این انسان است که سیر نمیشود؛ این انسانی است که هواهای نفسانیهاش آخر ندارد، چنانچه یک مملکت را به او بدهند، دنبال یک مملکت دیگر است، آن مملکت را هم که گرفت دنبال یکی دیگر است. این طور نیست که حدود داشته باشد آمال انسان. هر چه که یافت دنبال اینی است که آنی که نیافته او را هم بیابد. انسان اگر به حال خودش باشد در شهوت غیر متناهی است آمالش و در غضب هم غیر متناهی است و در حس سلطهجویی هم غیر متناهی است. شما گمان نکنید که اگر منظومه شمسی را تمامش را یک انسانی به دست بیاورد باز بنشیند که خوب بس است، میگوید یک منظومه دیگری برویم ببینیم چه خبر است. شما میبینید که الآن دنبال این هستند که به مناطق دیگری که غیر زمین است؛ به سیارات دیگر هم دست بیابند. این طور نیست که اگر دست یافتند به یک سیارهای، دنبال سیاره دیگر نباشند. این طوری انسان خلق شده است؛ غیر متناهی در غضب، غیر متناهی در شهوت، غیر متناهی در خودخواهی. هیچ چیز انسان را سیر نمیکند مگر اینکه تربیت بشود که با این تربیت به منتها سیری که در این سِیر آن منتها تمام چیزهایی است که انسان میخواهد، و آن رسیدن به کمال مطلق [است]. به کمال مطلق اگر رسید این طمانینه برایش حاصل میشود.