بسم الله الرحمن الرحیم
مقایسه مجلس شورای اسلامی با مجالس سابق
ان شاء الله خداوند این عید سعید را بر همه مسلمین و خصوص ملت مسلم ایران مبارک کند. این چهره مجلس اسلامی ماست و اگر از صدر مشروطه- الّا شاید دوره اول- تا قبل از این مجلس ملاحظه کنید، اینجا جای آن وکلا نبود؛ وکلایی که از طبقه اشراف و از طبقه ثروتمند و مرفّه، و حاضر نبودند در یک مجلس چند تایشان با هم جمع بشوند و حاضر نبودند در یک مجلس این طور مسجدی بنشینند و هر کدام در کاخهای بلند- الّا بعضیها که آنها هم از سنخ شما بودند- زندگی میکردند. امکان نداشت که یک مواجههای بین منِ طلبه با آن تیپهای اشرافی و اعیانی و دارای کذا و کذا اتفاق بیفتد؛ فرضاً اینکه گوش بدهند به اینکه یک طلبه با آنها چه میگوید. این از برکات نهضت است، برکات اسلام است که همه نهادهایشان اسلامی و مردمی است. مجلس مردمی این است. پیشتر اسمش را گذاشته بودند «مجلس ملّی». ملت راه داشت در آن مجلس؟ در آن مجلس از ملتها، از خود ملت کسی بود که راه پیدا بکند به آنجا؟ خصوصاً در این دهههای آخر، یک نفر از شما در آنجا راه نداشت و جای شما در آنجا نبود اخلاقاً، که عند الله نبود، به واسطه علوّ شان شما و به واسطه اینکه آنها طاغوتی بودند، شما راه نداشتید بر آنجا.
ما امروز مواجهیم با یک چهرههای اسلامی که به غیر از اسلام و به غیر از منافع مملکت خودشان فکر نمیکنند. و من امیدوارم که این مجلس، که مرکب از این طبقه انسانی ملت است، چه آنهایی که مسلم هستند و چه آنهایی که باز برادرهای ما هستند و از اقلیتها هستند، این چهرهها، چهرههایی است که مال ملت است، و امروز ملت راه پیدا کرده است به مجلس و دیروز، در گذشته، ملت هیچ خبری از مجلس نداشت و هیچ عملی نمیتوانست انجام بدهد. این موجب شکر است در درگاه خدا. همه تشکر کنیم از یک همچو نعمتی که نصیب ما شده است. و این تنها مجلس نیست که تحول پیدا کرده است از طاغوت به اسلامیت و انسانیت، سایر نهادهای دولتی هم، چه قوای مسلّحه و چه سایرین از قبیل وزرا و امثال اینها، آنها هم همین طور هستند. الآن ملت ما میتواند ادعا کند که ما در همه امور ناظریم. من خیلی از مجالس را یاد دارم و در بعضی از مجالس هم رفتم به عنوان تماشاچی. یک دانه از امثال شما در مجلس نبود، الّا مثلًا، مثل زمانی که مرحوم مدرّس آنجا بود یا در آن اول که ما آنجا را دیگر ندیدیم؛ آن دورههای اول [را. در] دوره اول بودند از اشخاصی که نظیر شما بودند. آن چیزی که میخواهم عرض کنم این است که حیف است که چهره نورانی مجلس در آن، یک چیزهایی واقع بشود که مخالف زیّ شما آقایان است.
توصیه به نمایندگان در تفاهم و حل مسالمتآمیز مشکلات
من معذرت میخواهم که چند کلمه موعظه کنم شما را. شما محتاج به موعظه نیستید، لکن تذکر، برادرها، خودش یک امری است. یکی از عذابهایی که در جهنم اهل جهنم به آن مبتلا هستند، خِصامُ اهل النّار «1» است. و یکی از نعمتهایی که اهل بهشت متنعّمند؛ آن اخوانی که اخْواناً عَلی سُرُرٍ مُتَقابِلین، «2» آن برادری و محبت که بین اهل بهشت است، یکی از نعمتهای بزرگ خداست و آن خصامی که در جهنم است، یکی از عذابهایی است که بر اهل جهنم است که دائم توی سر هم میزنند.
اهل معرفت میگویند که هر چیزی که در بهشت و در جهنم ظهور پیدا میکند سابقه ندارد، از خود آدم است. در روایت هم هست اینکه زمین بهشت و جهنم قاع «3» است، هیچ چیز ندارد، صاف است. و در یک روایتی هم که سابقاً من دیدم- حالا نمیدانم تمام معنایش درست چه جوری است- این است که گاهی در بهشت یک اشخاصی، ملائکه الله، مشغول یک بنا میشدند و گاهی میایستادند. ظاهراً پیغمبر اکرم شاید در شب معراج این را ملاحظه فرمودند. سوال کردند از جبرئیل که چراگاهی میایستند، گاهی کار میکنند. عرض کرد که اینها اعمالی [است] که مردم میکنند. مادامی که اشتغال دارند به عمل خیر، اینها مصالحشان محقق میشود و مشغول بنا میشوند. آن وقتی که آنها مشغول این کار نیستند آنها هم. در هر صورت، یک مسئلهای است این در پیش اهل معرفت که تمام چیزهایی که در جهنم و بهشت هست این از خود ماست. این طور نیست که خدای تبارک و تعالی یک آتشی تهیه کرده است که ما را بسوزاند، ما خودمان تهیه میکنیم. در قرآن هم هست که اینها اعمال شماست که به خودتان رد میشود.
ما میتوانیم خودمان را در این عالم راجع به این محکی که از دو تا آیه شریفه استفاده میشود، بشناسیم که آیا اهل نار هستیم یا اهل بهشت. اگر کارهایمان روی خصام باشد- دشمنی- [اهل نار هستیم.] یک وقت این است که انسان در یک مسئلهای صحبت میکند، مباحثه میکند، خوب بین اهل علم و طلبهها متعارف است که گاهی وقتها به فریاد میکشد مطلب، به داد و قال میکشد مطلب، لکن وقتی که مباحثه تمام شد، برادرند. بعد از مباحثه این طور نیست که این مباحثه اسباب دشمنی باشد. دو تا دوستند، دو تا رفیقند، سر یک مطلبی، مطالبی، او آن طرف مطلب را میگیرد و او آن طرف مطلب [را] و اتفاقاً این یک ورزشی است که در بین طلبهها هست و یک ورزش علمی است که قوی میکند آنها را. در سایر طبقات شاید نیست این طور ورزش. اینها تا حد جنگ و دعوا با هم مقابل میشوند. مرحوم آقای آسید احمد زنجانی- رَحِمَهُ الله- نقل میکردند که در روزنامه ملّا نصر الدین «4» که قفقاز طبع میشده، عکسی انداخته بوده از دو تا طلبه، دو تا اهل علم، یکی این طرف، یکی آن طرف نشسته و دعوا کردهاند، دندان یکی بیرون افتاده، کفش یکی هم بالای سر آن یکی است. و او برای انتقاد از این طایفه این را نوشته بود، این را عکسبرداری کرده بود. او نمیدانست که در عین حالی که گاهی وقتها به این مسائل هم میرسند، لکن به مجرّد اینکه مباحثه تمام میشود، با هم مینشینند، رفیق و با هم دوست و برادر [ند.]
ما اگر در مسائلی که پیش میآید، در هر وضعی که باشد، البته مسائل زیاد الآن در مجلس طرح میشود و شما بعدها هم مواجه هستید با مسائل زیادی که برای ملت است و هر کسی نظر دارد و هر کسی اجتهاد دارد، هر کسی باید مسائل را طرح بکند و بگوید، اما همان طوری که طلبهها مسائل را میگویند، که منتهی به این نشود که حالا که من مخالف با شما هستم در نظر و شما مخالف من هستید در نظر این منتهی به این بشود که نه، ما دو تا خصم و دو تا دشمن با هم هستیم. اگر این طور باشد که واقعاً- خدای نخواسته- روی خصام باشد، باید ما خودمان را بشناسیم به اینکه ما اهل ناریم. برای اینکه خصام اینجا آن خصام را میآورد. چنانچه ایمان در کار باشد، برادری در کار باشد و با برادری و حسن نیت [و] رفاقت مسائل طرح بشود، همه باید نظر خودشان را بدهند و هیچ کدام هم برایشان حتی جایز نیست که یک چیزی را بفهمند و نگویند. باید وقتی میفهمند، اظهار کنند. این موافق هر که باشد، باشد؛ مخالف هر که هم باشد، باشد؛ برای اینکه شما وکیل مردم هستید، امین مردم هستید. امین و وکیل باید مسائلی که طرح میشود آن مقداری که میتواند و میفهمد اظهار کند، لکن به طور خصومت، به طور تنازع و خصومت نباشد، هر چه بتوانند آرامتر، لکن حالا صدا هم بلند شد، باشد. اما آن صدایی که از طلبهها توی مدرسه بلند میشود، دنبالش هیچ ابداً اثری از خصومت نیست. دو تا رفیق، دو تا دوست هستند سر یک مسئله علمی کار به آنجایی میرسد که این فریاد سر او میزند، او فریاد سر این میزند، لکن به مجرّد اینکه مباحثه تمام شد، همان دو تا برادرند که بودند؛ همان دو تا دوستند که بودند. هیچ ابداً دیگر دنباله ندارد که آن مطالب را او گفته، این مطلب را ما. با هم برادریم، مطالب با هم دعوا دارند. مسائل که طرح میشوند، آن مسائل با هم اختلاف دارند. آنهایی که مسائل را طرح میکنند، مسائلشان باید با هم اختلاف داشته باشد، نه خودشان. خودشان دوست، رفیق و برادر، ولی مسائل را باید طرح بکنند و اشکال دارند، بکنند و طرح بکنند مسائلی که روی مصالح اسلام است، روی مصالح کشور است و آن مقداری که میتوانند بررسی بکنند و آن مقداری که قدرت دارند نظر بدهند، لکن بعد از اینکه مجلس تمام شد، همان طوری که بعد [از] اینکه مباحثه طلبهها تمام شد، مینشینند با هم چای میخورند و رفیق و دوست هستند، آنها هم همین طور باشند.
رعایت مصالح اسلام و کشور
لازم نیست که انسان وقتی که در یک مطلبی مخالف یک کس دیگری است، دشمن او هم باشد. همه مسلمان، همه مومن، همه اهل این کشور و همه مصلحت این کشور را میخواهید و ما و شما هم مصلحت اسلام را میخواهیم و هم مصلحت این اشخاصی که در دار الاسلام زندگی میکنند و تحت لوای اسلام هستند، از نمایندگانی که سایر اقلیتها هستند و مصالح آنها [را میخواهیم]. اسلام اقتضای این را میکند که مصالح همه در نظر گرفته بشود و علی السواء هم در نظر گرفته بشود. همه اهل این مملکت هستند، حق دارند در این مملکت و شما هم وکلای این مملکت هستید و میخواهید خدمت بکنید. هر یکیتان وکیل همه هستید و هر یکیتان باید مصالح همه مملکت را در نظر بگیرید.
بنابراین، بهترین مباحثهها همین مباحثه برادرهاست با هم که [در] کارهایشان، اگر اختلافی هم دارند، [با] برادری حل میکنند، نه به طور خصمانه.
البته من میدانم که بسیاری از اشخاص هستند که اینها بسیار منزّه و مبرّا هستند، اکثریت شما هم همین طور است و من امیدوارم همهتان این طور باشید. من همه را نمیشناسم، لکن من چهرهها را میبینم که همهشان از همین ملت و از همین جمعیتی هستند که در این مملکت هستند. هیچ از آن بالاها نیامدهاند اینجا تا بخواهند یک مقاصدی داشته باشند غیر مقاصد ملّی و اسلامی. از این جهت، من امیدوارم که این مجلس، خدمت بزرگ بکند و ان شاء الله، کارها را با آسانی به پیش ببرد و هماهنگی کنند با دولت، با رئیس جمهور، با سایر ارگانهایی که هستند. همهتان میخواهید یک مطلبی پیش برود. نه آقای رئیس جمهور میخواهند که این مملکت- خدای نخواسته- آشفته باشد- رئیس یک مملکتی نمیخواهد آن مملکت آشفته باشد- و نه وکلای مجلس میخواهند که این مجلس آشفته باشد؛ برای اینکه شما همه مملکت هستید. مملکت از خود شماست. نمیشود که یک کسی برای خودش طرح خلاف بزند و نه وزرایی که هستند و بودند و بعدها هم ان شاء الله، خواهند بود. اینها هم همهشان نظرشان به این است که اسلام را تقویت کنند، احکام اسلام را پیاده بکنند، برای این مملکت خدمت بکنند.
وقتی بنا شد همه با هم به حسب عقاید، یکی هستند، همه میخواهند خدمت بکنند، همه میخواهند که این مملکت را به پیش ببرند، همه میخواهند که این جرثومههای فسادی که در مملکت هست قطع بکنند، همه یک راه میخواهند بروند. این دیگر تخاصمی در کار نیست و نخواهد بود.
اگر بله، فرض کنید که یک طایفهای بودند، آمده بودند در مجلس و میخواستند مقاصد شوم خودشان را یا مقاصدی که به تَبَع آن، ابرقدرتها و خدمتگزاری به آنها بود، میخواستند انجام بدهند، آن وقت دعوا میشد. آن وقت باید هم حقیقتاً بشود. آن وقت مخاصمه هم صحیح است؛ برای اینکه مخاصمه با آن اشخاصی که توطئهگر هستند، اشخاصی که میخواهند مجلس را به هم زنند، میخواهند مملکت را به هم بزنند، این لازم است و باید باشد، بعد از اینکه نمیشود اینها را با هدایت [به راه آورد] و مایوس هستید که اینها را با هدایت بتوانید به راه صحیح وادار کنید. اما شماها که همچو مقصدی در کار ندارید.
من یقین دارم که هیچ یک از شماها بنایتان نیست که این مملکت را به هم بزنید. همه میخواهید مملکت آرامی باشد که برادرهای شما در این مملکت زندگی آرام داشته باشند، زندگی مرفّه داشته باشند و همه میخواهید که دست اجانب از این مملکت کوتاه باشد و کوتاه خواهد بود، ان شاء الله و همه میخواهید که به این مملکت خدمت بکنید.
خودتان هم از سنخ همان جمعیت هستید، نه از آن طبقههای بالایی که هیچ خبر از پایین ندارند و هیچ اطلاعی ندارند که به این پایین دستها چه میگذرد. شما خودتان از بین همین جمعیتها آمدهاید و میدانید که چه میگذرد به این مردمی که در این کشور هستند، به این زاغهنشینان چه میگذرد. خودتان هم زندگیهایتان همین طورهاست، با یک قدر اختلاف مختصر. بنا براین، آن چیزی که لازم است برای همه ماها و همه شماها و همه ملت و همه کسانی که این مملکت را میخواهند اداره بکنند، این است که با هم تفاهم داشته باشند، اگر مسئلهای را بر خلاف میبینند، بنشینند [و] بخواهند [که] حل کنند، صحبت کنند. در مجلس، اگر یک مطلبی را میبینند که دارد خلاف واقع میشود، صحبت کنند، بنشینند مشورت کنند با رفقایشان و من امیدوارم که ان شاء الله، با خوشی و خوبی و طلیعه این باشد که پیروزی نهایی را ان شاء الله، پیدا کنید.
ضربهپذیری قدرتها با اتحاد ملتها
هیچ خوفی ما از ابرقدرتها نداریم. در عین حالی که دستمان از همه آن سلاحهای آدمکش کذا کوتاه است، لکن ایمانمان ما را وادار میکند که نترسیم، خوف نداشته باشیم. و یک ملتی وقتی یک مطلبی را همه با هم خواستند، نمیشود تحمیلشان کرد.
تحمیل در وقتی است که همه نخواهند، متفرق بشوند. اگر متفرق شدند، آن وقت جای این میشود که یک دستهای به دسته دیگر یک مطلبی را تحمیل کنند. اما چنانچه اینها با هم مجتمع باشند، نه دیگر در بین خودشان تحمیلی هست- برای اینکه جای تحمیل دیگر نمیماند- و نه دیگران میتوانند تحمیل بکنند. قدرتها هر چه هم بزرگ باشند، وقتی مقابل با ملت میشوند، نمیتوانند کاری بکنند.
من شاید یک دفعه دیگر هم این را گفته باشم که سفیر شوروی آمد پیش من، گفت که دولت افغانستان از ما خواسته است که برویم آنجا و چه بکنیم. من متوجه نبودم که اینها کار را کردهاند. حالا آمدهاند دارند میگویند. دولتی هم در کار نبوده- دولت هم بعد خودشان درست کردهاند- لکن به او گفتم که این اشتباه است از شما. ممکن است برای شما که قدرتمند هستید، یک کشوری را بگیرید. این آسان است برای شما. قوای زیاد دارید، میگیرید. اما یک ملت را نمیتوانید مهار کنید. شما وقتی وارد شدید در آنجا، نمیتوانید پیش ببرید و مزاحمت برای شما همچو ایجاد میشود که فَشَل «5» میشوید، لکن کاری کرده بودند و بنا هم داشتند بکنند. نه این بود که میخواستند حالا استمزاج «6» کنند؛ از من اجازه بگیرد شوروی که مملکت اسلامی را برویم بگیریم.
مطلب این طوری است که یک ملتی وقتی که همه با هم باشند، پشتیبان هم باشند، برادر با هم باشند، این قدرتهای بزرگ بر فرض اینکه بیایند و با توپ و تانکشان هر کاری میخواهند بکنند، لکن وقتی وارد شدند، در ملت هضم میشوند. ملت آنها را هضم میکند. ما ابداً از این توطئهها نمیترسیم. مضافاً به اینکه به نظر من اینکه حالا هی میآیند صحبت میکنند، بعضیها آمدهاند هی گفتهاند که «یک توطئه خیلی بزرگتر در کار است، از کجا تا کجا چه شده، از کجا تا کجا چه شده»، به نظر من، درست نیست.
توطئه به این معنا نیست الآن، لکن باید با کمال دقت، مراقبت بشود. باید ارتش ما، ژاندارمری ما، سپاه پاسداران ما با کمال دقت و همه ملت ما- همه ملت الآن سپاه اسلام هستند- باید مراقبت کنند، باید رفت و آمدهای مشکوک را تحت نظر بگیرند و به مجرّد اینکه ملت دید که یک رفت و آمد مشکوکی است، اطلاع بدهند، در محلّهها دیدند که رفت و آمدی در یک خانهای هست، که غیر عادی است، اطلاع بدهند فوراً. آنها هم فوراً کنترل کنند این چیزها را. در عین حالی که همه اینها باید بشود، لکن مطمئن باشید که نمیتوانند کاری بکنند و نمیتوانند این مملکت را به آن آسیب برسانند.
ما بعد از اینکه همه مسائل را هم مفروض بگیریم، فرض بگیریم که اینها آمدند و همه به قول خودشان، همه ملّاها را کشتند و همه مومنین را از بین بردند، ما از چه میترسیم؟ ما از یک جایی که این وضع را دارد، منتقل میشویم به یک جایی که بهتر از اینجاست. چرا ما بترسیم؟ من نمیگویم ما غلبه به آنها میکنیم، لکن ما غلبه ایمانی داریم به آنها. ما همان منطقی را داریم که در صدر اسلام بود که اگر آنها را بکشیم ما به بهشت میرویم. اگر آنها ما را بکشند باز هم ما به بهشت میرویم. این منطق اهل ایمان است.
آنکه ایمان به خدای تبارک و تعالی دارد، آنکه قرآن را به آن ایمان دارد، منطقش این است که ما ضرر نمیکنیم. هیچ طرف قضیه ضرر نیست. چنانچه کشته بشویم، لباسمان را عوض کردهایم، لباس بهتری پوشیدهایم و اگر بکُشیم یک غیر انسانی را از دنیا بیرون کردهایم. بنا بر این، ترسی از چیزی نداریم. ولی مع ذلک، شما مطمئن باشید که نخواهد شد. ملت، اسلامی است و برای خدا دارید کار میکنید. ملت ما برای خداست که دارند کار میکنند. آن همه جوانها را دادند، برای خدا بود، هیچ برای چیز دیگری نبود. تعقّل ندارد که یک کسی جوانش را بدهد برای اینکه یک خانه پیدا کند یا فرض کنید که شب یک غذای خوبی [پیدا کند]، این معقول نیست. اینها برای خدا آمدند به میدان و همین مطلب در ذهنشان بود که ما برای خدا داریم کار میکنیم و اجرمان را هم از خدا میخواهیم. هیچ طلبی هم هیچ کداممان از هم نداریم. همه برای خدا ان شاء الله، کار کرده باشیم و بکنیم و از خدای تبارک و تعالی اجرش را بخواهیم و خدای تبارک و تعالی خواهد داد، یا اینجا و آنجا، یا آنجا.
خداوند ان شاء الله، همه شما را موفق کند. من بحق، خدمتگزار شما هستم و این چند لحظهای که از عمر من باقی است، من در خدمت شما هستم. خداوند ان شاء الله، شما را به کمال معرفت برساند و دشمنهای این کشور و این اسلام را ان شاء الله، یا هدایت کند و یا اینکه به جزایشان برساند.
و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته