در آیات دیگر میفرماید که یَا ایَّتُهَا النَّفْسُ المُطْمَئِنَّهُ ارْجِعی إِلی رَبِّکِ رَاضِیَهً مَرضِیَّهً فَادْخُلِی فِی عِبَادی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی.»
اگر انسان بخواهد خصوصیات این آیات شریفه را بگوید طولانی است. من یک اشاره به آن بکنم. و آن اینکه آن «نَفْس مطمئنّه»؛ یعنی آن نفسی که دیگر هیچ خواهشی ندارد. این طور نیست که حالا نخست وزیر شده میگوید این کم است، باید رئیس جمهور بشوم؛ رئیس جمهور شده است میگوید این کم است، من باید رئیس جمهور کشورهای اسلامی باشم. به اینجا رسید میگوید این کم است. به هر جا برسد کم است. تمام عالم را اگر یک لقمه کنند و به دست او بدهند، وقتی فکر میکند میبیند نقیصه دارد؛ خواهشش غیر این است. آن وقت مطمئن میشود که به کمال مطلق برسد. کمال مطلق آن وقتی است که او باشد؛ غیر او نباشد در کار. توجه به ریاست، توجه به سلطنت، توجه به عالم ماده، توجه به عالمهای دیگر به غیب، به شهادت، هیچ نباشد. یاد منحصر شده باشد به یاد خدا. آنجا نفس «مطمئن» میشود. آن وقت است که مورد این خطاب واقع میشود که یا اَیَّتُها النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ ای نفسی که به آنجا رسیدی که مطمئن شدی؛ از لغزش بیرون رفتی و توجه نداری به جای دیگر. یا اَیَّتُها النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ ارْجِعی إلی رَبِّکِ حالا دیگر هیچ چیز دیگر برای تو نمیشود. تو برگرد به سوی خدای «خودت»: «رَبِّکِ». ربِّ نفس مطمئنّه. فَادْخُلی فی عِبادی نه عباد الله، عباد صالحین نه. «عبادی». با این ریزهکاری. وقتی که واقع شدی در عباد، آن وقت وَ ادْخُلی جَنَّتی نه الجنَّه. آن جنت مال دیگران است. آن جنت با همه عرض و طولش مال «عباد صالح» است، «عبادی» نیست. مالِ «عبادی» آنچه دیگر هیچ نیست جز عبادت، آن هم عبادت «هو» وقتی آنجا رسیدی، «ادخلی جنّتی». جنّتِ لقاء، جنّت ذات؛ نه جنت دیگران. جنّت شما که ان شاء الله همه وارد بشوید در آن جنت، با این جنت فرق دارد. آن جنتِ «عباد صالح»، «عباد الله الصالحین» است. اما این جنتی است که انتساب به هیچ جا ندارد، الّا به «هو». آن وقت «نفس مطمئنّه» وارد شده است در یک منبع نور و در یک کمال مطلق، و رسیده است به آن چیزی که عاشق او بود.
دیدگاه ها
نظر دهید
1 نظر-
سکینه راستگو زیارت بسیارزیبا بود، وجواب کاملی برای سوال من بود، خدایش رحمت کند آنکه گفت، وانکه پخش کرد، وانکه شنیدو بهرمند گشت