یکی از مَثَلهای دیگری که در بین مردم هست، باید عرض بکنم. یک کسی که میخواست، یک پدری که میخواست بمیرد، چند تا پسر داشت. هفت- هشت تا پسر داشت. خواستشان، یک چوبهایی هم تهیه کرده بود. یکی از این چوبها را داد، گفت: این را بشکن، شکستش. دوتا را گذاشت پهلو [ی] هم، گفت: اینها را هم بشکن، شکستش. بعد، آن هفت- هشت تایی که به عدد بچههایش بود پهلو [ی] هم گذاشت. گفت: اینها را بشکن. هر چه زور زد، نشکست. گفت شما عددتان به عدد این چوبهاست. اگر یکی یکی باشید، شکسته میشوید. اگر دوتایتان یک طرف و چهار تایتان یک طرف باشد، شکسته میشوید. اگر همهتان با هم باشید، مثل این چوبها، که همه با هم باشند، هیچ کسی نمیتواند بشکند شما را. اگر روحانی تنها باشد میشکنندش، اگر ارتشی تنها باشد میشکنندش، اگر مردم تنها باشند میشکنندشان؛ آن که آسیب بردار نیست آن است که همه قوا با هم باشند.