روحانیت در دولت نقش دارد، نه روحانیت دولت است. این نقش از اول هم بوده است، منتها این را کنارش زده بودند، حالا خدا یک مهلتی داده است. یک جمعیتی، این مردم جمع شدند، هیاهو کردند، این هیاهوهاست که این کارها را کرده است. جمع شدند هیاهو کردند، حالا یک نقشی پیدا کرده روحانیت. همان نقشی که برای روحانیت است که باید کنترل کند این چیزها را، و الّا سررشته ندارد. مگر میتواند که یک روحانی برود رئیس فوج بشود. سررشتهای از این کار ندارد. یک روحانی که اطلاعاتش در باب یک اموری کم است، برود بخواهد آنها را بگیرد. این معنا ندارد، اما روحانی چون موارد خطا و اشتباهی که از قانون اسلام که یک قانونی است که اگر اجرا بشود، همه مقاصد برای ما حاصل میشود این مطلع است، این سررشتهدار این قانون است، این را قرارش دادند با آن همه قیودی که همهاش قیود یک چیزی بوده است که قرار دادند و ما هم تابعیم. لکن مساله این نیست. مساله بالاتر از این است. اما خوب البته ملت یک چیزی را که خواستند ما همه تابع آن هستیم و یک همچو روحانی اگر نقش داشته باشد در دولت، نمیگذارد دیگر نخست وزیرش، رئیس جمهورش هر جا که ظلم ببیند، روحانی نقش دارد بر اینکه جلویش را بگیرد. و هر وقتی بخواهد یک قلدری پیش بیاید جلویش را میگیرد. یک دیکتاتوری باشد جلویش را میگیرد. میخواهد خلاف آزادی باشد، جلویش را میگیرد. بخواهد یک دولتی یک قراردادی با یک دولتی ببندد، که اسباب این بشود که این تابع آن بشود، پیوند آن بشود، پیوسته او بشود روحانی جلویش را میگیرد. یک اصلی است که اصل یک مملکت را اصلاح میکند. این یک اصل شریفی است که اگر چنانچه ان شاء الله تحقق پیدا بکند، همه امور ملت اصلاح میشود.