بسم الله الرحمن الرحیم
وظیفه ملت در رویارویی با توطئهها
من از خدای تبارک و تعالی سلامت و سعادت ملت شریف ایران و قوای انتظامی؛ نیروهایی که برای خدمت به اسلام آماده هستند، طلب میکنم و امیدوارم که ما همه، همه ما پاسدار اسلام باشیم. شما برادرها بدانید این را که در پناه اسلام، در پناه قرآن کریم اگر چنانچه ما باشیم، و زیر پرچم توحید به همه قوای شیطانی پیروزی خواهیم پیدا کرد. لکن مهم این است که ما چطور در زیر پرچم اسلام باشیم. چه کار بکنیم تا زیر پرچم اسلام باشیم. یعنی اسلام ما را قبول بکند در یک همچو موقعی که اسلام گرفتاری دارد در ایران آنهایی که از اینجا منافع را میبردند، ذخایر شما را میبردند، آنها طمع نبریدند از اینجا و باز در صددند که اعاده کنند جرایم خودشان را. ما چه بکنیم که اسلام ما را قبول کند، و ما خدمتگزار اسلام باشیم. آیا قوای انتظامیه ما، چه ژاندارمری، چه ارتش، چه سایر قوا، پاسدارهای اسلامی و چه شهربانی که به منزله ستون فقرات یک ملت است، در این موقع گرفتاری باید چه بکنند چه بکنند که در مقابل این قدرتهای بزرگ شیطانی بتوانند مقاومت کنند. و ملت ما چه بکند که در مقابل این سیل توطئههای خارجی- داخلی بتواند آسیب ناپذیر باشد. هر جمعیتی هر چه زیاد باشند، هر مقدار جمعیتشان زیاد باشد اگر چنانچه واحد، واحد باشند، دسته، دسته باشند، اینها آسیب پذیرند، از باطن خودشان هم آسیب میبینند. اگر در یک مملکت مثلًا، 35 میلیونی که حالا ما در آن زندگی میکنیم، یک جمعیتهایی باشند متفرق، احزاب مختلفه، جمعیتهای مختلفه باشند و انسجام با هم نداشته باشند که یک نیروی واحد بشوند، آسیب پذیرند. شما فرض کنید اگر یک نیروی نظامی باشد، چه ارتش، چه ژاندارمری، چه شهربانی، چه پاسدارها و فرض کنید، که این نیرو و قدرت نظامیاش زیاد است، عدد آن هم زیاد است، پنج میلیون فرض کنید نظامی داریم، اگر این پنج میلیون نظامی انسجام نداشته باشند، یا گروه گروه بشوند یا فرد، فرد، صد میلیون، یکی از او کاری نمیآید. مثل این قطرات منفصله از هم است که فرض کنید از باران باشد. صدها میلیون قطره از آن کاری نمیآید. آن وقت از آن کار میآید که این قطرات با هم منسجم بشوند و یک رودخانه راه بیندازند. وقتی اینها با هم شدند، منسجم شدند و به یک وجهه هجوم بردند، این شهرها را خراب میتوانند بکنند، دیوارها را از بن بکنند. اما مادامی که یکی یکی هستند کار از آنها نمیآید.
خطر از هم پاشیدگی از درون
افراد انسان مثل قطرات باران میماند که اگر مادامی که یکی یکی هستند، هر که برای خودش یک فکری میکند. هر کسی برای خودش یک راهی دارد. هر چه زیادتر باشند، فسادش زیادتر میشود. عوض اینکه وقتی عدد زیاد شد، کار انجام بدهد، وقتی این طور شد، کارها معطل میماند. حالا بنا شد که این قطرهها به هم اتصال پیدا کند، اگر بنا شد که قطراتی با هم متصل شدند لکن یک قطرات دیگری هم علی حده متصل شدند، یک قطرات دیگر هم علی حده متصل شدند و اینها هر کدام یک راهی گرفتند، باز هم کاری از آنها نمیآید. و اگر اینها مثلًا فرض کنید که این قوای نظامی، انتظامی اگر چنانچه یک میلیون جمعیت باشد، لکن دستجات مختلفی با روشهای مختلفی که هر کدام برای دیگری کارشکنی کند، این از باطن میپوسد. به جای اینکه یک قوهای باشد که در مقابل دشمن بایستد، یک قوای مختلفهای است که خودشان به هم میریزند. اگر در باطن یک ارتشی، پوسیدگی پیدا شد خودش وامیرود. دیگر محتاج به این نیست که یک قدرتی بیاید او را بخواهد از بین ببرد. این خودش از بین میرود. خودش از باطن مثل یک خربزه کرم زده، از باطن فاسد میشود. ملت هم همین طور است. اگر چنانچه 35 میلیون جمعیت، 35 میلیون یک نفری باشد، یا 35 میلیون جمعیت 35 دسته بشوند هر کدام فرض کنید یک میلیون. این 35 دستهای که هر کدام یک میلیونند، وقتی در داخل یک مملکتی با آرای مختلف، با نظرهای مختلف، کارهای مختلف باشند، اینها آسیب میبینند. محتاج نیست که از خارج به ما حمله کنند. خودمان در داخل خودمان را میخوریم، تمام میکنیم.
ایجاد بینظمی برای از میان بردن اتحاد
الآن آنهایی که دیدند که 35 میلیون با هم منسجم شده بودند و این قدرت بزرگ را از بین بردند و قدرتهای خارجی که قدرت عالَم بود نتوانست آن آدم را نگه دارد، ملت پیش برد، آنها هم مطالعه دارند، میبینند که این خیلی هم مطالعه نمیخواهد، مطلب واضحی است که 35 میلیون جمعیت با هم شدند. وقتی 35 میلیون جمعیت یک ملت با هم شدند، این آسیب نمیبیند. وقتی هم هجوم کند پیش میبرد. اینها دیدند که این انسجام ما را پیش برد. به پیشبردی ما کمک کرد و ما را پیش برد و پیروز کرد. این انسجام را میخواهند به هم بزنند. در همه جا اینها اشخاصی دارند، که دنبال همین معنا هستند. همه جا؛ در دانشگاه دارند، بازار هم دارند، خیابانها هم دارند، از آنجاها بیشتر در ارتش دارند، در ژاندارمری، در شهربانی، در پاسداران، اینها، همه جا آدم دارند و همه هم مقصدشان این است که ما را از باطن بپوسانند. مقصد این است که بگذارید، خودشان، خودشان را بخورند. محتاج نیست به اینکه یک حملهای از خارج بشود. زحمتی به خودشان بدهند که از خارج حمله بشود. بگذار خودشان، خودشان را بخورند. هر جا یک بساطی درست کردند که انسجام را از دست بگیرند. جایی که باید نظم برقرار باشد تا منسجم بشود، تا نظم نباشد انسجام نیست، میروند نظمش را از بین برمیدارند. وسوسه میکنند.
اختلافات و کشمکشهای اسارتبار
این جوانها یک عقدههایی از سابق دارند. این عقدههایی که از سابق دارند اینها روی «1» آن عقدهها انگشت میگذارند و وسوسه میکنند. این عقدهها را دَم به آن میدهند. این عقدهها را باد به آن میزنند و از آن راه نظم را به هم میزنند. نظم به هم خورد، انسجام به هم میخورد. یک دسته میآیند در ارتش، این کار را میکنند، وامیدارند که نظم را به هم بزنند. نظم به هم زدن چیست؟ این است که پایین از بالا اطاعت نکنند. این طبقه پایین و سرباز از درجهدار، درجهدار از افسر، افسر از بالاتر اطاعت نکند. اطاعت که نکردند نظم از بین میرود. نظم که از بین رفت، انسجام نیست دیگر. انسجام وقتی نشد خودش پوسیده میشود. دیگر احتیاج نداریم که از خارج یکی بیاید. پوسیده، خودش پوسیده است. یک صدا یک جایی در آید، خود این میپوسد، تمام میشود. در ژاندارمری هم همین بساط را درست میکنند. در شهربانی هم همین بساط را درست میکنند. تو پاسدارها هم همین بساط را درست میکنند. یکوقت چشم باز میکنید میبینید که قوای انتظامی از آن حالی که باید همه هماهنگ باشند و منسجم باشند، از آن حال بیرون رفته است. خود ارتش خودش دارد خودش را میخورد. ژاندارمری هم همین طور و سایر قوا هم همین طور. اینها یک نقشه است آقا. اینها شما میبینید که یکوقتی این حرفها اصلًا نبود که یک، فرض کنید، درجه داری از یک افسر اطاعت نکند یا سرباز از بالا دستها. یکوقت این حرفها نبود. حالا پیدا شد. حالایی که شما زدید آن قوای چپاولگر را و از مملکتتان بیرون کردید و میخواهید یک مملکتی باشد مال خودتان. نظمش را خودتان بدهید. منافعش هم مال خود ملت باشد. حالا افتادند توی همه این دستگاهها و دارند خودشان را توی خودشان منحل میکنند. اگر یک قوای انتظامی که هر دستهای یک مطلبی بخواهند بگویند، هر دستهای یک مطلبی مقابل دسته دیگر، مخالف دسته دیگر، این دیگر محتاج به این نیست که یک کسی یک تفنگی طرف آنها بکشد، این خودش، خودش را میخورد. آنها نشستند سیگارشان را میکشند و شما تو سر هم میزنید تا خودتان را از بین ببرید. وقتی بنا شد که پایین از بالا اطاعت نکند معنای آن این است که نظمی تو کار نیست. وقتی بنا شد که متفرقات باشید، هر کسی یک رایی برای خودش داشته باشد- زائد معنای آن این است که، نظم تو کار نیست. انسجام تو کار نیست. انسجام تو کار نباشد تمام میشود. خودش تمام میشود. این سرایت میکند به خارج و در بین ملت هم همین مسائل هست.
احزاب و گروههای نوظهور
احزاب مختلفه بعد از این انقلاب، از قراری که میگویند، حدود دویست گروه پیدا شده. دویست گروه معنایش این است که یک جمعیتی که باید منسجم بشوند دویست گروه شدند که از هم جدا بکنند همه را. در تهران اگر بنا باشد دویست تا حزب و گروه و امثال اینها باشد و [دائماً] اظهار وجود، هر روز تو روزنامه فلان گروه هم اظهار وجود کرد، این معنایش این است که 35 میلیون جمعیت میخواهد از هم منفصل بشود. جدا جدا بشود یعنی آن انسجامی که باعث پیروزی شما شد، آن کارشناسهایی که ملتها را شناختند و راه ملتها را مطالعه کردند، راه شکست آنها را مطالعه کردند و طرح دادند برای آن، بهتر از این چه بکنند، بدون اینکه محتاج باشد که یک قدرتی و قوایی بیاید، خودشان را به جان هم میاندازند. احزاب را دستشان قلم بدهند. این او را چیز بکند؛ تهمت به او بزند. او تهمت به او بزند او، او را تضعیف کند. من گمان میکنم که از اول که احزاب پیدا شده است در امثال ایران، این یک طرحی بوده است از خارج. آنها احزاب دارند، آن مملکتهای دیگر، لکن احزابی که آنها دارند فرمش یک جور دیگر است. این طور نیست که یک کاری بکنند که برای کشورشان مضر باشد. لکن وقتی صادر شد به این مملکتها برای اینکه توجه به عمق مسائل ندارند، احزابی درست میشوند که به حال کشورشان مضر است. آنها یک چیزی درست میکنند که اینها خیال میکنند باید ما احزاب داشته باشیم. عمق این مطلب که احزاب آنجا، وضعشان چه جور است و احزاب اینجا باید چه جور باشد، این را درست ادراک نکردند. احزاب درست کردند، لکن هر حزبی برای دیگری کارشکنی میکند، آن حزب هم برای آن.
اتحاد و انسجام در پرتو برادری
یک مملکتی که محتاج به این بود که همه احزاب آن مجتمع باشند برای پیشرفت مملکت، همه احزاب درست شد، و همه با هم مخالف. مع الاسف در این ممالک ما که تعلیماتش باید تعلیمات الهی باشد، باید ببینند چه گفتند تا ما اطاعت بکنیم. خلاف تعلیمات اسلامی مجتمعات مختلف درست میکنند. قرآن میفرماید که: انَّمَا الْمُومِنُونَ اخْوَهٌ «2» و غیر از برادری پیش مومنین چیزی نیست. منحصر برادرند نه غیر برادر. هیچی نیستند الّا برادری. این هیچ نیست الّا برادری. برای این است که اگر ما هیچ جهتی را ملاحظه نکنیم الّا برادری خودمان را، انسجام پیدا میکنیم. همه مومنین را قرآن میخواهد که با هم برادر باشند و غیر از این هم نباشد در کار. اگر همه مومنین در قطرهای اسلامی، در تمام کشورهای اسلامی همین یک دستور خدا را که خدا عقد اخوت بینشان انداخته است، همین یک دستور را عمل بکنند، قابل آسیب دیگر نیست. اگر یک میلیارد جمعیت مسلمان، یک میلیارد جمعیت مسلمان که مع الاسف یک میلیارد جمعیتی هستند که تحت سلطه غیر هستند، یک میلیارد جمعیت تحت سلطه دویست و پنجاه میلیون، اگر این یک میلیارد جمعیت به این حکم خدا سر نهاده باشند، اطاعت کرده بودند همین یک حکم را که انما المومنون اخوه برادرند اینها، اگر این برادری در همه جا بود، اگر، این برادری در تمام قشرهای ملتها بود، این گرفتاریها برای ما پیدا نمیشد. برادری این نیست که من یک کاری بکنم بر خلاف دستور، بر خلاف نظام، شما هم یک کاری، این خلاف برادری است. حضرت امیر هم برادر بود با همه. مسلمان بود، مومن بود، برادر بود، راس مومنین بود و برادر بود. عقیل هم برادر حضرت امیر بود. عقیل حق داشت بگوید که من و تو برادریم [و] من از تو اطاعت نمیکنم؟ این خلاف برادری بود. برای اینکه برادرند در اینکه آن معنایی که اسلام میخواهد با هم پیش ببرند. این برادری است. برادری را برای این درست کردند که منسجم بشوند به هم، و با هم یک ندا پیش بروند.
برادری بر پایه نظم و انضباط
اگر در یک نظامی- فرض کنید- در ژاندارمری یک دسته بایستند بگویند که ما به تو اطاعت نداریم، ما از تو اطاعت نمیکنیم، این، این طور نیست که بتوانند یک همچو نظامی برای آن مقصدی که خدای تبارک و تعالی فرموده است شماها برادر هستید، بتوانند برادری کنند. برادری در این مقصد این است که پشت به پشت هم بدهند و همه پشتیبان هم باشند برای پیشبرد مقصد. پشتیبان هم بودن این است که این نظم را ملاحظه بکنند. این درجاتی که ارتش دارد و روی آن نظم پیدا کرده، درجاتی که ژاندارمری دارد و روی آن نظامی است و هکذا سایرین و هکذا همه مردم، باید اینها برادر باشند. یعنی محبت برادری به هم داشته باشند. و همه پشتیبان هم باشند برای آن مقصد. برای اینکه پیش ببرند، برای اینکه نجات بدهند ملت خودشان را. این برادری اقتضا میکند که چون روی این مقصد است که باید پیش ببرند، اقتضا میکند که این برادر کوچک از آن برادر بزرگ اطاعت کند در این مقصد، آن برادر بزرگ هم به این برادر کوچک محبت کند برای این مقصد. آن رئیس باید برادر اینها باشد در پیشبرد مقصد، و فرمان بدهد؛ فرمانی که برادر بزرگ به برادر کوچک میدهد که همه آن رحمت است. این پایین دست، رده پایین به حسب نظام، اطاعت باید بکند از آن، و الّا برادری نکرده است.
توحید در مقصد
همه هم مقصد واحد است. همه مقصد واحد جامعه اگر بنا شد این طور باشد این جامعه توحیدی میشود؛ یعنی، توحید در مقصد. اگر ما یک جامعه توحیدی پیدا بکنیم، یعنی این طور باشد که هر کدام در محل خود، کار خودشان را انجام بدهند برای آن مقصد. شمایی که در ژاندارمری هستید کار ژاندارمری را به همان نظم که در آنجا مقرر است انجام بدهید برای مقصد واحد و آن حفظ کشورتان. آنها هم که در ارتش هستند آنها هم نظم خودشان را حفظ بکنند برای همان مقصد. ماها هم که طلبه هستیم نظم خودمان را حفظ کنیم برای آن مقصد. آنها هم که اداری هستند، و آنها هم که در راس کار هستند، و آنها هم در پایین هستند و بالا، همه حفظ بکنند همه جهات را برای یک مقصد. همه مقصدشان این باشد. انسجام پیدا بکنند. یعنی روی مقصد و الّا. انسجام که معنای آن این نیست که ما دو تا به هم بچسبیم. معنای آن این است که ما همه با هم یک مقصد داریم و روی آن مقصد راه برویم. اگر این طور شد، جامعه توحیدی است و اگر، بنا شد که نظم را از دست بدهیم، جامعه از توحیدیت بیرون میرود. اگر شما از بالا اطاعت نکنید، بالا به شما تعدی بکند، من از بالاترم اطاعت نکنم، بالاتر به من تعدی بکند، این انسجام از بین میرود. این جامعه توحیدی از بین میرود. جامعه توحیدی این است که همه کار خودشان را انجام بدهند روی نظام و همه هم مقصدشان یکی باشد. این جامعه توحیدی است.
مغایرت بینظمی و خودسری، با جامعه توحیدی
اینهایی که میآیند در داخل ارتش، در داخل ژاندارمری، در داخل پاسبانها، در داخل شهربانی، توی جمعیتها، توی دانشگاهها، همه جا این شیاطین هستند، همه جا، اینهایی که میآیند با اسم اینکه جامعه توحیدی، میخواهند توحید را از بین ببرند. اینها نقشه دارند برای اینکه همه را بپوسانند. این جامعه را بپوسانند. مقصد دارند اینها. ما باید آگاه باشیم از این معنا. جوانهای ما را باید آگاه بکنند. شماها باید آگاه باشید. جوانها را آگاه بکنید که مقصد این است. آقایانی که روابط دارند، با شما هستند، آنجا باید آشنا کنند جوانها را به اینکه جامعه توحیدی معنای آن این نیست که هرج و مرج باشد. جامعه توحیدی معنای آن این است که همچو با هم پیوست باشند که آسیب دیگر نبینند، که یکی بشوند کانّه یک موجود. نه این است که جامعه توحیدی معنای آن این است که بالا و پایین تو کار نباشد. مگر امکان دارد یک همچو چیزی. مگر انسجام حاصل میشود اگر چنانچه پایین و بالایی نباشد و همه خودسر باشند. پایین و بالا نبودن معنای خودسری است. نظم نبودن معنای خودسری است. خودسری منافی با جامعه توحیدی است. اطاعت نکردن مخالف با جامعه توحیدی است. آنهایی که به خورد جوانها میدهند، جوانهای ما میدهند که جامعه توحیدی میخواهیم، پس نه افسری و نه درجه داری و نه چیزی، همه ما سرباز باشیم، کی از کی اطاعت کند. چه وقت میتوانید وحدت پیدا کنید. هر کدام اینها مثل آن، انسجام از کجا پیدا بشود. وقتی نظم نباشد، وقتی هر کسی برای خودش علی حده باشد و سرخود باشد، انسجام پیدا نمیشود. شما صد میلیون قاطر چموش را میتوانید وادار کنید به یک کار؟ صد میلیون کار؟ یک کار انجام میتوانند بدهند؟ همه تو سر هم میزنند صد میلیون جمعیت اگر چنانچه نظم در کارشان نباشد.
لزوم نظم برای حفظ نظام
حضرت امیر در دستوری که میدهد میگوید امورتان را نظم بدهید. «3» نظم همین است. نظام همین است. همه جامعه باید نظم داشته باشند. انحصار به ژاندارمری و انحصار به ارتش و اینها نیست. همه جامعه نظم لازم دارد. اگر نظم از کار برداشته بشود جامعه از بین میرود. حفظ نظام، یکی از واجبات شرعیه و عقلیه است که نظام باید محفوظ باشد. آنهایی که میگویند نظام به این معنا نمیخواهیم و همهمان یکجور و همهمان بدون اینکه یک ضابطهای در کار باشد عمل بکنیم، خلاف قرآن دارند عمل میکنند. خلاف اسلام دارند عمل میکنند. خلاف مصالح مملکتشان دارند عمل میکنند. آنها در خارج نشستهاند و میخندند به ما که اینها را ما بازی دادیم. خودشان را به جان هم انداختیم. آنها در خارج نشستهاند و به ما میخندند که ما احزاب را وادار کردیم که به جان هم بیفتند. هر کس برای دیگری حرف میزند.
سلب آزادی با شعار آزادی
شما روزنامهها را که میخوانید میبینید که در روزنامهها زیاد این به چشمتان میخورد که این به آن بد میگوید، آن به این. حالا که قلم آزاد شد باید این طور باشد که هر کس به دیگری هر چه دلش بخواهد بد بگوید و هر کس به دیگری یا کاری بکنند که این مملکت از نظم بیرون برود، از نظام بیرون برود. این معنای آزادی است؟ آن آزادی که در ممالک که ما را میخواهند بخورند هست، این طوری است؟ اگر این طور بود، انسجام پیدا نمیکردند. این ترقیات را پیدا نمیکردند. آنها با اسم آزادی که در این مغز این جوانها میاندازند، با اسم آزادی میخواهند شما را تحت حمایت خودشان قرار بدهند و آزادی را از شما سلب بکنند. آنها میفهمند دارند چه میکنند. با اسم اینکه انقلاب کردید و آزادید دیگر، آزادید دیگر، تو به او بد بگو، او به او بد بگوید، او قلم بردارد و به ضد تو بگوید، تو قلم بردار به ضد او بگو، آنها میدانند دارند چه میکنند. میخواهند آزادی شما را با [شعار] آزادی سلب کنند. آزادی ناسالم در شما ایجاد کنند و آزادی حقیقی را از شما بگیرند و یک روزی همه ما باز گرفتار یک همچو مسائلی بشویم یا بدتر از آن.
مژده پیروزی
باید دانشمندها، متفکرین، روحانیین، خطبا، سران لشکر، سران ژاندارمری مردم را آگاه کنند. جوانها را آگاه کنند که دارید گول میخورید. دارید به یک راهی میروید که راه دشمنتان است. گولتان زدند. و من امیدوارم که خداوند ماها را بیدار کند و به وظایف اسلامی خودمان آشنامان کند. و ان شاء الله من به شما مژده پیروزی میدهم برای اینکه ما برای خدا میخواهیم کار بکنیم ان شاء الله. و کسی که برای خدا کار میکند شکست تویش نیست و لو کشته بشویم شکست نداریم. حضرت سید الشهدا هم کشته شد لکن شکست خورد؟ الآن بیرق او بلند است و یزیدی تو کار نیست. یزیدی [در ایران] تو کار نیست ان شاء الله.