اخیراً هم که شاه رفته بود و بختیار بود، دیگر به صورت اینکه نه، صلاح نیست، حالا زود است، نورَس است، حالا چه، میآمدند که من را نگذارند به ایران بیایم، جدیت میکردند که ما نیاییم ایران. همین جدیت آنها باعث شد که من فهمیدم که رفتن ما مُضر به حال اینهاست! برای اینکه آنها برای صلاح ما نمیگفتند که شما زود است حالا بروید و حالا پیغام فرستادند به وسیله رئیس جمهور فرانسه که آوردند برای ما خواندند پیغامشان را، که الآن چه طور است و کذا هست و زود است، نورَس است، حالا شما یک قدری چند هفتهای باشید. من دیدم که معلوم میشود که در این چند هفته میخواهند اینها قوایشان را مجتمع کنند که دیگر هیچ کاری از ما برنیاید. حالا که مردم الآن قیام کردند و نهضت کردند، حالا باید رفت، هر چه شد. ما بنا گذاشتیم برویم، و آنها بستند فرودگاه [را]. ما گفتیم خوب، هر وقت باز شد میرویم، معلوم است که تا ابد نمیبندند که وقتی باز شد، ما آمدیم.