داشتیم به یک شخصی مثل آقای طالقانی. لکن این طور نیست که ما وقتی آقای طالقانی بروند، شکست خورده باشیم. اسلام هست پیغمبر هم رفت. فرمود وقتی وحی آمد که اگر پیغمبر کشته بشود یا بمیرد، شما برمیگردید از دینتان؟ اسلام هست؛ پیغمبرش هم میرود، امامش هم میرود، عالِمش هم میرود، همه میروند و مملکت ما الآن- بحمد الله تعالی- و امیدوارم که یک بیداری برای قشرهای مملکت ما پیدا شده و کشور ما پیدا شده، ملت ما یک بیداری پیدا کردند که خودشان دارند میروند دیگر، خودشان دیگر بیدار شدند؛ دیگر خودشان راه میروند. و ما امیدواریم که ان شاء الله خداوند آن خدمتگزار را رحمت کند و همه ما را هم خدمتگزار قرار بدهد؛ و ملت ما را هم از این بیدارتر کند که راه را بروند.
و من تسلیت به خانمها اول و به آقایان ثانیاً، عرض میکنم و بدانید که من شریکم در این مصیبت. و خداوند همه ما را در این راه مستقیم هدایت کند.